زیتون - امین بزرگیان
گرانی» را در تمام جاهایی که زندگی کردهام، تجربه کردهام اما نه آنگونه که شما در این چند سال اخیر در ایران تجربه کردهاید. گرانی فقط یک تجربهی مهیب اقتصادی و در پیوند با فقر و نداری و گرسنگی نیست، بلکه واقعهای به مراتب شدیدتر، وجودی، اخلاقی، فلسفی و از همه مهمتر سیاسی است.
یک: گرانی سازنده روانپریشی فردی و جمعی است به این دلیل روشن که امنیت روانی فرد و جامعه را از هم میگسلد. شبیه این میماند که شما صبحی بعد از برخاستن از خواب ببینید محیط زندگیتان کاملا تغییر مادی یافته، مبلمان خانه تغییر کرده و یا دکوراسیون شهری به چیز دیگری تبدیل شدهاست. ترسناک است.
گرانی، به جز افزودن ناتوانی فرد در خریدن، ساختن یک تجربه جمعی از تغییر منفی و استیصال است. از آن مهمتر، عامل این تغییر به وضوح روشن نیست. ما با فروشنده روبروییم اما میدانیم این ناامنی منبع بزرگتری دارد. عامل اصلیِ ناامنی -مثل همیشه- البته حضور ندارد. غایب است. دولت دقیقا به سبب حضور همیشگی و پررنگش در همه جا، غایب است. در گرانی این حضورِ غیاب به شدت تجربه میشود. میدانیم که همبسته این تجربه، حس ناتوانی عمیق است. فرد دقیقا نمیداند باید به کجا شکایت برد.
ناتوانی در تغییر وضعیت به سبب سیطرهی نوعی متافیزیک شرّ (همان دولت، کمپانیهای قدرتمند و ...)، اخلاق را نیز در معرض بحران قرار میدهد. شرّ متافیزیکی، شرّی که ناتوانیهای بنیادین میسازد در وهله اول مواجهه اخلاقی با دیگری و جامعه را تضعیف میکند و در مرحله دوم به مرکز قدرت میچسباند. گرانی نابودکننده اخلاق اجتماعی است ازین حیث که تنازع برای بقا را پیش میکشد؛ و اساسا خود تنازع را به پدیدهای عقلانی و طبیعی مبدل ساخته و به اخلاقی بودن خصلتی کاملا غیرعقلانی، انتزاعی و آرمانی میبخشد. از سویی دیگر فرد ناتوان را به سمت عامل شکست و زحمتش میکشاند، همانگونه که ایوب را به سمت خدا.
گرانی در واقع سوژه جدیدی میسازد؛ سوژهای شُکّه، مستٲصل، ترسیده، طفیلی قدرتمندان و غیراخلاقی که ارزشهایش را بیمعنی میبیند و این یعنی سوژهای در نهایت نهیلیسم.
گرانی سازنده نهیلیسم جمعی است.
دو: این فرض مرسوم است که مردم با فقیر شدن به سوژه تغییر و انقلاب تبدیل میشوند. مارکس به عنوان تئوریپرداز انقلاب بر این نکته تأکید دارد که فقر به خودی خود نمیتواند سازنده سوژه انقلابی باشد؛ فقیر انقلابی نیست، بلکه برای این سوژه انقلابی شدن افراد و جامعه نیازمند میانجیهایی چون آگاهی طبقاتی و سازمانیابی هستند. این مسأله به میزانی حائز اهمیت است که باید گفت، «فقیر سازی» بیش از هر چیز یکی از مهمترین برنامههای سیاسی طبقات حاکم در سازوکار سرمایهداری است تا برنامهای اقتصادی. در واقع، فقیرسازی و سلب مالکیت از طبقات مختلف بهخصوص طبقه متوسط راهکاری است برای غیرسیاسی کردن جامعه. انسان فقیر هرچند که نسبت به وضعیت و دولت معترض و شاکی است اما به سبب درگیریها و دغدغههای «زندهمانی»، ذهن و بدنش را مجبور است مصروف تأمین معیشت خود و خانوادهاش کند. او در این راه در مییابد که نسبت مستقیمی بین برخورداری اقتصادی و مطیع بودن سیاسی وجود دارد. هرچند او در ساحت گفتار رادیکال میشود، اما در عمل بیش از این پیش نمیرود و برای خودش حداقلی از امنیت اقتصادی را نگه میدارد.
شکی نیست که در تحلیل نهایی، ایده اصلی دستگاه حکمرانی در ایران امروز این است که در وضعیت جنبشی مؤثرترین راه برای کنترل جامعه، فقیر کردن آنها و بالطبع درگیر ساختنشان با مسأله صیانت نفس است. گرانی و افزایش قیمت دلار را برای همین تا حدود زیادی باید نوعی استراتژی دولت فهمید.
خدمات "شهردار ابله" تهران