از دفترِ بیداری ها و بیقراری ها
* محمد علی فروغی در یکی از تاریک ترین دوره های تاریخ معاصر ایران می گفت:« ملّت باید صدا داشته باشد!».
* سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل و دیدارِ وی با دولتمردان آن کشور جلوه ای از یک فرصت سازی تاریخی در امرِ سیاست ورزیِ ملّی است.
ما نگفتیم در اوّل که نجوئیم نفاق؟
یا بر آن عهد نبودیم که سازیم وفاق؟
به کجا رفت پس آن عهد وُ چه شد آن میثاق؟
چه شد اکنون که شما را همه برگشت مذاق؟
كس نگوید ز شما خانۀ من در خطر است
ای وطن خواهان! زنهار! وطن در خطر است
این شعرِ ملک الشعرای بهار در بحران سیاسی بعد از شکست انقلاب مشروطه خطاب به «یارانِ دیروز» ش سروده شده که می تواند بیانگرِ حال و روزِ امروزِ ما باشد.
مقالۀ هفتۀ پیشِ حاوی بیم ها و امیدهائی در بارۀ «منشور مَهسا» و «شش چهرۀ سیاسی-هنری» بود. همبستگیِ این چهره ها امید تازه ای برای پایان دادن به «شبِ تاریک وطن» ایجاد کرده بود.
موضوع آلترناتیو لازمۀ پیروزیِ جنبش های مهم سیاسی-اجتماعی است و در کشوری مانند ایران - بخاطر موقعیّت استراتژیک خود در منطقه و جهان - این «ضرورت» اهمیّت بیشتری می یابد.اینکه زنده یاد محمد علی فروغی دریکی از تاریک ترین دوره های تاریخ معاصر ایران می گفت:«ملّت باید صدا داشته باشد!» اشاره به ضرورتِ همین امر بود.
در این میان،سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل و دیدارِ وی با دولتمردان آن کشور جلوه ای از یک فرصت سازیِ تاریخی در امرِ سیاست ورزیِ ملّی است. اغراق آمیز نیست اگر بگوئیم که در منطقۀ خاورمیانۀ عَرَبی - اسلامی،اسرائیل تنها کشوری است که از نظر تاریخی و فرهنگی با ایران بسیار نزدیک است امّا خصلت ضد اسرائیلیِ-آمریکائیِ روشنفکران ما (چه دینی و چه لنینی) باعث شد تا این مشترکات تاریخی - فرهنگی نادیده بماند و لذا، در یک فرصت سوزی تاریخی و در فضائی از افسانه سازی و افسون با ظهور خمینی و وقوع انقلاب اسلامی در درخشان ترین دورۀ تاریخ معاصر ایران، ما «مات» شده ایم؛ «آخرین شعر»م روایت این ظهورِ زوال بود:
ـ « نه !
این ،
منشورهای منتشرِ آفتاب نیست
کتیبۀ کهنۀ تاریکی ست ـ
که ترس وُ
تازیانه وُ
تسلیم را
تفسیر می کند.
آوازهای سبزِ چکاوک نیست
این، زوزه های پوزۀ تازی ها ست
کز فصل های کتابسوزان
وز شهرهای تهاجم وُ تاراج
می آیند».
***
در هیاهوی جنگ طلبی های محمود احمدی نژاد،انکار هولوکاست،تهدید به نابودی اسرائیل و خطر حملۀ نظامی به ایران در نامه ای به لیندسی گراهام (سناتور جمهوریخواه آمریکا) نوشته بودم:
جامعۀ کنونی ایران نه افغانستان است و نه عراق و فلسطین و لبنان،بلکه این جامعه -با یک نیروی عظیم ۷۰ درصدیِ جوان و پویا-ارتش آگاه و نیرومندی است که خواهان آزادی،صلح،رفاه و دموکراسی است.از این نظر - چنانکه مبارزات ستایش انگیز و بدور از خشونت سال های اخیر نشان داده - جامعۀ مدنی ایران قابل مقایسه با هیچیک از کشورهای خاورمیانه نیست. بنابراین: می توان و باید این «ارتش آگاه و نیرومند جامعۀ مدنی» را به حساب آورد و بر آن تکیه کرد.به عبارت دیگر، دولتمردان آمریکا[و اسرائیل] باید بدانندکه مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست،بلکه مشکل اساسیِ منطقه و جهان،رژیم جمهوری اسلامی است که با سوء استفاده از درآمدهای سرشارِ نفت،در فلسطین،لبنان،عراق،افغانستان و...ایدئولوژی کینه وُ نفرت وُ مرگ منتشر می کند و در تدارکِ «هولوکاست دوم» است و لذا، هرگونه حمله به تأسیسات مردمى و زیرساخت هاى صنعتى و نفتى ایران،موجب نفرت و کینۀ دیرپاى ایرانیان خواهد شد... با خیزشِ مردم ایران و سرنگونیِ این رژیم بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود...
برخی واکنش ها به این نامه مصداق شعر احمد شاملو بود:
هر گاو-گند چاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد.
***
جنبش«زن،زندگی،آزادی» با حدود ۶۰۰ جانباخته از«زیباترین فرزندان آفتاب» توانسته حقّانیّت و مشروعیّت خود را در سطح ملّی و بین المللی تثبیت کند. اینک بر عُهدۀ رهبران سیاسی و روشنفکران ایران است تا به دور از تنزّه طلبی های سیاسی-ایدئولوژیک به وظایف خود برای رسیدن به یک همآوازی ملّی (آلترناتیو) عمل کنند.
سپهر سیاسی ایران نیازمندِ کسانی است که با شجاعت اخلاقی از «تابو» های رایج بگذرند و چشم اندازهای تازه ای به سوی آینده بگشایند.مواضع سیاسی شاهزاده رضا پهلوی و سفر شجاعانه اش به اسرائیل بشارت دهندۀ این آینده است.
ایران: شکستن ماشین مطلقسازی، امیر طاهری