زیتون - مهدی نوربخش
در سال ۱۳۶۹، یعنی ۳۲ سال پیش، نامهی سرگشادهای از سوی اعضای نهضت آزادی، نیروهای ملی-مذهبی و سیاسی که به نامه ۹۰ امضایی معروف شد، به آقای هاشمی رفسنجانی نوشته شد تا او را از مخاطرات اوضاع سیاسی کشور مطلع کند. این این نامه با عکسالعمل نظام و رئیسجمهور وقت کشور روبرو شد.
زودتر از این نامه، ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت مهدی بازرگان، به آقای هاشمی رفسنجانی پیام داده بود که چنانچه بهدنبال یک مدل چینی در حکومت برای ایران باشد، یعنی به توسعه اقتصادی توجه نموده و دل به توسعه سیاسی نبندد با او مخالفت میکنند اما چنانچه به توسعه سیاسی باور داشته باشد، بدون چشمداشت به قدرت در کنار او میایستند. انا در اوضاع و احوال سیاسی کشور در زمان ریاستجمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، توسعه سیاسی مورد نظر او نبود، لذا گروهی بهفکر نوشتن یک نامه سرگشاده باو افتادند.
متن کامل این نامهی تاریخی هنوز هم خواندنی است(با حفظ رسمالمشق در ادامه میآید):
بهنام خدا
جناب آقای رئیس جمهور
بهطوری که همه میدانند انقلابی که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در ایران روی داد، دنباله حوادث و مبارزاتی بود که زنجیروار از یکصدسال پیش با قیام تنباکو آغاز گردید. هدف این مبارزات بریدن دست استعمار جهانخوار و رهایی ملت به خواب رفته ایران از بندهای کهنسال استبداد و نادانی و ناتوانی بود و برای رسیدن به آزادی و استقلال و عدالتخواهی. در این رهگذر دو سلسله قاجاریه و پهلوی از قدرت بر کنار شدند. امید و انتظار ملت چنین بود که باانقلاب اسلامی ایران سرانجام نور آزادی و عزت استقلال و عدالت الهی بر ظلمت جهل، اسارت استبداد، ذلت فقر و سلطه بیگانگان غلبه خوادهد کرد. اما صد افسوس که در دوازدهمین بهار انقلاب جای آزادی و رضایت و رهایی خالیست و از نظر اقتصادی و سیاسی بیش از هرزمان دست بسته و دست به سینه شده ایم. متاسفانه تذکرات و هشدارهای ناصحان و خیر خواهان نادیده گرفته شده است و اکنون کشور عزیز ما در بن بست و بحرانی از سختی و نا خشنودی و نابسامانی دست و پا میزند. علیرغم وعده های به مستضعفین و شعارهای پرطنین، طبقات محروم جامعه محرومتر و زیادتر شده اند. در چنگال گرانی و گره های زندگی گر فتارتر و از اینده خود مأیوست تر، ملک و ملت به لبه پرتگاه و نابودی رسیده است.
بطور کلی و مختصر، پس از ده سال حکومت مطلقه انحصار و اختناق و انحراف، امروز در شرایطی زندگی میکنیم که :
۱. از نظر اقتصادی و اجتماعی و زندگی: برشما و احدی پوشیده نیست که کشور ایران در اثر سالها جنگ خارجی، خروج از آرامانها و اهداف انقلاب و سوء مدیریت مسئولین و متصدیان، دست به گریبان بی سابقه ترین بحران اقتصادی شده است که توام با تورم، بیکاری، کاهش تولید و تاراج سرمایه های خدادادیست. در آمد سرانه کشور به نرخ ثابت به کمتر از نصف سال ۵۶ تنزل پیدا کرده است. گرانی تصاعدی معیشت و غارت سرسام آور یک اقلیت وابسته به حاکمیت از یک طرف و محرومیتها و تنگناهای کمرشکن اکثریت از طرف دیگر، اختلاف طبقاتی و جدایی و کینه ورزی را به حد اعلی رسانده است. همگی نگران از سرنوشت خویش و مملکت هستند و جوانان و کارکنان به دامن اعتییاد و ارتشاء یا فساد و فحشاء افتاده اند. مردم ایران میخواهند بدانند چه جریانها و چه کسانی سرمایه های عظیم ملی را که یک بخش آن ۱۷۰ میلیارد دلار در آمد نفت است بباد داده اند؟ تا آنجاییکه وزیر دارایی در مجلس میگوید کسری بودجه سال ۱۳۶۷ معادل کل در آمدهای ایران به اضافه ۷۶ میلیارد تومان بوده است! مردم ایران میخواهند بدانند چه اشتباهات و سوء سیاستهائی باعث شده است که حاکمیت جمهوری اسلامی ایران پس از آن همه طعنه و تندیها به ابرقدرتهای غرب و برتری جستن از سازمانهای سیاسی و اقتصادی جهان سرمایه داری، هم دست تمنا به صورت وام و مشارکت و به بهای از دست دادن استقلال و حیثیت کشور، به سوی صنایع و سرمایه ها و سردمداران فاسد آنها دراز کرده است و هم برای اجرای آتش بس و خروج از حالت نه جنگ و نه صلح، امید و آبروی خودرا در زیر سایه رأفت و لطف شورای امنیت و قدرتهای بزرگ برده است.
۲. از نظر آزادی و امنیت و از نظر معنوی: از آزادیهای عمومی و امنیتهای سیاسی و قضایی و اقتصادی و از حاکمیت قانون و ملت، آن طور که قانون اساسی مصوب آراء عمومی سال ۵۸ تعیین و تضمین شده است، چیزی جز خاطرات و آرزو باقی نمانده است. بندهای اختناق و انحصار سال به سال تنگتر و تیزتر شده است. نظام جمهوری با گامهای بلند، بهویژه بعد از بازنگری خود خواسته در قانون اساسی و اختیارات مافوق قانونی که رهبری و حاکمیت به خود دادهاند، سیر قهقرایی به ضد انقلاب مطلقه و به سلطنت موروثی روحانیت نموده است. در زمانی چنین سیر قهقرایی به خود کامگی و اختناق در کشور ما روی میدهد که رهبران ستمگری و اسارت کمونیسم و فاشیسم با واقعنگری و جوانمردی از انحصارطلبی استعفا داده و به آزادی ملتها و کثرتگرایی بازگشت نمودهاند و در اروپای شرقی و در قارههای عقب افتاده، امانت آزادی و حقوق انسانی را به صاحبانشان برمیگردانند. از شیلی تا رومانی همه جا پرچم آزادی و حاکمیت مردمی به اهتزاز درآمده است و در حالی که در کوهستانهای دورافتاده هیمالایا مردم نپال تدارک جشن پیروزی بر استبداد را میبینند حاکمیت ما با خونسردی و تظاهر به استواری نظارهگری مینماید و به شعاردادن و ترویج شخصپرستی ادامه میدهد. پا به پای زوال آزادی و امنیت، دو مصیبت دلخراش تر نیز دامنگیر ملت شده است. یکی انحطاط معنویت در زمینههای دینداری و اخلاق و وطنپرستی و دیگر آشفتگی و از هم گسیختگی مدیریت یا حکومت کشور به گونه آشکار و علیرغم وظایف و برنامهها و فشارهایی که از ناحیه رهبری و متولیان در راستای اجرا و اشاعه اسلام در ایران و در اقطار جهان پیش گرفته شده است. علاقه و اعتقاد به آئین و احکام اسلامی در اکثریت وسیعی از مردم ایران بهویژه در جوانان، تنزل فاحش یافته است. دوستی و درستی و راستی که از لوازم عشق به زندگی و بقا و ترقی است به حد تردید و تزلزل گردیده است. احساس تعهد و خدمت و فداکاری در قبال میهن و هممیهنان که قبل از انقلاب رشد مطلوب پیدا کرده بود، جای خود را به سرخوردگی و بیتفاوتی و احیاناً به بدبینی و بدخواهی داده است. اما از حاکمیت قانون و حکومت مردم بر مردم و از تخصص و مدیریت، چه بهتر که سخن نگوئیم. چیزی که مقامات و مسوولان نامش را همیشه به زبان آوردهاند ولی تیشه به ریشهاش زدهاند و از اعتبار و اثر انداختهاند قانون است و حاکمیت قانون و ملت در جمهوری اسلامی ایران؛ ضمن آنکه برای تخصص و صلاحیت مدیران و سازمان صحیح دستگاهها، در زبان و عمل، ضرورت و ارجی قایل نبودهاند. تعدد مراکز تصمیمگیری و تضاد نهادها، ملوک الطوایفی و هرج و مرج اداری و به طور کلی بیاعتنائی به مسوولیت و مدیریت و نظارت، با پیامدهای ویرانگر آنها، از ویژگیهای بارز نظام حاکم است.
۳. از نظر استقلال و بقا و بازنگری کشور: علیرغم کوس پیروزی نهایی جنگ و دفن ابدی استکبار و فتنه در جهان، هنوز بیش از ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک وطن ما در چنگ صدام جنایتکار بوده و معلوم نیست که تا کی حالت خفقانآور «نه جنگ نه صلح»، سرگردانی اسیران دو طرف، نگرانی از یورش نابهنگام مدعیان خارجی و داخلی و گردشهای نابهنجار روزگار، باید ادامه داشته باشد؟ بدون آنکه آبادی و رفاه و بازسازی موعود و بازگشت ایران به حرکت و حیات صورت جدی و امیدبخش به خود گرفته باشد.
۴. از نظر روابط خارجی و سیاست خارجی: اتخاذ هدفهای احساساتی افراطی، خارج از خواستههای نخستین انقلاب و اسلام، سیاستهای نابخردانه و بالاخره ناتوانی مسوولین و نادرستی روشهای پیروی شده در سیاست خارجی، کشور پرافتخار ایران را به بدترین انزوای سیاسی انداخته است، بدنامی و بیاعتباری بینالمللی را نصیبمان کرده است و ما را در معرض دائمی توطئههای تلافیگرانه قرار داده است. علاوه بر اینها از ارتباط و احترام و استفاده از جریانهای بینالمللی محروم گشتهایم. آن هم در دنیای بهم پیوسته وحشتناکی که ملتهای غالب و مغلوب جهان و پیشرفته و عقبمانده، در عین رقابت و ترس از یکدیگر، چاره و راهی برای کامیابی بر مسایل پیچیده و مصائب به هم آمیخته و برای بهبود و بقاء منافع ملی خود، جز تفاهم و تبادل افکار و همگامی و همکاری نیافتهاند.