Wednesday, Mar 1, 2023

صفحه نخست » و حالا بشنوید قصه ی ملکه ی کشور رویا ها را؛ ف. م. سخن

B0196680-BEF8-4474-9922-B30B98DD456F.jpegکشور رویاها رو، تنها شاه پدر و شاه پسر نساختن و اون رو توو دنیا تبدیل به یک کشور آبرومند و صاحب عزت نکردن!

کشور رویاها، ملکه ای داشت بسیار زیبا و هنرمند. بسیار با کلاس و متین. بسیار انسان و مردم دوست. آدم از زیبایی و متانت ملکه لذت می برد. او با این که سن چندانی نداشت این قدر ساده لباس می پوشید و این قدر رفتارش با وقار بود که چشم دنیا به او بود و الان هم که کشور رویاها به دست دیوهای پارچه به سر افتاده هنوز چشم دنیا به او هست.

هفته ای نبود که عکس خانواده ی پادشاه، روی جلد مجله های دنیا منتشر نشه. الان هم که کشور رویاها رو دیوهای پارچه به سر تبدیل به ویرانه کردن، باز هم صحبت ملکه در تمام کشورهای پیشرفته و متمدن دنیا هست.

در شادی و غم پادشاه پسر، این ملکه همیشه و همه جا با او بود. محکم و استوار با امید به آینده ی روشن. زمانی که دیوها به کشور رویاها حمله کردن، این ملکه به پادشاه دلداری می داد و الان هم با وجود این که سن ی ازش گذشته، از فرزندش شاهزاده، با نهایت احترام اسم می بره و پشتیبان او هست.

هر چی از متانت و وقار ملکه بگم کم گفتم.

یه لحظه فک کنید، شما به ثروت عظیم یک کشور دسترسی دارید و هر کار دلتون بخواد می تونید با این ثروت بکنید. خب چه کار می کنید؟

من اگر ثروت مملکت در اختیارم باشه، اولین کاری که می کنم، یه جت شخصی می خرم، هی باهاش این ور و اون ور دنیا می رم. میرم مونت کارلو، توو هتل پاریس یه رویال سوییت می گیرم، شب تا صبح میرم کازینو ی بغل دست اش، بلک جک و رولت بازی می کنم. بعد با هلیکوپتر شخصی ام می رم ژوان لپن، ناهار م رو اونجا می خورم شب هم می رم سن تروپه کیف دنیا رو می کنم.

حالا کشور رویاها چی میشه و مردم اش چی می شن خب به من چه! لابد نخست وزیر و وزرا کار ملک و ملت رو انجام میدن و مهم واسه من اینه که پولی رو که خرج می کنم سر وقت به حساب بانکی ام بریزن.

ولی ملکه ی کشور رویاها اینجوری نبود.

او بهترین ها رو نه واسه خودش، که واسه مردم کشورش می خواست.

اگه پادشاه می خواست زیربنا و بنای کشور رو درست کنه، ملکه می خواست در و دیوار این بنا پر از تابلوهای نقاشی بزرگ ترین نقاش های دنیا بشه و مردم کیف اش رو ببرن.

قشنگ ترین مجسمه ها جایی توو کشور رویاها نصب بشه که همه ی مردم برن اون ها رو تماشا کنن.

جشن های با شکوهی توو کشور برگزار بشه که مردم با هنر و فرهنگ والای کشور رویاها و هنر کشورهای دیگه ی دنیا آشنا بشن.

بهترین کتاب های دنیا در قشنگ ترین صورت ممکن واسه بچه های کشور رویاها چاپ بشه.

بهترین قصه های دنیا با قشنگ ترین نقاشی ها به دست بچه های کشور رویاها برسه.


ملکه موزه ای ساخت که اسم اش رو موزه ی هنرهای معاصر گذاشتن و آثار هنری یی توو این موزه جمع آوری کرد که امروز جزو ثروت ملی کشور رویاها به شمار میاد که متاسفانه بعد از روی کار اومدن دیوها، این آثار توو زیر زمین و انبار این موزه در حال خراب شدن هستن و خدا می دونه که دیوهای حریص، چقدر از این ثروت رو تا حالا دزدیدن و پول اش رو به حساب شخصی خودشون ریختن.

زمانی که ملکه ملکه بود، و پادشاه حکمران کشور رویاها بود، بزرگ ترین و مشهور ترین هنرمندهای دنیا به ایران می اومدن و با افتخار دست ملکه رو می بوسیدن و هنرشون رو برای مردم اجرا می کردن.

جشن هنر شیراز به کشور رویاها توو تمام دنیا اعتبار هنری و فرهنگی داده بود و خیلی از مردم با فرهنگ دنیا، کشور رویاها رو به خاطر این جشن و برنامه های دیگه ی هنری و علاقه ی مردم این کشور به هنر جهانی می شناختن و مردم کشور رویاها صاحب اعتبار و آبروی بین المللی شده بودن.

دیوهای حسود که کثافت و چرک از سر و روشون می باره، مثلا واسه این که به مردم کشور رویاها بگن که پادشاه و ملکه پول اون ها رو حیف و میل می کنن، گیر می دادن و میدن به لباس شب ملکه در مهمانی هایی که برای روسای کشورهای دیگه برگزار می کردن!

بدبخت های مفلوک نمی دونن که حاکمان یک کشور، آبروی مردم اون کشور هستن و باید جوری لباس بپوشن و جوری رفتار کنن و جوری حرف بزنن و جوری عکس هاشون توو دنیا منتشر بشه که مردم دنیا بگن به به! چقدر زیبا! چقدر با شکوه! چقدر با کلاس!

حالا مثلا شما به رییس دیوهای حاکم نگاه کنید بدبخت انگار یه گدا گشنه ی کنار خیابون ه که داره فال حافظ می فروشه!

به جای کفش، دم پایی بند در رفته پاشه. عباش سوراخه و به این سوراخ افتخار می کنه. به جای شام، به مهمون خارجی اش چایی میده. کف اتاق اش رو با موکت پوشونده که بگه نگاه کنید من چقدر خاکی و به مردم نزدیک هستم! مفلوک نمیدونه که وقتی مهمون واسه کسی میاد، آدم هر قدر هم بیچاره و ندار باشه، نباید فلاکت اش رو به مهمون نشون بده! باید لباس درست حسابی تن اش کنه. با پول قرضی هم شده، باید بهترین خورد و خوراک ها رو واسه مهمون اش فراهم کنه بخصوص مهمونی که فردا میره توو تمام دنیا تعریف می کنه که وضعیت آدم های فلان کشور چه جوریاست! بعد میگه اگه وضع رییس دیوها این شکلی ه، و این قدر بدبخت و بیچاره است، ببین وضع مردم عادی این سرزمین چه شکلیاست!

یه چیزِ دیگه رو هم این بیچاره ی عقب مونده نمی دونه و اونم اینه که مردم یه کشور، رییس بدبخت و گدا نمیخوان. رییس باید یجوری زندگی کنه که آدم دل غشه نگیره و فکر کنه اگه خود او روزی رییس شد، وضع زندگی اش از وضع فعلی اش بهتر میشه نه بدتر مثل رییس امروزی!

زندگی پادشاه و ملکه خیلی زیر ذره بین بود که دیوها بتونن بگن اینا خیلی افراط می کردن. خیلی ریخت و پاش می کردن. خیلی پول مردم رو به فنا می دادن.

اما هیچی پیدا نکردن. الان که توو دوره ی دیوها میشه رفت کاخ پادشاه و ملکه رو دید، آدم می بینه، چیز خاصی نداشتن. اگر هم داشتن مال خودشون که نبود، مال دولت و حکومت بود، و بعد هم که رفتن، همه رو گذاشتن و رفتن.

ایراد هم می گیرن که این ها میلیون ها دلار پول چپاول کردن! بدبخت های عقده ای خبر ندارن که مدیران ارشد شرکت های بزرگ دنیا، به مراتب حقوق و امکانات بیشتری از پادشاه و ملکه ی کشور رویاها دریافت می کنن و چیزی که از اموال شخصی خانواده ی پادشاه باقی موند، نسبت به ثروت این مدیرای ارشد هیچی نیست. تازه شم، هر چی دریافت کردن نوش جون شون که یک کشور درب و داغون رو آباد کردن و مزد آباد کردن کشور رو گرفتن.

از قصه مون دور نیفتیم. داشتیم در باره ی ملکه صحبت می کردیم.

ملکه کشور رویاها، به جای این که مثل من بخواد با هواپیما و هلیکوپتر شخصی اش بره مونت کارلو و سن تروپه، می رفت به محل اسکان جذامی ها و با اون ها ناهار می خورد.

می رفت به دهات و روستاهای فقیر و به مردم اونجاها سر می زد.

می رفت به شهرها و شهرستان های کوچیک با مردم اونجاها احوالپرسی می کرد.

از کارگزارهای حکومت می خواست که کمبودها رو رفع کنن.

ولی کشور رویاها یه ذره دو ذره نبود که بشه فقر و کمبود رو به یه چشم به هم زدن از بین برد.

باید زیر بناها ساخته می شد. باید بناها شکل می گرفت. باید وضع مردم به تدریج بهتر می شد.

ملکه این ها رو می دونست و می دید و سعی می کرد مشکلات مردم کمتر بشه.

ملکه امروز هم بعد از ۴۴ سال که دیوها بر کشور رویاها حاکم شدن همونه که قبلا بود.

با کلاس. با متانت. با وقار. هنر دوست. پشتیبان مردم کشور رویاها که تحت سلطه ی دیوها دارن رنج می کشن.

خدا عمرش رو زیاد کنه تا بتونیم همگی یه روز به کشور رویاها برگردیم.

حالا بریم برسیم به قصه ی شاهزاده ی کشور رویاها....

بقیه ی قصه رو بچه های عزیز، فردا شب واستون تعریف می کنم...

ادامه دارد...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy