از زمان تشکیل گروه "منشور همبستگی"، اپوزیسیون راست افراطی تلاش فراوانی کرد که این اتحاد شکست بخورد. علت اصلی این تلاش هم این بود که اینها مایلند"شاه" جوان خود را که ۴۴ سال تر و خشکاش کرده بودند، بر تخت پادشاهی بنشانند. هر چند که این شاهزاده جوان بارها از عدم علاقه خود به شاه شدن اعلام کرده بود، اما اینها ول کن نبودند تا بالاخره اتحادی که در گروه "مهسا" صورت گرفته بود از هم پاشیده شد.
بعد از این اتفاق هم، طلبکارانه دنبال مقصر گشتند، و دیواری کوتاهتر از دیوار آقای حامد اسماعیلیون پیدا نکردند. نامهها کشف شد و سناریو هایی نوشته شد تا مقصر از بین رفتن این همبستگی را به گردن آقای اسماعیلیون بیاندازند. آقای بهراد توکلی نویسنده و کارگردان و تهیه کننده این سناریو بود. (سایت کوچه ۲۵ آپریل)
اینها همه در حالی است که طبق مصاحبه آقای اسماعیلیون آقای رضا پهلوی مخالف تشکیلات سازی و کار تشکیلاتی و کار گروه برای کمک به انقلاب بوده است. علاوه بر این اضافه شدن افراد مورد نظر اقای پهلوی به گروه "مهسا" هم با مخالفت جدی اکتریت اعضای گروه روبرو شده است.
صرف نظر از اینکه چه کسی درست میگوید، اما واقعیت این است که جامعه ایران بشدت پلاریزه شده است و رهبری جمعی با گرایشات متفاوت امکان پذیر نیست. جامعه ایران همیشه بدنبال رهبری فردی بوده است و به همین خاطر "حزب" و کار حزبی هنوز در جامعه ایران به یک فرهنگ یا یک سنت تبدیل نشده است.
سلطنت طلبان این را خوب میدانند که برای کسب قدرت نه به حزب، بلکه به یک شاهزاده نیاز دارند تا خود را به آن آویزان کنند. بنابراین اینها کسی بهتر از آقای رضا پهلوی پیدا نکردند. به همین خاطر است که به او دخیل بستند تا شاید حاجتشان برآورده شود.
اما این امامزاده احتمالا نمیتواند حاجت اینها را برآورده کند، چون ایشان تا کنون حرفهای ضد و نقیضی زده است که کار معجزه را بسیار دشوار میکند.
ایشان بارها گفته است جمهوری را بر سلطنت ترجیح میدهد و مایل به رفتن در قفسی به نام سلطنت نیست. اما اینها که تنها شانس اشان برای نزدیکی به قدرت با شاه شدن او میبینند، ول کن نیستند و با استفاده از سوشیال مدیای قوی که دارند همه زور خود را میزنند.
این درست است که جامعه ایران "قهرمان پرست" است و نه "حزب پرست" و "برنامه پرست"، اما اینها فراموش میکنند، که جامعه ایران نسبت به ۴۴ سال گذشته عوض شده است، و اکنون در عصر گردش اطلاعات بسر میبریم که هر ایرانی فعال خود را یک تحلیل گر سیاسی میداند. پس دیگر نمیشود در خلا آلترناتیو سازی کرد و این دفعه بجای مذهب برای سوار شدن بر موج انقلاب به ملی گرایی افراطی یا گذشته خواهی رو آورد.
از همین روی است که اپوزیسیون راست از همین الان در ادبیات خود بجای استفاده از واژه انقلاب " زن، زندگی، آزادی" و یا انقلاب "مهسا" از انقلاب "ملی ایرانیان" صحبت میکنند.
البته اینها در غیاب یک آلترناتیو جدی و همگانی، نظام گذشته را در مقابل جامعه قرار میدهند. به عبارتی سرمایه معنوی اینها نظام گذشته است.
برای بسیاری که در جهنم ج. ا چشم گشودهاند و هیج تجربه ملموسی از گذشته ندارند و فقط فیلمهای نوستالوژیک آن زمان را به عنوان تنها خاطره شیرین آن دوران دیدهاند، شاید یک برگشت به عقب ساده ترین راه ببینند، مستقل از اینکه گذشته چقدر پیاده کردنش امروز ممکن باشد.
اینها فراموش میکنند، که خود ج. ا تولید نظام سلطنت است و کالای قدیمی امروز قدیمی تر هم شده است.
اگر تاریخ، داستان تغییر است، پس تاریخ واقعی را مردمی میسازند که همچنان تغییر را میخواهند و برای آن تلاش میکنند. این تاریخ را جوانان بخصوص زنان ایران میسازند که به جلو نگاه میکنند.
گذشته، گذشته است و آینده جوانانی میسازند که کمتر به گذشته فکر میکنند.
سهراب ستوده