مقدمه
انقلاب مردم ایران، علیه نظام مرتجع، ایدئولوژیک، فاسد و قاتل حاکم، با محوریت شعار «زن، زندگی، آزادی» به آغاز سومین ماه خود رسیده است. با تداوم حضور گروههای پیشتاز و پیشگام جامعه متشکل از زنان و جوانان، و نیز پیوستن دیگر اقشار جامعه به آنان، عمق و وسعت این انقلاب روزبهروز افزوده میشود.
به مدد ارتباطات آنلاین، شبکههای اجتماعی جوانان در سطحی نوین و پرقدرت سامان یافته است. تعامل سه گانه میدان، فضای مجازی-رسانهها و تلویزیونهای متعدد، بسیار زودتر از آنچه که در تئوریها پیشبینی میشد، منجر به پیدایی برنامههای تلویزیونی مخاطب محور(اینترآکتیو)شده است.
این امکانات جدید در خدمت نسلی قرار گرفته است که خود مدتهاست از طریق اینترنت به کسب دانش و تجربه میپردازد. چنین بستری از یک سو خرد جمعی را در خدمت گروههای پیشگام مبارز و رهبران میدانی قرار میدهد و از سوی دیگر آنان را به جهان آزاد مرتبط میسازد. ارتباط با جهان آزاد زمینه را برای یادگیری از تجارب جهانی فراهم ساخته و صدای تحسین و احترام جهانیان را به گوش مردم ایران میرساند.
قدرتمندی این قشر مبارز، مقاوم، فداکار، پیشتاز و پیشگام، در مبارزه با نیروهای سرکوب برای بسیاری این باور را به وجود آورده است که این شبکههای بهم پیوسته و درهمتنیده، که در راه اهداف مردم ایران جان خود را برکف نهاده و پذیرای مرگ گشتهاند، میتوانند تا پایان دوران سقوط کامل جمهوری اسلامی بکارگرفته شوند. در این میان، هیچ رهبری و مرکزیتی در میان معترضان قابل تشخیص و مشاهده نیست و به نظر میرسد این خود یکی از امتیازهای بزرگ این انقلاب باشد. چراکه این امر، دستگاه سرکوب را در تعقیب رهبران بالقوه ناکام ساخته و به عجز واداشته است. بااینهمه، این خردجمعی است که در نقش مدیریت و خودتنظیمی قشر مبارز قرار گرفته است. در چنین شرایطی به نظر میرسد، آنهایی که این نظام را به زیر میکشند، شایستهترین افراد به لحاظ اصول اخلاقی و نیز پراقبالترین به لحاظ سیاسی خواهند بود و قادرند دوران پس از سقوط جمهوری اسلامی را تا تشکیل یک مجلس موسسان برای تنظیم قانون اساسی و تعیین نوع نظام سیاسی آینده ایران، اداره کنند.
بیگمان قهرمانان میدانی و فعالین زن و مرد جوان در خیابان، سهم بسیار عمدهای در هر ترکیب رهبری خواهند داشت. اما از آنجا که بسیاری از اقشار دیگر نیز به تدریج به این انقلاب پیوسته و می پیوندند، شرکت کنندگان در انقلاب افزایش یافته و انقلابیون تنها به جوانان و زنان انقلابی محدود نخواهد ماند.
هم اکنون اعتصابات گوناگون در سطح کلان کشور آغاز شده و اقشار میانی جامعه، در سنین مختلف در آن شرکت فعال دارند. در مناطق مرزی ایران نیز احزاب قومی و روئسای دینی اهل سنت از نفوذ قابل توجهی در میان مردم خود برخوردارند. مردمان مناطق مرزی ایران بیش از دیگران، قربانی نیروهای سرکوب بودهاند و در طول سالها فشار سهمگین فزونتری را تحمل نمودهاند. هم اکنون دانشجویان و دانش آموزان، حقوق دانان، دانشگاهیان و معلمان٬ پزشکان، صنعتگران، پرستاران، کارمندان، جداشدگان از نظام، بریدگان از نیروهای مسلح، هنرمندان، ورزشکاران، نویسندگان و اهالی سینما، در صحنه این انقلاب هستند و به نظر میرسد عده بیشتری نیز به زودی به این جمعیت اضافه خواهند شد. کوتاه سخن آنکه در آیندهای بسیار نزدیک، صحنه مبارزه چهره متنوع دیگری پیدا خواهد نمود.مسلم است که بدون حضور نمایندگان اقشار گوناگون مردم، هیچ یک از برآمدهای سیاسی احتمالی برای همگان مقبولیت کافی نخواهد داشت. پس برای سقوط قطعی این نظام، حضور اقشار و طبقات گوناگون در میدان مبارزه امری لازم و حتمی است. اداره کشور در دوران عدم وجود نظام سیاسی، یعنی در فاصله پس از سقوط جمهوری اسلامی تا برقراری نظام جدید آینده ایران، بدون حضور موثر و فعال نمایندگان مردم عملی نخواهد بود. انقلاب مردم ایران علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، تا کنون با موفقیت بینظیری به پیش رفته و توجه همه جهانیان را به خود جلب کرده است. اما این انقلاب باید بتواند تا در حین و همزمان با تخریب پایههای قدرت این نظام جنایتکار، برای ساختن آینده ایران مرکزیتی سیاسی نیز ایجاد کند تا قدرتی را که در نتیجه تضعیف نظام حاکم آزاد شده، گردآوری و آن را ذخیره نماید و از این قدرت برای پیروزی سریعتر و کم هزینه تر انقلاب استفاده کند. چراکه قدرت هرگز در خلا سرگردان نمیماند و اگر از سوی نهادی مردمی به دست گرفته نشود، احتمال تصاحب آن به وسیله مدعیان دیگر بسیار است.
اگر این انقلاب بی نظیر، علیرغم همه فداکاریها و جان فشانیها نتواند به هر دلیلی، به موقع و سریع از عهده انجام این وظیفه مهم برآید، یا اگر با هزینهای بمراتب گزافتر، موفق به گذار از این نظام جانسخت شود، قدرت را ـ هرچند ناخواسته ـ به آنانی خواهد سپرد، که در کمیناند و ساختار و سازمانشان آماده تصاحب قدرت است. همچنین ممکن است چهرههایی تاکنون ناشناخته، در فضای هرج و مرج ناشی از سقوط جمهوری اسلامی، با رویکردی عوامپسند و تودهگرا، توجه عموم را به خود جلب کرده و توده مردم را با خود همراه نمایند. البته این سناریوها تنها احتمالات بد موجود نیستند. جنگ داخلی و یا ادامه حکومت ناکارآمد فعلی با اقتدار رو به نقصانش نیز میتواند از گزینههای محتمل دیگر باشد. ارتش یا ترکیبی از سپاه و ارتش هم شاید با وعده احیای امنیت و نظم، بتوانند چند صباحی قدرت را از آن خود کنند و ایران را دیگربار دچار حوادثی غمناک بنمایند. به هرصورت قدرت آزاد شده بر زمین نخواهد ماند و مدعیانی برای تصاحب آن پیدا میشوند. تجربه بهار عربی نشان میدهد که جوانان در مصر و تونس فداکاری بسیار کردند و نظام استبدادی مصر را برانداختند اما چون به مساله تصاحب قدرت به موقع توجه لازم را ننمودند و یا هرگز به آن نپرداختند، جایگاهی در قدرت نیافتند و ساختارهای قدیمی جامعه به آسانی باردیگر قدرت را از آن خود نمودند. اکنون نیز ما با وضعیت مشابهی سر و کار داریم. عده زیادی به درستی از اهمال مخالفین سرشناس نظام در تاسیس چنین نهادی انتقاد میکنند؛ جماعتی تردید خود را نسبت به آینده مبهم کشور با این پرسش مطرح میکنند که سرنوشت ایران در صورت سقوط این رژیم چه خواهد شد؟. این نگرانیها و انتقادات را نباید دست کم گرفت. عدم پاسخ به این پرسشهای حساس و منطقی، خود یکی از موانع بزرگ امیدواری عموم مردم به آینده بهتر و درنتیجه همه گیرشدن انقلاب و توسعه آن به وسیعترین بخشهای جامعه است. عده زیادی از وابستگان و کارکنان این نظام نیز در پی آنند تا جایی قابل اطمینان داشته باشند تا بتوانند با تکیه بر آن، از این نظام جدا شوند بااینهمه، تاکنون چنین دیوار محکمی را نیافته اند تا تصمیم خود را عملی کنند. در صورت وجود نهادی سیاسی و مورد پذیرش مردم، این عمل حتی میتواند به بخشهای مهمی از نیروی سرکوب و اشخاص مهم این نظام هم توسعه یابد. در فضای بین المللی نیز این پرسش به جد مطرح است که آیا جامعه انقلابی ایران و زنان و مردان جوان، قصد و ظرفیت ایجاد یک نهاد سیاسی را برای انجام مقدمات تغییر نظام دارند؟و یا آنچه در ایران رخ میدهد صرفا یک خیزش انقلابی رادیکال است که آینده آن تعریف نشده و مبهم است؟.
نتیجه
۱. تاسیس یک مرکزیت سیاسی با دورنمای ترسیم آینده پس از سقوط نظام یک الزام عقلانی است.
۲. این برآمد سیاسی، باید هرچه سریعتر ایجاد شود و ایجاد آن به آینده پس از سقوط نظام واگذار نشود.
۳. این مرکزیت سیاسی باید همدلی و همراهی بخشهای مختلف جامعه ایران و بخصوص زنان و جوانان را داشته باشد.
۴ . در صورت عدم اقدام به این کار مهم و یا تاخیر در آن٬ متاسفانه امکان به نتیجه نرسیدن و یا بسیار پرهزینه تر شدن این انقلاب شکوهمند٬ قویا وجود دارد.
پروژههای مطرح وموجود
الف) پروژه ایجاد رهبری انقلاب
یکی از پروژههای مطرح، با قبول اکثر مقدماتی که ذکر شد، کنار هم جمع شدن افراد معروف و محبوب در جامعه است. به باور پیشنهاددهندگان این راه حل، احتیاج بخشهای مهمی از جامعه به یک رهبری متمرکز و شناخته شده بقدری زیاد است که تشکیل چنین مرکزیتی با استقبال شدید جامعه روبرو خواهد شد و راه حلی عملی و سریع میتواند باشد. آنها همچنین بر این باورند که به علت تعداد محدود افراد مشهور و موجه، امکان تشکلیابی آنان سریعتر، سادهتر و توافقشان بر سر مسائل اساسی و تاکتیکها و استراتژی مبارزه، آسانتر و عملیتر است. همچنین پس از تشکیل نیز میتوانند کارآمدتر از مدلهای مشابه دیگر، به رهبری انقلاب بپردازند. به باور من با وجود این که این استدلالات خالی از وجوهی از حقیقت نیست، ولی انقلاب خیابان تا آنجا که بیشتر ناظران میگویند، نسبت به ایجاد آتوریته و مرجعیت سیاسی و رهبری افراد محدود و سرشناس بسیار بدگمان است. از سوی دیگر سرشناس بودن این افراد، دلیل بر جامعیت، محبوبیت و نفوذ آنان در همه بخشهای متکثر جامعه ایران نیست. زنان قهرمانان محبوب خود و جوانان، قومیتها و دیگران نیز به همین منوال سمبلهای خود را دارند و بیشتر با آنان ارتباط ایجاد کرده و به ایشان اعتماد میکنند. شاید برای جبران این نقیصه، افراد محبوب و مشهور به این فکر بیافتند که با دیگر سمبلهای اجتماعی زنان، جوانان، قومیتها، کارگران،رؤسای احزاب سیاسی، هنرمندان، ورزشکاران و دیگر چهرهها رابطهای دوسویه ایجاد کرده و آنها را در شمول ابواب جمعی خود و در یک سلسله مراتب دو درجهای در امر رهبری انقلاب، نه مستقیما بلکه بواسطه ارتباطی که ایجاد شده، دخیل و سهیم نمایند. به باور من اکثر این افراد، رابطه تحتالحمایگی درجه دوم را نپذیرفته و خواهان شرکت برابر و مستقیم در نهاد و یا نهادهای سیاسی ایجاد شده خواهند بود. به نظر میرسد بخشهای گوناگون جامعه نیز چنین نوعی از رابطه نخبهگرایانه را نخواهند پذیرفت. یک مرکزیت سیاسی، با هر نامی که باشد، چنانچه بخواهد رهبری خود را بر انقلاب تثبیت کند، اگرصرفا از تعداد محدودی افراد مشهور و یا محبوب تشکیل شود، به احتمال زیاد پسزده خواهد شدو درمیان مردم جایی نخواهد یافت.
ب) برآمدن نهاد رهبری از درون خیزش انقلابی زنان و جوانان
طرفداران این نگاه استدلال میکنند که شبکههای ارتباطی در عصر اینترنت به شکل قابل ملاحظهای از قبل قویترند و شبکه ارتباطی انقلاب ایران نیز با وجود موانعی که از سوی حکومت بر سر راه شبکههای اجتماعی قرار داده شده، همچنان بسیارقوی است. این انقلاب را عملا نسلی به راه انداخته و اداره میکنند که علاوه بر ارتباطاتی که از طرق معمول مانند خویشاوندی و هممحلگی و همدرسی با هم دارند، اینک در سراسر کشور و با ایرانیان ساکن خارج و مردم جهان و رسانهها نیز مستقیما در ارتباطند. آنها در این زمینه صرفا احتیاج به پشتیبانی، همراهی و حمایت دارند، ولی خود به اندازه کافی فرهیخته و مسلط به اوضاع هستند. آنها همانطور که در برابر نیروهای سرکوب مقاومت کرده و پیشبرد انقلاب را تا کنون سامان دادهاند، میتوانند بدون احتیاج به دخالت دیگران خود هر هنگام که شرایط را مناسب یافتند، رهبری انقلاب را از رهبران میدانی که به آنان اعتماد یافته و رهبریشان را پذیرفته اند؟؟، ایجاد کنند. طبیعی است که این استدلال به دلها مینشیند و مقبول طبع بسیاری قرار خواهد گرفت. چراکه یک عنصر اخلاقی قوی در آن است که بسیاری را بسوی خود میکشاند. عنصر اخلاقی مذکور عبارت از این است که تشکیل رهبری سیاسی به لحاظ اخلاقی باید در انحصار زنان و جوانانی باشد که با به خطر انداختن زندگانی خود ملتی را از سیطره ظلم و فساد و تبهکاری حاکمان نجات می دهند؛ گروهی که بیشترین کشتهها، زندانیها و شکنجهشده ها نیز از میان آنها هستند. اینان حقانیت خود را از انقلاب می گیرند. به لحاظ عملی نیز این راه حل، تنها گزینهاست که رهبری سیاسی و میدانی با یکدیگر هماهنگی کامل داشته و با هم کار خواهند نمود. با اذعان به اینکه بیشترین سهم در هر ترکیب سیاسی و برای هر نوع رهبری باید از آن زنان و جوانان مبارز حاضر در میدان باشد، لازم است یاد آوری کنم که به تدریج بخشهای دیگری از مردم نیز از راههای دیگری علاوه بر حضور در مبارزه میدانی به این انقلاب خواهند پیوست؛ همچنانکه در گذشته نیز پیوستهاند. دانشجویان، دانش آموزان و معلمان با اعتراضات پیاپی، کارگران، کسبه، بازاریان، کامیونداران و کارکنان صنعت حمل و نقل با اعتصابات مداوم و دیگر اقشارمردم با شعارهای شبانه و اعتراضات پرسروصدا و ایجاد ترافیک، و نویسندگان، دانشگاهیان، فرهیختگان، بازنشستگان، پرستاران، پزشکان، ورزشکاران و هنرمندان بسیاری که تعدادشان نیز همواره رو به فزونی است، انقلاب را به یک انقلاب ملی بدل نموده اند. علاوه بر اینان، زندانیان سیاسی که به بهای از دست دادن آزادی خود، از مردم کشورشان حمایت نموده و اکنون نیز در حبس و زیر شکنجه و ضرب و شتم دائم قرار دارند و همچنان نیز دست از همراهی با مردم نمیکشند، جایگاه بخصوص خود را دارند. لازم است در هر ساختار سیاسی، سهم بسزایی داشته و جایگاههایی برای آنان در نظر گرفته شود. ایرانیان خارج از کشور نیز با تظاهرات بزرگ و باشکوه در سراسر جهان و با تماس با جامعه مدنی این کشورها و حضور در رسانهها و ملاقات با نمایندگان مجالس و سیاستمداران در کشورهای مختلف سهم بسزایی در رساندن صدای مردم ایران به جهانیان و جلب حمایت آنان داشته و دارند. دموکراسی آینده با کمک همه این گروهها ساخته می شود. در هر ترکیب رهبری باید سعی شود تا نمایندگان سمبلیک همه گروههای مردمی حضور داشته باشند. به نظر میرسد که اگرچه راه اول نخبه گرا بود، راه دوم نیز خود را بر محور حقانیت انقلابی محدود نموده است. در ثانی، بسیاری از انقلابهای میدان محور چون نتوانستند به موقع به مساله تجمیع قدرتی که با اضمحلال نظام حاکم آزاد میشود، بیاندیشندـ بخصوص در گرماگرم مبارزه و همزمان با آن و بقدری در مبارزات خود غرق شده و این امر را به پس ازسقوط نظام حاکم واگذار نمودند ـ که عملا وقتی هنگام تغییرات و تمهیدات سیاسی برای انتقال قدرت فرا رسید، آمادگی لازم را نداشتند. از این رو، نهادهایی که بطور سنتی در جامعه با ادعا و اشتهای تملک قدرت وجود داشتند و از نوعی محبوبیت ملی نیز در آن مقطع زمانی برخوردار بودند، قدرت را از آن خود ساختند. زیرا قدرت اگر بطور سنجیده منتقل نشود،لاجرم فضای هرج و مرج حکمفرما خواهد شد و اگر ناقص دست به دست شود به حاکمیت ناکارآمد حاکمان فعلی و ادامه نبرد فرسایشی مردم با آنان و یا جنگ داخلی منجر خواهد شد. نمونه هرج و مرج را در جنگ داخلی لیبی، و نمونه حاکمیت ناکارآمد در عراق و سوریه و نمونه بیبهره ماندن انقلابیون از قدرت را در مصر و تونس میتوان مشاهده کرد. علاوه بر این هیچ نمونه تا کنون موفقی را در تجربیات تاریخی معاصر، حداقل من نمیشناسم که قهرمانان میدان، بیتعامل با نخبگان سیاسی و مدنی توانسته باشند در فضای امنیتی و در گرماگرم کارزار خود، حتی بفکر ساختن رهبری سیاسی افتاده و در این کار لازم و خطیر موفق شده باشند. یعنی با همه احترام به این عزیزان فداکار و اذعان به سهم اساسی آنان در هر ترکیب رهبری، آنان به تنهایی امکان این کار را نداشته و حق انحصاری ایجاد حکومت را نیز ندارند.
ج) طرح شورای انتقال قدرت
طرح زیر با ملاحظه نکات مثبت و منفی هر دو طرح فوق تهیه شده و تلفیقی است از نقاط قوت هر دو طرح، با سعی در کاستن نقاط ضعف آنها. بدیهی است در یک انقلاب با هدف گذار از استبداد حاکم به دموکراسی،کوشش نیروهای میدانی بیشتر برای از بین بردن موانع و در راس آن پیروزی بر نیروهای سرکوب نظام حاکم و دستگاههای حکومتی است. بنابراین عملکرد، روش تفکر، رویکرد و مبارزات گروههای انقلابی در یک پارادایم سلبی شکل میگیرد. یعنی سلب وجودی قدرت حاکم. این بخش انقلابی و مبارز، اغلب دارای ریسک پذیری بالا بوده، شجاع و قاطع است و قدرت تصمیم گیری سریعی دارد. آنها اغلب پاک باختهاند و در راه ایدهآلهایشان حاضرند از هرآنچه دارند، ولو جانشان گذر کنند . این گروه برعکس بخشهایی از جامعه است که درگیر چرخه اقتصاد هستند و معیشت خانواده، اداره کسب و کار و یا کارخانهها وظیفه و شغل آنهاست و یا کارمند و کارگراند و یا حرفهای تخصصی دارند و از این رو بسیار محتاطتر با مسائل برخورد میکنند و اگر قلبا با جوانان مبارز همراهند، که اغلب هستند، در فکرشان در پی یافتن پاسخ به سوالاتی نسبت به آینده خود و هموطنان و کشورشان هستند. آنها میپرسند چه کسانی وارثان انقلاب خواهند بود؟، چه کنیم که آیندهمان مانند گذشتهمان تباه نشود؟ این آزادی و دموکراسی را که ورد زبان همگان است٬ چگونه باید در عمل و نه در شعار، مستقر ساخت و کشور را به چه کسانی باید سپرد؟.مجموع این انتظارات و توقعات و سوالات را نمیتوان صرفا با بحثهای عقلانی و استدلالات تجریدی و ذهنی پاسخ گفت بلکه فقط ایجاد و معرفی یک دولت موقت در زمان مناسب یعنی با آمادگی کامل قبلی و در آستانه سقوط نظام حاکم، میتواند این خواست عمومی را برآورده کند یا حداقل دور نمایی را برای افزایش امیدواری نسبت به امکان برآورده شدن توقعات و برطرف شدن نگرانیهای آنها به دست دهد. معرفی زودهنگام یک دولت موقت، باعث میشود که جامعه ایران و قدرتهای جهانی آن را به چشم ساختاری جدی نبینند و از این رو دولت موقت نتواند جایگاه مناسبی را که باید، اشغال نماید. امیدهایی که میتواند در صورت انجام بهموقع این پروژه در خدمت حمایت از آن برآید،در صورت انجام نابهنگام آن به ناامیدی و دلزدگی تبدیل خواهد شد. پس از تاسیس در زمان مناسب نیز اگر دولت موقت از سوی همه جامعه و فعالین میدان مورد پشتیبانی و تایید قرار نگیرد، قادر نخواهد بود تا به وظایف خود در صحنه داخلی و بین المللی عمل نماید و از سوی ملت و به نمایندگی از آنها سخن بگوید.
این دولت به علت شرایط امنیتی حاکم، به ناچار حاصل انتخاب ملت خود طی یک انتخابات آزاد و عادلانه نیست زیرا در زمان گذار از یک حاکمیت توتالیتر مستبد یا در حضور آن و یا بلافاصله پس از سقوط آن عملا امکان برگزاری چنین انتخاباتی وجود نخواهد داشت. پس ناچار است مشروعیت نسبی و غیر انتخاباتی خود را، از وجاهت و نفوذ اعضای دولت موقت دربین مردم و سرمایه اجتماعی آنها بگیرد. از سوی دیگر دولت موقت از همان آغاز به کار، نماینده ملتی در حال انقلاب است که وظایف سنگین ویژهای را باید به سرعت و دقت انجام دهد. پس از اضمحلال حاکمیت استبدادی نیز دولت موقت با انبوهی از وظایف بسیار سخت و حساس برای تامین امنیت، رفاه، بهداشت، اجرای عدالت دوران گذار، به راه انداختن چرخه اقتصاد و تامین مایحتاج عمومی و... روبرو است، آنهم در فضایی که در آن قانون اساسی جدیدی هنوز وجود ندارد و در عین حال توقعات و نیازهای مردمی که از یک استبداد طولانی رهیدهاند، به صورت سریع و انفجاری مزید برعلت خواهد بود. این دولت بر عکس انقلابیون میدان، در یک پارادایم ایجابی قرار دارد که کارش ساختن و حل مسائل بیشمار و غامض مملکتی ویران و به اصطلاح خشت روی خشت گذاشتن است. وظایفی که اساس آن را خرد، تخصص، تجربه،رعایت کرامت انسان و مفاد حقوق بشر تشکیل میدهد. بنابراین اصولا در مقایسه با میدان از سنخی دیگر است (پارادایم ایجابی). دولت موقت، نه تنها به ملت خویش، بلکه به جامعه جهانی نیز مسئول و پاسخگو است، و از این رو اعمالش با دقت و وسواس زیر نظر خواهد بود. دولت موقت بدون برخورداری از پشتیبانی وسیع اجتماعی نمیتواند از جامعه پس از انقلاب، انتظار حمایت، صبر و فداکاری داشته باشد. احتمال این پشتیبانی وسیع، فقط با تایید سمبلها و شخصیتهای متنوع و متکثر بخشهای مختلف اجتماع میسر است. برای گذار از فضای سلبی انقلاب به این فضای سازندگی، تخصص و تجربه و آماده شدن برای استقرار دموکراسی، لازم است میان این دو پارادایم سلبی و ایجابی واسطه ای قرار گیرد. این واسطه شورای انتقال قدرت است.
شورای انتقال قدرت
۱. شورای انتقال قدرت وظیفه دارد تا از پراکنده شدن قدرت آزاد شده به وسیله انقلابیون و مردم مبارز جلوگیری کرده و این قدرت آزاد شده را به تدریج جمع و انبار نموده تا به صورت یکجا تحویل دولت موقت بعدی بدهد. پس دائما برای حمایت از انقلاب و جمع قدرتی که واسطه انتقال آن خواهد بود با میدان و همه بخشهای دیگر جامعه، در تعاملی دو طرفه قرار دارد و مورد اعتماد آنان است (رابطه با پارادایم سلبی).
۲. از آنجا که شورای انتقال قدرت در نهایت٬ هم در انتخاب دولت موقت و هم درتثبیت آن نقشی تعیین کننده خواهد داشت، به پارادایم ایجابی که ساختن مملکت و دموکراسی است متصل بوده و قدرت را از انقلاب گرفته و به آن دولت تحویل خواهد داد (رابطه با پارادایم ایجابی).
۳. دولت موقت اغلب از چند شخصیت ملی موجه و افرادی کارشناس و متخصص و کاردان تشکیل میشود و تعدادش کمی بیشتر از تعداد وزارتخانههای لازم برای دوره موقت خواهد بود. این تعداد محدود، عملا نمیتواند همه سمبلهای مورد وثوق اجتماع متکثر ایرانی را، از زنان و جوانان و نمایندگان قومی، سلبریتیهای محبوب، شخصیتهای موجه و دارای طرفدار اجتماعی، رؤسا ی احزاب گوناگون، متخصصین مختلف، اهالی سینما، ورزش، فرهنگ، فعالین محیط زیست، حقوق بشر و... در خود داشته باشد. این کمبود تعداد، احتمال عدم پذیرش را در خود مستتر دارد.
چراکه اگر بخشهای گوناگون جامعه نمایندگان سمبلیک خود را در آن نیابند با وجود پذیرش ابتدایی، احتمال پس زده شدن آن افزایش خواهد یافت.
۴. برای رفع این مشکل، شورای انتقال قدرت میتواند تعدادش بنابر ضرورت تعیین شود و جمعی مثلا در حدود و یا بیش از دویست نفر را نیز شامل شود که علاوه بر ترکیب فوق، جایگاههای خالی را برای زندانیان سیاسی برجسته دربند و افراد و قهرمانان نوظهور ولی مورد توجه بخشهایی از مردم باز بگذارد تا در آینده به آن اضافه شوند.
۵. این شورا چون خواستار قدرت برای خود نیست و داعیه اداره انقلاب و کشور را از بالا و با ادعای رهبری ندارد، آسانتر پذیرفته میشود و امکان ارتباط دو سویه با جامعه و نخبگان را میتواند آسانتر شکل دهد.
۶. یک هیات اجرایی انتخابی و کارگروههای مختلف با طراحی خود اعضای شورای انتقال قدرت، کارهای اجرایی را تنظیم و به پیش خواهند برد. این هیات اجرایی پاسخگو به بقیه اعضای شورا و جامعه بوده و قابل تکمیل، اصلاح و تغییر است. بنابراین کثرت تعداد اعضای شورای انتقال قدرت عملا مانعی برای پیشبرد سریع کارها نخواهد بود.
پیشنهاد روند شکلگیری و به وجود آمدن شورای انتقال قدرت
۱. مرحله گفتمانسازی و تبلیغات
۲. مرحله تعیین هیات موسس و تدوین اسناد تاسیسی لازم به صورت پیشنهادی
۳. مرحله تشکیل شورای انتقال قدرت و اولین مجمع عمومی
۴. مرحله تشکیل وانتخاب هیات اجرایی
۵. مرحله معرفی به مردم ایران و جهان و تبلیغات رسانهای
۶. تکمیل شورای انتقال قدرت از طریق تشکیل کارگروههای لازم
۷. آغاز به کار
مرحله ۱. گفتمان سازی و تبلیغات
در این مرحله با انتشار علنی این طرح، البته پس از تکمیل و اصلاح آن و همچنین انجام مصاحبهها و نگارش مقالات متعدد و تشکیل جلسات بحث و گفتگو، کوشش میشود که لزوم ایجاد این شورا و چگونگی تشکیل آن و مزایایش نسبت به طرحهای مشابه دیگر توضیح داده شده و به بحث عمومی گذاشته شود.به علاوه، ضمن جا افتادن اصل طرح با بهره برداری از تضارب آراء و استفاده از انتقادات و نظرات تکمیلی دیگران، به غنای بیشتری دست یابد. حضور رسانهای توضیح دهندگان و منتقدین باعث معروفیت آن شده و شبکههای اجتماعی آن را به میان مردم میبرند. باید سعی شود در این مرحله فعالین داخل کشور نیز به این بحثها بپیوندند و حتی تقاضای ایجاد این شورا را به زبان و قلم آورند. پیشنهاد من از لحاظ زمانی برای این مرحله یک ماه از آغاز عمومی کردن طرح است.
مرحله ۲. هیات موسس
پیشنهاد من یک هیات موسس هفت نفره و یا یازده نفره از بین افراد کاردان، باسابقه و خوشنام است. هیات موسس وظیفه دارد:
۱. ابتدا با معروفترین و اثرگذارترین شخصیتها که دارای بالاترین وجهه اجتماعی هستند، وارد گفتگو شده و توافق اغلب آنها را برای قبول مسئولیت در شورای انتقال جلب نماید.
۲.لیستی شامل زنان، جوانان، چهرههای خوشنام، زندانیان سیاسی، سلبریتیهای پشتیبان انقلاب و مسٔولین احزاب قومی و شخصیتهای صاحبنام آنان، مسٔولین احزاب باسابقه و یا موثر و برخی نمایندگان آنان، نمایندگان کارگران، صنعتگران و صاحبان صنایع، تجار، کسبه، فعالین حقوق بشر، محیط زیست، جامعه ال. جی. بی. تی.، ورزشکاران، سینماگران، هنرمندان و فیلم سازان و هنرپیشگان، نویسندگان، اساتید دانشگاه، معلمان، کشاورزان، پزشکان، پرستاران، وکلا، بازنشستگان و ... تهیه کنند و پس از توافق بر روی اشخاص، اقدام به دعوت آنان نمایند. پیشنهاد من برای انجام این وظایف حداکثر یک ماه است و این کار میتواند به موازات قسمت اول و در خلال آن انجام شود.
مرحله ۳. تشکیل شورای انتقال قدرت
این اشخاص در یک جلسه آنلاین به ریاست یکی از اعضای هیات موسس حضور می یابند. در جلسه اول ابتدا، هیات رئیسه موقت برای اداره نشستهای آنلاین و کمیسیون یا کمیسیونهایی برای بررسی و نهایی کردن اسناد تشکیل میشود.
مرحله ۴ . تشکیل و انتخاب هیات اجرایی
در جلسه دوم به تصویب اسناد و تعیین هیات اجرایی هفت و یا یازده نفره ( پیشنهاد من) پرداخته میشود. بازه زمانی برای این کارها یک ماه است.
مرحله ۵. معرفی به مردم ایران و جهان و تبلیغات رسانهای
پس از انتخاب هیات اجرائی طی مراسمی با حضور رسانههای ایرانی و خارجی، شورای انتقال قدرت به وسیله هیات اجرایی خود به جامعه ایران و جهان معرفی خواهد شد. در جلسه سوم بجای هیات مدیره موقت، هیات اجرایی منتخب اداره جلسه را به عهده داشته و آئین نامه اجرایی و شرح وظایف و نحوه پاسخگویی خود را به بحث و تصویب اعضای شورا میگذارد.
مرحله ۶. تکمیل شورا از طریق تشکیل کارگروههای لازم
ـ در همان جلسه و یا جلسات بعد،کارگروههای لازم، ساز وکار، وظایف و اختیارات آنان از سوی هیات اجرائی پیشنهاد و به بحث و رای عموم گذاشته شده و سپس تشکیل میگردد.
ـ جلسات با شرکت اکثریت ساده افراد رسمی خواهد بود.عدم حضور اعضای شورا بدون اطلاع رسمی٬ اگر تکرارشود٬ میتواند دلیل انفصال آنان از شورا تلقی شود.
ـ خلاصه گزارش جلسات و مصوبات آن،از طریق رسانهها به اطلاع عموم خواهد رسید.
ـ هیات موسس درآخرین جلسه، انحلال خود را اعلام خواهد نمود. بدیهی است که افراد آن هر کدام بصورت فردی میتوانند عضو شورای انتقال قدرت بمانند. این مراحل نیز به پیشنهاد من حداکثر یک ماه وقت لازم خواهد داشت.
مرحله ۷. آغاز به کار شورای انتقال قدرت
ـ شورای انتقال قدرت با یک کنفرانس مطبوعاتی ایرانی و بین المللی کار خود را با معرفی هیات اجرائی خود و اهداف و مسوولیتها ٬ بطور رسمی شروع خواهد نمود. پس از پیشرفت کارها و در نزدیکی سقوط قابل تایید و ملاحظه رژیم، دولت موقت توسط شورای انتقال قدرت پیشنهاد شده و در صورت انعکاس مثبت در جامعه، به مردم ایران و جهان معرفی و تثبیت خواهد شد. دولت موقت مرکب از شخصیتهای سیاسی بانفوذ، کاردان، خوشنام و متخصصین گوناگون است که با همفکری و رایزنی با مبارزترین افراد و شرکت آنان در جلسه شورای انتقال قدرت، توسط شورای انتقال قدرت پیشنهاد داده میشود.
ـ اعضای دولت موقت میتوانند از اعضای درون شورای انتقال قدرت و یا از افراد خارج از آن انتخاب شوند. پس از تشکیل دولت موقت، شورای انتقال قدرت خود نسبت به چگونگی ادامه ماموریت خود و یا اتمام آن تصمیم خواهدگرفت. این تصمیم با دوسوم آرای اعضای حاضر در جلسه رای گیری، رسمیت اجرایی خواهد یافت. تشکیل دولت موقت در زمان مناسب، آن هم با معرفی شورای انتقال قدرت از احتمال عدم توفیق آن درتثبیت خود میکاهد. همچنین انتخاب و معرفی و تثبیت آن به وسیله شورای انتقال قدرت با فرض این که این شورا در عرض مدت کار خود مورد اعتماد و وثوق عامه مردم قرار گرفته و امتحان خوبی از امانت، کاردانی و لیاقت خود داده باشد، کار اعتماد به دولت موقت و کسب پشتیبانی جامعه از آن و تثبیت آن را به مراتب آسانتر از معرفی دولت موقت به وسیله اعضای خود به جامعه خواهد نمود.
یادآوری لازم
این طرح صرفا پیشنهادی است که روزها و ساعتها بر روی آن کار شده است. بدیهی است که همه چیز آن میتواند مورد نقد، اصلاح، تکمیل و تایید قرار گیرد و پختهتر و کاملتر شود.
پایان طرح و آغاز بحث و تایید و نقد
حسن شریعتمداری