زیتون - مهدی نوربخش
میانجیگری چین میان عربستان سعودی و ایران از یک سال پیش با عربستان سعودی به بحث گذاشته شده بود. معلوم نیست کدام کشور این پیشنهاد را در ابتدا با دیگری بهگفتگو گذاشته اما هردو حد اقل در دو موضع نگرانیهای مشترکی داشتهاند. نگرانی اول وجود تنش و بالا گرفتن آن و احتمالا تبدیل به شروع جنگ در منطقه بوده و دومی برنامه هستهای ایران و نزدیک شدن احتمالی جمهوری اسلامی ایران به نقطه جهش برای تولید سلاح اتمی.
در سفر هفتههای گذشته رئیسی به چین، رئیسجمهور چین، شی جین پینگ، میانجیگری کشور خودرا برای ایجاد تفاهم بین ایران و عربستان به رئیس جمهور ایران پیشنهاد داده که سریعا مورد قبول قرار میگیرد. روابط ایران و سعودیها در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بهبود پیدا کرد. رفسنجانی موفق شده بود تا روابط خوبی را با ملک عبدالله برقرار نموده و بعدا دولت خاتمی همین روابط را ادامه و بهبود بخشید. دو قرارداد در زمان خاتمی با عربستان سعودی، یکی در سال ۱۳۷۷ و دیگری در سال ۱۳۸۰ امضا شدند، اولی بیشتر به اقتصاد و توریسم مربوط میشد اما قرارداد دوم کلا بر مقولالات امنیتی تکیه داشت. با روی کارآمدن دولت احمدی نژاد، روابط ایران و عربستان سعودی به تیرگی گرایید. یک دولت پوپولیست با پولهای نفتی و حمایت رهبر جمهوری اسلامی و محافظه کاران افراطی سر کار آمده بود و بدون آشنایی با روابط بین الملل و اصول سیاست خارجی، تیشه ای بدست گرفت تا ریشه همه نهالهای کاشته شده را نابود کند. هفت سال پیش در زمان دولت روحانی، یک مشت ابله- همانگونه که او آنهارا میخواند- به سفارت عربستان سعودی در تهران حمله کردند تا اجازه ندهند که دولت او اوضاع را در منطقه آرام کرده و روابط بهتری را با یک کشور قدرتمند منطقه ایجاد نماید. شایان ذکر است که رهبری جمهوری اسلامی ایران در مقابل این حمله ابلهانه به سفارت عربستان سعودی در تهران سکوت کرد بهخاطر اینکه دست افرادی در پایگاه اجتماعی خود او در این کار نابخردانه بود. روحانی یکی از نویسندگان تفاهمنامه ای بود که در طول یکشب در ریاض بهدنبال سفر هاشمی نوشته شده بود و فردای آنروز توسط ملک عبدالله بدون دخل و تصرف کلی در متن امضاء شد. ملک عبدالله گفته بود به رفسنجانی اعتماد میکند و دو کشور برادر باید یاد بگیرند که چگونه در همسایگی یکدیگر زندگی کنند. بهدنبال آتش زدن سفارت عربستان سعودی در تهران توسط عواملی که بعدها تعدادی از انها کمپین قالیباف را برای ریاست جمهوری هدایت میکردند، روابط ایران و عربستان سعودی کاملا بهم پاشید.
در طول چند سال گذشته کشورهای عمان و عراق تلاش کردند که ایران و عربستان سعودی روابط تازه ای را از سر گیرند اما میسر نشد، اگرچه زمینه هایی را آماده کردند. یکی از دلایل عمده این بود که ایران در یک جنگ نیابتی در یمن هنوز بدنبال تسخیر کامل یمن بدست حوثیها بود و عربستان سعودی با کشتار زیادی که در این کشور کرده بود، اجازه نمیداد که یمن در کنترل حوثیها قرار گیرد. عبداللهیان زمانی در یک کنفرانس عربی به مسئولین عربستان سعودی گفته بود که شما باید مواضع ایران را در یمن مورد توجه قرار دهید. بخش جنوبی یمن و تنگه باب المندب برای کشورهای عربی منطقه از پایین تا کانال سوئز در بالای دریای سرخ بسیار مهم بود. اماراتی ها در طی سالهای جنگ نهایتا با تجزیهطلبان جنوبی یمن طرح دوستی ریخته و سیاستهای خودرا از عربستان سعودی در این کشور جدا کردند. ایران و عربستان سعودی هردو در یمن شکست خورده و هیچکدام در این جنگ نیابتی نتوانستند به اهداف خود برسند. امروز یمنی ها با طرح صلحی که سازمان ملل متحد پیشنهاد کرده و آمریکا سخت از آن حمایت میکند بهدنبال صلح و نه ادامه جنگ بوده و در حال مذاکره برای ایجاد یک دولت همه گیر در این کشور هستند.
در عراق ایران آرام آرام نفوذ گذشته خودرا از دست داده و آخرین باری که قاسم سلیمانی خواست این نفوذ را به ازمایش گذاشت در تلاش او برای ابقای دولت عادل عبد المهدی بود. او میخواست بعد از اعتراضات توسط شیعیان در جنوب، دولت گذشته برپا بماند اما عراقیها و آیت الله سیستانی آن را قبول نکردند. دولت مصطفی الکاظمی در پست نخست وزیری در عراق از اردیبهشت ۱۳۹۹ تا مهر ۱۴۰۱ عنان قدرت را بدست گرفت. در زمان اوست که اعتراضات که عمدتا توسط شیعیان در حرکت تشرین شکل گرفته بود، ادامه پیدا کرد. اولین چالش ایران بعد از شکست برای ابقای عادل عبدالمهدی در عراق این بود که به عراقیها ثابت کند که اعتراضات در آن کشور اغتشاش است و توسط آمریکا و اسرائیل طراحی شده اما آیت الله سیستانی و دولت الکاظمی آنرا ملی و خودجوش میدانستند. لذا وقتی نیروهای حشدالشعبی با حمایت ایران به سرکوب بخشی از این اعتراضات پرداختند، الکاظمی قول داد که مسببین آنرا به دادگاه خواهد کشید که برای او میسر نشد. الکاظمی با بیمهری تمامی گروههای سیاسی طرفدار ایران در طول دو سال دولت خود مواجه بود و حتی به او سوء قصد شد که از آن جان سالم بدر برد. اما نهایتا بعد از تجربه الکاظمی برای توقف نفوذ ایران در سیاست عراق، دولت دیگری، محمد السودانی، بر سر کار آمد که اگرچه با حمایت ائتلاف شیعیان بر سر کار آمده بود، اما در سیاست خارجی بهدنبال استقلال سیاسی کشور خود و رابطه نزدیک بین عراق، کشورهای همسایه و غرب بود. مقتدی صدر شاید یکی از با نفوذترین سیاستمداران عراقی باشد که جلوگیری از نفوذ ایران در عراق را بهصحنه مطالبات سیاسی این کشور آورده و هنوز بر این رسم مانده است علی رغم اینکه نظام در ایران کوشش فراوانی کرده است تا او را قانع کند که کنشهای ضد نفوذ ایرانی خودرا تقلیل دهد. ایران در عراق هم سیاستهای گذشتهاش با چالشهای بزرگی روبرو شده و عراق در سیاست خارجی خود راه مستقلی را از ایران دنبال میکند. رئیس جمهور وقت عراق، برهم احمد صالح، بعد از ترور قاسم سلیمانی در عراق و حمله ایران به پایگاه آمریکایی عین الاسد، هردو را محکوم کرد و گفت عراق اجازه نمیدهد دو دولت خارجی این کشور را با بی ثباتی روبرو کنند.
در سوریه وضع ایران بهتر از تجارب یمن و عراق نیست. دولت اسد به لحاظ نظامی بر روسیه تکیه کرده است و بخش بزرگی از خاکش در دست نیروهای کرد و ترکیه است. ادلب و شمال و بخشی از شرق سوریه در زیر کنترل دولت اسد نیست. بخشی از خاک سوریه، منطقه ادلب، توسط دولت ترکیه و با حمایت عربستان سعودی تسخیر شده است. دولت اسرائیل در یک همکاری با روسیه یا از طریق چراغ سبز آنها و یا اشتراک اطلاعات امنیتی، مرتب پایگاههای نظامی ایران را در این کشور بمباران میکند، بدون اینکه ایران بتواند از خود عکس العملی نشان دهد. روسیه در گذشته نگرانیهای امنیتی اسرائیل را در سوریه قبول کرده و یکی از اولین کشورهاییست که اورشلیم را بهعنوان پایتخت این کشور بهرسمیت شناخته است. اسراییلیها فضای هوایی کشور سوریه را در کنترل خود داشته و ابایی از تجاوز به فضای هوایی این کشور بنام امنیت از خود نشان نداده اند. تصمیم ماندن ایران در سوریه و شکل آن نهایتا توسط روسیه و نه حتی اسد گرفته میشود. اینکه دولت اسد دارد به کشورهای عربی و ترکیه نزدیک شود و در حال حاضر اکراه دارد سفیر منتسب به نیروی قدس را در درون خاک کشورش بپذیرد، حکایت از سوریه دیگری دارد نه سوریهای که ایران برای «تعمیق عمق استراتژی» ضد اسرائیلی خود به ان کشور رفته بود. عقیم ماندن ایران در دسترسی به اهداف خود در این کشور و مقابله اسرائیل با نفوذ ایران، حکایت دیگری از شکست سیاست خارجی کشور ما در سوریه دارد.
در لبنان هم وضع کشورما بهتر از سه کشور نامبرده پیش نیست. ایران پای حزب الله را از لبنان به سوریه کشید. حماس برای اینکه دست به مسلمانکشی در سوریه نزند، حاضر نشد در سوریه بماند و به ایران کمک کند. بعد از آن، حزب الله نفوذ منطقهای و شهرت خود را در مقابله با اسرائیل از دست داده و بهعنوان یک نیروی ملی برای جلوگیری از مداخلات اسرائیل در جنوب لبنان به یک گروه تروریستی که دستش به ریختن خون مردم سوریه اغشته است، شناخته میشود. حزب الله لبنان در دولتهای فاسد لبنان شرکت داشته، خود در فساد شرکت کرده و نهایتا سرنوشت نظم سیاسی کشور را به این روز کشیده است. حزب الله که با کمک مالی ایران از جان مردم جنوب لبنان در مقابل اسرائیل هزینه میکرد، امروز به نیرویی تبدیل شده که نه دیگر تواناییهای گذشته را دارد و نه محبوبیتی بین بسیاری در لبنان و منطقه.
توافقنامه با عربستان سعودی پس از ۴۰ سال ناکامی در سیاست خارجی در ایران شکل میگیرد. این ناکامیها محصول عصر بی خبری و بی بصیرتی مطلق این نظام و رهبری آن در عرصه سیاست خارجی کشور است. کشوری که در گذشته فاقد قابلیتهای مدیریت بحرانهاییکه خود ایجاد میکند بود، امروز بهمیدان آمده تا تنشها را در منطقه تقلیل داده و روابط بهتری را با همسایگان خود شکل دهد. توافق بین ایران و عربستان سعودی دوسال بعد از زمانی که مصطفی الکاظمی اولین بار تلاش خودرا در این راه بهکار گرفت و یکسال از زمانی که چین انرا با عربستان سعودی در میان گذاشته، شکل میگیرد. دو نگرانی عمده عربستان سعودی و چین یکی مدیریت تنش در منطقه و دیگری عدم دسترسی ایران به اسلحه اتمی بوده است. چین بهدنبال ثبات منطقه خاورمیانه و عدم تنشهای سیاسی و نظامی است برای مراودات تجاری و دسترسی به منابع انرژی که بیش از ۴۰% نیاز خودرا از این منطقه دریافت میکند. در منطقه ای که تنش هست و امنیت وجود ندارد، مراوادات اقتصادی پای نمیگیرند.
بعد از اینکه آمریکا اعلام کرد که هنوز به دیپلماسی با ایران اعتقاد دارد، عربستان سعودی نمیتوانست برروی کنشهای ماجراجویانه اسرائیل برای یک جنگ با ایران در درون منطقه تکیه کند. ریاض در عین حال سراغ کشوری رفت که ایران در سیاست خارجی خود بیشتر برروی آن تکیه میکند تا بتواند جمهوری اسلامی ایران را به تعهدات خود پایبند کند. آن کشور چین بود که در نگاه بهشرق ایران جایگاه عمدهای را بهخود اختصاص داده است. ایران باید به عدم دخالت در امور کشورهای دیگر منطقه برای ثبات در خلیج فارس تعهد داده و نمیتواند با نیروی نظامی خود و یا دستیابی به اسلحه اتمی کشوری را تهدید کند؛ که اگر کرد نهتنها به روابط خود با عربستان سعودی بلکه با چین هم صدمه میزند. بی اعتمادی عربستان سعودی به ایران و میانجیگری چین برای برقراری روابط بین دو کشور، سیاست خارجی ایران را به گروگان گرفته است. آیا این به معنی گذار جمهوری اسلامی از ایدئولوژی در سیاست خارجی خود است؟ آزمایش آن در حل مشکلات یمن، سوریه و لبنان با عربستان سعودی در آینده نشان خواهد داد که ایران با چه سیاست خارجی مراودات منطقه ای خودرا شکل میدهد. بهغیر از این ازمایشات دیگری نظیر حمایت ایران از شیعیان عربستان سعودی و بحرین، که ایران با این کشورهم وارد مذاکره شده است، نشان خواهد داد که جمهوری اسلامی چقدر حاضر است از مداخله در امور داخلی بقیه کشور ها از طریق اینگونه حمایتها پرهیز نماید.
در این تفاهمنامه به دو قرارداد بین ایران و عربستان سعودی در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۸۰ اشاره شده است که هردو متعلق به زمان خاتمی است. اینکه نظامی بیش از بیست سال مجددا به قراردادهای گذشتهای که به آنها پشت کرده است برمیگردد از بی کفایتی آن و شکست سیاست خارجیش در راهی که بعدها پیموده است پرده برمیدارد. در این بیش از دو دهه که نظام در کشور ما در عصربی خبری مطلق بسر میبرده، فرصتهای عدیده ای را از دست داده است.
اما در طول این مدت در کشور ما و عربستان سعودی چه اتفاقاتی افتاده و بهجز این چه اشتباهات فاحشی را نظام خودکامه در ایران در سیاست خارجی خود مرتکب شده است؟ فقط کافیست به یکسال گذشته برگشته و ببینیم کشور ما امروز در مقایسه با عربستان سعودی در کجا قرار گرفته است و اشتباه بزرگ ما در قمارهای بزرگ در سیاست خارجی چه بوده است. در سال ۲۰۲۲ عربستان سعودی بهطور متوسط روزی ۱۰ میلیون بشکه نفت صادر کرده است. کشور ما در بهترین وضعیت روزی یک میلیون نفت صادرات داشته. عربستان سعودی در سال میلادی پیشین، ۲۸۲ میلیارد دلار به خزانه خود که ۱۶۱ میلیارد دلار آن متعلق به کمپانی آرامکو بوده است ارز واریز کرده است در حالی که در بهترین حالت ایران نتوانسته بیش از ۲۸ میلیارد دلار فروش نفت داشته باشد. اعدادی که دولت ایران در این رابطه میدهد از کل تولید و نه صادرات پرده بر میدارند. رئیس جمهور چین زمانی که به عربستان سعودی میرود، قدم اول برای سرمایه گذاری دو طرف به مرز ۳۰ میلیارد دلار میرسد و این درحالیست که از توافقنامه ۲۵ ساله چین با ایران خبری نیست و در سفر جدید رئیسی به چین، چینیها فقط در بخش کشاورزی و عمرانی ایران تمایل نشان دادند که سرمایه گذاریهای محدودی بکنند و از سرمایه گذاری در پروژه های بزرگ، تکنولوژی، نفت و فنآوری خبری نیست. عربستان سعودی برای برنامه اقتصادی ۲۰۳۰ خود دارد برنامه ریزی میکند که در این برنامه هم خود این کشور و هم از بیرون از سرمایه گذاریهای وسیعی بهره میگیرد، در حالی که در ایران چشم انداز داخلی و خارجی در بخش صنعتی و سرمایه گذاری خارجی وجود ندارند. توافقنامه عربستان سعودی با ایران با میانجیگری چین به این کشور کمک میکند تا در سایه ثبات ایجاد شده در منطقه موفق شود که درهای سرمایهگذاریهای خارجی را در این کشور باز تر از گذشته کند، در حالیکه ایران هنوز درگیر تحریمهای هسته ای خود و عدم تصویب کنواسیونهای بین المللی نظیر افایتیاف است. عجیب اینکه هم عربستان سعودی و چین عضو این نهادهای بین المللی هستند.
در عصر بی خبری، کسانی کخ برای عدم عضویت در چنین نهادهای بین المللی تصمیم میگیرند اصولا نه این نهادها را میشناسند، نه از نظم بین المللی خبر دارند و نه می دانند عدم عضویت در این نهادها با کشور ما و روابط بیرونیش با کشورهای دیگر چه میکند. عربستان سعودی بر خلاف پروپاگانداهای داخلی، مانند تیتر روزنامه غیر اصولگرای آفتاب «آمریکا و سومین عقب نشینی در مقابل عربستان محمد بن سلمان» که بعد از توافق نامه میان دو کشور درج شده است، روابط خودرا هم در بخش سیاسی، هم اقتصادی و هم نظامی با آمریکا حفظ کرده است. سیاستی که عربستان سعودی دنبال میکند را هنوز گروهی در ایران نمیتوانند بفهمند. در ایران اصولا به سیاست سیاه و سفید نگاه میشود و منطقه خاکستری وجود ندارد. عربستان سعودی دو قدرت بزرگ را در مقابل یکدیگر قرار داده تا در راستای منافع خود از آنها استفاده کند. عربستان در حال حاضر یکی از بزرگترین وارد کنندگان اسلحه از آمریکاست، و انقدر توان دیپلماتیک فراهم آورده است که به امریکا اعلام میکند که در ازای کمک واشینگتن به این کشور در برنامه هسته ای خود، اسراییل را به رسمیت میشناسد. یک قرارداد ۳۷ میلیارد دلاری برای خرید ۱۲۱ بوئینگ ۷۸۷ مسافربری را بهتازگی با کمپانی بوئینگ آمریکا امضا نموده تا به رقابت با شرکتهای هوایی قطر و امارات در منطقه روی آورد. نهایتا در طول سالهایی که نظام در کشور ما در عصر بی خبری به سر میبرده و فقط به شعار اکتفا کرده و رهبرش خودرا انقلابی و نه دیپلمات میدانسته است، فرصتهای بزرگی در آنچه از دست داده ایم و در آنچه بهدست نیاورده ایم از دست رفته است. تازه نظام بهجایی رسیده است که فکر کند که قراردادهایی که خاتمی در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۸۰ با عربستان سعودی امضا کرده بود منافع کشور مارا تامین میکرده و بهفکر تقلیل تنش در منطقه خاورمیانه افتاده است. شایان ذکر است که همین رئیس جمهور، خاتمی، امروز در کشور ما ممنوع التصویر، و... میشود و مورد بی مهریهای فراوانی قرار میگیرد.
آیا پس از ۴۰ سال سیاست خارجی که کشور ما را به ناکجاآباد رهنمون کرده، تنش میافریده، از منافع ملی برای منافع نظام میگذشته، فرصتهای عدیده ای را سوزانده، نهایتا نظام خودکامه در ایران به این نتیجه رسیده است که نمیتوان در تنش زندگی کرد و میبایست از ایدئولوژی رادیکال و دنیاستیز دست برداشت؟ فرصتهایی که که سوزانده ایم مانند عدم تعجیل آمریکا برای عقد قرار داد برجامی دیگر، گذار دنیا از بازار انرژی ایران، و ناتوانی دیپلماتیک، خودرا در حال نشان دادن هستند. در کنار آن نظام در ایران دچار توهم قدرت روسیه شد و در اوکراین همراه با پوتین دست به ادمکشی زده، آنهم بهخاطر اینکه خود اصولا قدرت را درسایه توهم دیده است. در حال حاضر عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه از قدرت نظامی بزرگی برخوردار بوده و حمایت کشورهای غربی را هم برای امنیت خود دارد. آیا متوهمین قدرت در ایران هرگز فکر کرده اند که اگر روزی ایران به هر دلیلی به عربستان سعودی حمله کرد، چین در کجا خواهد ایستاد؟ آیا در قدرت توهمی خود فکر کرده اند که نهایتا موشک و پهپاد همه قدرت نیست و قدرت را باید در حیطه سود و هزینه ارزیابی کرد و درون منطقه و خارج آن ارزیابی درستی از توان نظامی کشورها و حامیان آنها داشت؟
آیا ایران با ایجاد رابطه با عربستان سعودی، در سیاست خارجی خود در منطقه و دنیا تغییراتی بهوجود میاورد؟ جواب به این سئوال آسان نیست اما آنچه میتوان گفت این است که اگر امروز نظام استبداد در ایران به سیاستهای تنشآفرین گذشته خود ادمه دهد، نهتنها عربستان سعودی بلکه چین هم برای چالش ایران تشویق میگردد. ایران در حال حاضر گروگان چین حداقل در سیاستهای خارجی خود در منطقه است. چنانچه پیشنهاد میانجیگری میان تهران و ریاض توسط عربستان سعودی به چین داده شده باشد، این از هوشمندی طراحان سیاست خارجی در عربستان سعودی پرده برمیدارد. پس از توافقنامه میان عربستان سعودی و چین در سفر رئیس جمهور این کشور به ریاض و اکنون این توافقنامه پای کشور سومی یعنی چین در میان است تا مطمئن شود که دو طرف بر سر تعهدات خود در این توافقنامه میمانند. اگر ایران باین توافقنامه پشت بزند، روابط سیاسی و اقتصادی خودرا با کشور چین هم بهمخاطره خواهد انداخت. این توافقنامه برای همه طرفها سود آور است اما عربستان سعودی با انتخاب چین بهعنوان یک میانجیگر بیشترین سود را خواهد برد. ایران در ابتدای راهی قرار گرفته است که نتنها فشارهای خارجی برایش شکننده شده است که فشارهای داخلی هم دست بهدست چالشهای خارجی داده و اتخاذ یک تصمیم کلیدی را برای ایران حیاتی کرده است. آن تصمیم کلیدی اتخاذ سیاستهاییست که نظام را در داخل و خارج از تنش دور میکند. آیا ایران برای پاسخ بهاین دو چالش آماده است؟