واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
بعد از فروپاشی تاسف بار شورای همبستگی مهسا که صاحب این قلم با نگاهی خوشبین و مثبت گرا از آن بصورت مشروط حمایت کرد و مورد شماتت فراوان قرار گرفت، و سپس قهرمان سازیهای متناوب توسط رسانه وابسته به یک کشور غیر دموکراتیک، این کارخانه "بُت پروری" علیرغم توافق شکننده چینی همچنان به بازتولید "پروژه" در اشکال مختلف ادامه میدهد.
به باور نگارنده همه انسانها در ساختار عینی و ذهنی خودشان مجموعهای از خوبیها و بدیها را دارا میباشند. لذا هیچ کسی، از جمله خود من و یا جناب آقای وحید بهشتی، از این حقیقت اجتناب ناپذیر مستثنی نیست. اما اگر ما واقعا باورمند به راستگویی، دموکراسی و شفافیت هستیم، باید آن را نه تنها در حرف بلکه در عمل نیز نشان دهیم. زیرا زبان بازی و لفاظی برای استحمار مخاطب امر پسندیدهای نیست.
وحید بهشتی میگوید: "حتی یک میلی متر هم از مواضعم عقب نمینشینم. من برای مواضع انسانی خود، یعنی آزادی بیان و حقوق بشر، خودم را در این شرایط گذاشتم". شوربختانه با توجه به تجربه شخصی بنده در طی هفته گذشته که از نزدیک با شخص ایشان داشتم، این "ادعای پهلوانی" را باور ندارم. چون به چشم خود دیدهام که چطور ایشان در مقابل خواسته زورمندان رسانهای عقب نشینی کردند. با این حال حتی اگر ایشان را "شیرمرد" بدانم که میدانم، ولی همانگونه که شاعر مورد علاقه بنده وحشی بافقی قرنها پیش گفته بود در صورت احتیاج حتی مزاج شیران هم ناچارا عوض میشود. مضاف بر اینکه شخصی که ادعا دارد برای اثبات اصول خود و پایداری به هر قیمتی با اعتصاب غذا حتی جان خود را قربانی کند، اینگونه در مقابل یک رسانه وابسته به بیگانه عقب نشینی نمیکند. دوصد گفته چون نیم کردار نیست.
اجازه بدهید در راستای شفافیت و حقیقت گویی به زبانی ساده توضیح بدهم ماجرا چیست. هفته گذشته آقای وحید بهشتی با بنده تماس گرفتند و درخواست نمودند تا یکی از سخنرانان تظاهرات لندن در روز شنبه (۲۹ آوریل) باشم. بدون آنکه در مورد نیت و انگیزههای احتمالی و یا اسپانسر (حامیان مالی) و غیره بپرسم، پذیرفتم. زیرا عملکرد سپاه در سراسر کشور و جهان و بخصوص در بلوچستان "تروریستی" بوده است. بنابراین با این درخواست موافق بوده و هستم و بارها در مورد آن نوشتهام و سخن گفتهام. چند روز بعد از بنده درخواست کردند که متن نطق خود به زبان انگلیسی را به همراه بیوگرافی کوتاه بفرستم، که فرستادم. بعد از ظهر جمعه (کمتر از۲۴ ساعت به آغاز تظاهرات) ظاهرا بعد از جلسه گروهها یا "اسپانسرها" آقای وحید بهشتی به بنده زنگ زدند و با عرض پوزش و شرمندگی گفتند که با حضور بنده شدیدا مخالف شده و علیرغم تلاشهای ایشان اصرار بر حذف بنده مخصوصا در رابطه با پوشش رسانهای کل تظاهرات شنبه بسیار قوی است و ایشان در عمل ناچار به عقب نشینی شده است. ظاهرا این "اسپانسر" تصریح کردهاند که خودشان تصمیم میگیرند که مثلا کدام بلوچ و از چه طیف مورد علاقه این اسپانسر میتواند سخنران باشد. آقای بهشتی تاکید کردند که بدون پوشش لحظه به لحظهای رسانهای انگار که این اتفاق (تظاهرات) رخ نداده است؛ و ناچار به عقب نشینی است. البته این تهدید به عدم پوشش رسانهای در صورت حضور بنده در رویدادها و نشستهای دیگر مثل تورنتو و دانشگاه استنفورد نیز رخ داده بود. اگرچه بنده حتی در صورت دعوت به این نوع نشستها نمیرفتم.
علیرغم میل باطنی خودم، دلیل شفاف سازی و علنی نمودن این ماجرا نه تنها ادعای آقای بهشتی مبنی بر اینکه "حتی یک میلیمتر هم از مواضعم عقب نمینشینم"، میباشد، بلکه اگر سکوت پیشه میکردم به سه اصل مهم اخلاقی و سیاسی جفا میشد. اول راستینی و شفاف سازی. دوم دخالت و تصمیم گیری اسپانسر بیگانه برای ما ایرانیان با این درجه از گستاخی. سوم کپی برداری از روشهای رایج اما بسیار تلخ جمهوری اسلامی در بلوچستان که با استفاده از زور و زر یک بلوچ را حذف میکنند و بجای وی بلوچ دیگری را تحمیل میکنند. از خطیبان و امامان جمعه اهل سنت گرفته تا تعیین به اصطلاح سران طوایف بلوچ. متاسفانه این روش زننده در بلوچستان رایج است، و هیچ کس جرأت روشنگری و اعتراض ندارد. به همین دلیل اگر کسی از بنده درخواست کند و بگوید که "دستور آمده" یک بلوچ را حذف کنیم و شما را بجای او بگذاریم. بنده هرگز و تحت هیچ شرایطی این "عار" را نمیپذیرم.
واقعیت این است که بنده از وحید بهشتی حمایت و دفاع کردهام و هنوز هم میکنم. زیرا همانگونه که در ابتدای این نوشتار روشنگرانه اشاره کردم همه ما ملغمهای از تواناییها و کاستیها و خوبی و بدی هستیم. بنده حتی با دوستان پزشک در مورد مستندات علمی اعتصاب غذا و اینکه آیا انسان میتواند بعد از قریب به ۷۰ روز اعتصاب غذا (و فقط با آب و چند حبه قند) همچنان "قبراق" باقی بماند بحث و جدل کردهام، و از ایشان دفاع کرده ام؛ در صورتی که به باور آنها بسیاری از "اعتصابیون" حتی تا دو ماه دوام نیاوردهاند و به مشتی پوست و استخوان تبدیل شدهاند و یا از بین رفتهاند. نمونه مشابه آن برای فشار به دولت بریتانیا بابی ساندز از ایرلند شمالی بود که در ماه مارس۱۹۸۱ اعتصاب غذا کرد و روز پنجم ماه مه (مئی) درگذشت. یا دفاع جانانه بنده از ایشان در مقابل ادعاهایی مبنی بر اینکه طرفدار مجاهدین است. حتی در دیدار با وی به او گفتم این ادعاها شاید به دلیل پرچم بزرگی باشد بر روی دیوار پشت سر او که عدهای از هموطنان طرح شیر و خورشید آن را مختص مجاهدین میدانند.
بهر حال صرف نظر از این جزئیات مناقشه برانگیز و به دور از نیت خوانی درست یا غلط، وحید بهشتی با عمل خود موفق شده است به سیاستمداران بریتانیایی فشار وارد آورد و با کمک اسپانسرها (که انگیزه و نیت خودفرازبری خود را دارند) یک جنبش را برای تروریستی خواندن سپاه بوجود بیاورد که مورد استقبال جمعیت کثیری از ایرانیان و رسانهها و حتی سیاستمداران بریتانیایی قرار گرفته است. از این بابت از وی باید تشکر کرد و قدردان بود. انتقاد بنده بیشتر متوجه زورمندان بیگانه است که بقول حافظ در پس پرده با رانت پرقدرت رسانهای مثل جمهوری اسلامی با اتکا به زور و زر برای ما تصمیم میگیرند و اتمام حجت میکنند. بیش از ۴۴ سال است که در مقابل این نوع تحمیل و زورگوییها مقاومت کردهایم. آنچه که در لندن اتفاق افتاد نمیتواند یک استثنا باشد که باید برای دستیابی به هدفی بالاتر آن را نادیده گرفت. به باور بنده هدف وسیله را توجیه نمیکند. نیک بیاد دارم علیرغم روشنگریها و درخواستهای عاجزانه شاپور بختیار، زمانی که ملت از خمینی یک "بُت ء در ماه" ساختند و بعدها همان ملت شعار دادند: "خمینی بُت شکن، بُت شدهای، خود شکن"؛ دریغ و هیهات که دیگر دیر شده بود و "دیگران" برای ما تصمیم گرفته بودند. لذا هر که نامخت از گذشت روزگار؛ هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن