بیژن اشتری
این «مرد بیمار ما»، جمهوری اسلامی را میگویم، به بیماری کهولت مبتلا شده و عمر مفیدش را کرده است. من ۶ ماه پیش در اوج جنبش مهسا پیشبینی کردم که آینده ایران میتواند شیبه ونزوئلا باشد و نوعی توازن پنجاه-پنجاه بین نظام و مخالفانش برقرار خواهد شد اما حالا که ۶ ماه گذشته به وضوح نشانههایی از بر هم خوردن توازن قوا به نفع مخالفان به چشم میخورد.
آن زوال درونی، آن فروپاشی درونی که اولین نشانههایش از اواخر شهریور پارسال شروع شد نه تنها متوقف نشده که حتی شدت هم یافته. حالا به نظرم توازن پنجاه-پنجاه به توازن نامتعادل هفتاد-سی یا حتی هشتاد-بیست به ضرر حکومت تبدیل شده است. ریزشهای درونی نظام مستمرا در این ۶ ماه ادامه یافته و شدیدتر شده است. قدرت نماییهای همیشگی نظام به رغم اعدامها و دستگیریها و دیگر فشارها آن جانمایه و قدرت سابق را ندارد. در فضا بوی اضمحلال و زوال حاکمیت به وضوح به مشام میرسد. قدرتنمایی میکنند اما آن وحشت و رعبی را که قبلاً ایجاد میکردند دیگر اثر ندارد؛ روال همه نظامهای استبدادی همین است. دوره ظهور و اوج و زوال دارند و جمهوری اسلامی به دوره زوالش رسیده.
در ابتدای مطلب از جمهوری اسلامی به عنوان «مرد بیمار» یاد کردم که برگرفته از توصیف امپراتوری رو به زوال عثمانی است که به آن «مرد بیمار اروپا» میگفتند. جمهوری اسلامی هم همه منابعش را مصرف کرده و همه ارگانها و اندامهایش پوسیده و دچار ریزش و فروپاشی از درون شده. امپراتوری عثمانی بدون تظاهرات خیابانی ساقط شد و همینطور امپراتوری شوروی. درون حکومت که موریانه خورده باشد کار تمام است و فقط مسئله زمان است. شوروی و عثمانی چنان از درون موریانه خورده بودند که بدون تظاهرات خیابانی و بدون دخالت بیرونی هم فروریختند.