برای خانوادهام و محلههای کودکی؛ همه چیز ساده وپاک وشفاف بود
چه آسان؛ روزها رفتند
روزهای ساده وبی آلایش کودکی
همه چیزدردسترس بود
انسانها، شفاف بودند
شهر ساده و هرج ومرج نبود
عصرها، درکوچهها، بوی زندگی
بوی عطر نان سنگک وتافتون وبربری
فضای کوچه را پُرمی کرد
هرچیزسرجای خودش بود
مبارزه مبارزه بود
فیلمها لبریز از ساده گی بودند
شومیخک نقرهای، سرکاراستوار
صمد وبالاترازخطر امریکایی
همه چیزبود، فقرنجیب بود، ثروت بیکران نبود
دلسوزی وهمکاری وهمیاری بود
خانواده احترام داشت، خاله وعمه کمیاب نبود
خوانندهها محدود، باحال میخواندند
جنایت وتجاوز وناامنی وفساد شفاف بود
دروغ، چهرهاش ازشرم سرخ میشد
راستی ودرستی تمرین هرروزه بود
فوتبال وکشتی وهیجان هم بود
پهلوانی به قامت جهان پهلوان تختی دوخته شده بود
روح پاکش، درجامعه هویدابود
چهره شرم درتک تک افراد موج میزد
بی شرمی چهرهاش مذموم بود
عشق چهرهاش پاک وزمینی بود
آهنگ مولاممدجان پوران، نوستالژی عاشقانه بود
مرگ و زندگی بی پیرایه بود وشمارش داشت
حشو وزوائد، در زندگی کم بود
زندگی دردسترس عموم بود
آن روزها غم بود، اما کم بود
خنده درسینمای ظهوری وفردین وفروزان بود
تنگسیرِچوبک درسینمای بهروز وثوقی هم بود
روشنفکر روشنفکربود، تاجرتاجر...
همه چیز، مانندنورخورشیدشفاف بود
درآن زمان، غم ودرد وگرسنگی هم... بود
ولی کم وساده ونجیب بود!
امیرکراب
۱۸ آپریل ۲۰۱۶