Friday, Jan 27, 2023

صفحه نخست » این همه رنج بر روی گنجی به نام ایران بس نیست؟! مسعود نقره‌کار

noghrehkar.jpgبر ما و میهن مان چه باید بگذرد، و باید چه تعداد پیکرهای شکنجه شده و قلب‌ها‌ی از تپش ایستادۀ جگر گوشه‌هایمان را ببینیم تا به اهمیت آزادی پی ببریم، قدر یکدیگر بدانیم و در کنار هم همصدا آوازِه خوان آزادی شویم و دست در دست هم، میهنمان را آزاد و آباد کنیم. این همه ضجه و رنج بر روی سرزمینی زیبا و گنجی به نام ایران بس نیست؟ دلسوزی و سوگواری و مصیبت خوانی، و یا خصومت و کینه ورزی به جای رقابت و همکاری و همگرایی کارمان شده است. "عقلای بی عقل" و" فعل‌های بدون فاعل" شده‌ایم. دَم از شکست ناپذیری خود می‌زنیم و برای هم رجز می‌خوانیم. می‌دانیم علت شکست در پراکندگی ما نیز هست اما مگر غرور و خودخواهی ما اجازه می‌دهند این واقعیت را درک و فهم کنیم. مستِ مِیِ غرورِ کاذب فردی و فرقه‌ای شده‌ایم و این بزرگترین عیب فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی ماست. همدیگر را " سرند" کرده‌ایم و فقط عیب‌های هم نگه داشته و می‌بینیم.

Sh.jpgبر ما و کشورمان چه باید برود که به خود آئیم؟ زندان‌ها و "گورستان‌های بدون مرز"، و یا از میان رنج‌ها و فاجعه‌ها همین یک قلم جنس، یعنی کودکان و زنان و مردان کارتون خواب و زباله خور، کافی نیستند؟
این رنج‌ها روی گنجی به نام ایران کافی نیستند که بیدارمان کنند؟
نمی‌دانم چه بنویسم، با مزه‌ها خواهند گفت انشاء خوبی نوشتم، نه؟ گیرم چنین باشد، می‌ارزد به متن‌های سیاسی و نظری نخ نما و خواب آوری که فقط عُقده گشایی‌اند، و لااقل نوشتن آن‌ها من یکی را خسته و فرسوده کرده است.
به جای هر کلام و سخنی، فقط لحظه‌ای روی عکس مکث کن، درد از این جانکاه تر؟
من این عکس و ده‌ها عکس مشابه را با زمزمۀ شعر" اونات کوتلار" می‌بینم و خونِ دل می‌خورم:
" و اکنون در ساحل اندیشه‌ای خاموش ایستاده‌ایم
سعی در این داریم که فراموش نکنیم
زیرا در سرزمین فراموشی‌های آسان هستیم.
و همچنان، از روی سفرۀ چین خوردۀ دریا
ماهیان مرده می‌گذرند
و دوستان من فانوس به دست از گورستان‌های ماه‌ها و سال‌ها
و من همواره در این اندیشه‌ام که برای زندگی کردن چقدر مُردیم...... "
.......
از [فیس بوک مسعود نقره‌کار]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy