Monday, Mar 20, 2023

صفحه نخست » مهمانی دیر آشنا در قلبم، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgکی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد.

از پنجره اطاقم به درخت بید مجنون همسایه که طره های سبز تازه روئید برسررا دربادبهاری افشان کرده است ، می نگرم.سال نو آخرین روزهای پایانی خود را می گذراند.

باید چیزی بنویسم تبریکی بگویم.

اما خاطر چنان حزین است که توان نوشتنم نیست.تمامی کلمات شکل گرفته در ذهنم اندوه حاصل از حکومت تلخی است که جزفساد ،دروغ، فقر،اندوه و مرگ چیزی دیگری به ارمغان نیاورد.هیچ کلام امید بخش وزندگی آفرینی در این نیم قرن حکومت وحشت و کینه از دهانش خارج نشد . جزآرزوی مرگ برای آزادگان و اندیشه ورزان آرزوی دیگری نکرد.جواب هر فریاد آزادی خواهی وعدالت را با گلوله داد. تخم نفاق ، تخم کینه افشاند وحاصلی جزویرانی ببار نیاورد.

از سمموم حاصل این نکبت هزاروچهار صد ساله ! در باغ وطن نه گل ماند و نه گلزار و نه هزار دستان.

دراین سرزمین آفت زده همه چیز با غم واندوه در هم آمیخته ورنگ سیاه ماتم گرفته است.

کلمات انعکاس مرگ است،تهدید است،درد است در سیمای مادران عزا دار فرزندان.

فریاد شکنجه شدگان است در شکنجه گاه ها وزندان ها. حضور تاریکی است در سیمای حکومتیان .

خجسته نوروزتاریکی را ، کلمات غم انگیز را دوست نمی دارد !او نمود چرخه روشن و زیبای زندگی در سیمای تاریخ یک سرزمین ،یک حس ملی و همبستگی اقوام دیر پای سرزمینم ایران است! بر آمده از مکتب نور.

نوروز این اعتدال زیبای طبیعت .این چاووش خوان بهاری که همراه امشاسبندان با پیام پندار نیک ،گفتارنیک وکردار نیک بر سر سفره هفت سین هر ایرانی می نشیند.ازصلح ودوستی سخن گفته ،بر کهنگی می تازد! نوشدن تمامی عناصر زندگی را بشارت می دهد.

او ازمن کلماتی در رسای زندگی ، روشنی و امید به آینده طلب می کند .

او پیام آور شادیست .

شادی این گوهر گران بهای زندگی !که بدون آن امکان تداوم حیات ممکن نیست.مگر می توان بدون شادی تصویری ازنو شدن و آینده داشت؟

آینده تنها درسیمای اندیشه ،شادی،عشق،دوست داشتن، مهر ورزیدن ،همدلی کردن،شور وتلاشی همگانی برای گشودن دروازه های هستی بر روی افق های روشن فردا معنا می یابد.

آوخ که برای گشودن این دروازه ها ی بسته شده به جور ،بسته شده به تحجر مذهبی ! بسته شده بسوی روشنی وشادی گشوده شده بر جهنم جهل چه جان های عزیزی قربانی گشته اند.

هرگز این برنای دیر پای نوروزی چنین دوران تلخی از حکومت اهرمن بر این سرزمین محنت دیده ازمتشرعان را بیاد ندارد.مهاجمان خودی با شمشیر های سر کج عربی باز مانده از هجومی تلخ وویران گر که هنوزقربانی می گیرد.فسادو تباهی می آفریند.

کسی بر در می کوبد.

کیست دراین سپیده دم بهاری ؟

کیستی ؟

مهمانم !آشنای قرن ها! راه درازی آمده ام.عبور کرده از فصل ها .از سرزمینهای دور،از میان خلق های گوناگون .در بگشای ! منم میر نوروزی .

قلب بی تاب می شود .هجومی از شادی وروشنائی تمامی وجودم را تسخیر می کند .در می گشایم .کسی پشت در نیست .صدائی جادوئی از درونم می گوید .من اینجا هستم .دردرن تو پیش از آن که قدم بر هستی بگذاری من درون تو بود .با تو قدم به جهان نهادم .در تلخ وشیرین زندگی باتوزیستم ، گریستم وخندیدم.می زیم وخواهم زیست .

چرا که من روح این ملتم .شناسنامه این ملت.من رمز پایداری مردمان سرزمینی هستم که در تلخ ترین روزهای زندگی نیزنهال هزاران آرزو در دل می نشانند .پای سفره هفت سین به نشانه تداوم حیات ،برکت ،خرمی ،زلالی ،محبت ،حس پیوند های دور بیادگار مانده از اجدادی که آمدند ،تلاش کردند .در سیاه ترین روز های این سزرمین بشارت سبزی باغ ورفتن نخوت زمستان دادند ! می نشینند .

تفعل بر عشق می زننذ. حسی از همبستگی ملی وجودشان را لبالب از امید وشادی می سازد .نیک ترین آرزو های انسانی خویش را نثار موکب من که نسیم جان بخش بهاری ،عطرگس صمغ کاج های وحشی کوهستانهای سرکش را درانبان خود دارم می نمایند .

من ازکوه های سرکش از کوه هایی که نمود عظمت ،سرکشی، خلل ناپذیری این مردم در طول تاریخند سخن می گویم.من زبان نسل ها را می دانم . به زبان عشق با آن ها سخن می گویم .من درد آشنای دیر پای این سرزمینم .با آتشی جاوید نهفته بر دل که میرا نیست.

"از آن بدیر معانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست."

می دانم خاطر حزین است . حزن دختران وپسران زیبا و برومندی که با عشق به آزادی کشته شدند .حزن پدران ومادرانی که باعکسی از فرزند در جستجوی عدالتند.

می دانم چراکه با آن ها گریسته ام .زمانی که چشم های زیبایشان با هزاران امید و آرزو بر جهان بسته می شد .با آن ها شادی کردم زمانی که شادمانه در میدان ها می رقصیدند .آواز می خواندند .یک زندگی ساده را فریاد می زدند .

من در لحظه،لحظه مبارزه فرزندانم حضور داشتم .حزن ترا درک می کنم .اما پیام این کشته شدگان غم واندوه نبود .آن ها بر پا دارندگان آتش مقدسی بودند که همیشه در قلب های عصیانی آزادی خواهان می سوزد! شعله می کشد وزندگی را گرمی وتوان ایستادن در برابرسرمای حاصل از دم اهرمن می بخشد.

آن ها پیام آوران جوان رهائی بودند. پیام آورشادی ،رقصی مستانه در میانه میدان. با دستی در زلف یار و گلوله ای در قلب. عاشق ترین فرزندان این سرزمین !

"عاشق ترین زندگان."

آن ها مرا با بیرقی از عشق که بر روی آن زیبا ترین شعار جهان! شعار یک نسل "زن ،زندگی ، آزاذی ."نوشته شده بود میخواستند .

حال من با همان بیرق گلگون ازرنج چنین سالی تلخ اما با شکوه راه رسیده ام . با پیامی از آنان "ارج بگذارید ما را با پیام عشق ، شادی، اتحاد و همبستگی! ارج بگذارید با تدوام وخستگی ناپذیری خود در مبارزه با حکومتی جنایتکار که حتی از کشتن کودکانش باکی نیست. ارج بگذارید با دلجوئی از پدران ومادران فرزند از کف داده در این رزم نا برابر.ارج بگذارید با برخاستن همگانی خود و بر افراشتن پرچمی که نشان از سبزی وخرمی ،نشان از صلح و آرامش و نهایت نشان از خون پاک کشته شدگان راه آزادی دارد."

دستش را بالا می آورد با رنگین کمانی نقش بسته برقایقی چوبین .به درد بر آن می نگرد. این هدیه کودکی است که خدایش رنگین کمان بود! که پس هر بارشی با خورشید در آسمان ظاهر می شود ! با رنگهای الوان زندگی .او سیمای آینده این سرزمین بود "نگذارید اهریمنان ،سیمای آینده این سرزمین را چنین در خون کشند !نگذارید شادی از ملت بگیرند !سیاهی یک تفکر قرون وسطائی را بر ملت تحمیل کنند.حزن خود کنار بگذار! برخیز !قلم در دست گیر!نخستین پیام پیروزی که چیزی جز اتحاداکثریت ملت برای آزادی نیست بربال نسیم بنویس !تا رقص کنان در سرتا سراین خاک بچرخد! پیام شادی ورهائی سر دهد. مرا چنین پاس بدارید."



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy