هر روز که میگذرد چهره زشت مذهبی که دورهاش تمام شده و رژیمی، که عمر ننگیناش به سر آمده است، بیشتر آشکار و نمایان میشود. جنایتکاران شیعه گمان میبرند که میتوانند با اعدام، جنبش مردم را از ریل خارج کنند و از آهنگ امواج اعتراضات در راه بکاهند، ولی موجهای در راه از جنس دیگری هستند و سدشکن خواهند بود. حکومت آخوندی از اعدام «فرزندان ایران»، بیش از هر چیز، به دنبال سرپوش نهادن بر وضعیت زوار در رفته حکومتاش و نامریی کردن ترسی که سرتاسر دستگاه ولایت را فرا گرفته است، میباشد. اما این روشها بیشتر عدم اعتماد به نفس در طبقه حاکم و افزایش ضریب آسیبپذیری «حکومت اعدامی» را آشکار میکند که از نشانههای فروپاشی است.
این شیوهها همانند بادگیری است که شاید بتواند برای مدتی تنفس مصنوعی برای حکومت آخوندی و روحیه ساختگی برای نیروهای سرکوبگرش ایجاد کند، ولی از پس طوفانی که در راه است برنمیآید. جریحه دار کردن افکار عمومی با «احکام دلنشین اسلامی» طیفهای بیشتری از قشرهای جامعه را در خیزشهای در انتظار، با انقلاب مردم همراه خواهد کرد که به انبوه تر شدن خیابانها و گسترش مبارزه تا تسخیر کانونهای قدرت و مراکز حساس پیش خواهد رفت. دشمنی و کینهای که در دلهای مردم با اعدامهای قرون وسطایی افشانده میشود، سرانجام در «روز موعود» به شکل دریایی از نفرت با امواج سونامی «انتفام» تخلیه خواهد شد. آن هنگام دیگر «ائمه اطهار»تان هم نخواهند توانست به دادتان برسند.
هر مبارزهای کنشی دو سویه است که شیوههای گوناگون رفتاری هر دو طرف در برابر یکدیگر به ایجاد شکلهای جدیدی از مقاومت میانجامد. اکنون بعلت سرکوب قهرآمیز مردم و رویههای وحشیانه رژیم پلید، هر روز میدان مبارزات غیر خشونت آمیز محدودتر و روشهای مسالمت آمیز کمرنگ تر میگردد و گونههای تازهتری از مبارزه متولد میشود؛ شیوههای تازهای که از جنس دیگری هستند و تاکتیکهای رژیم سرکوبگر برای مهار اعتراضات را با مشکل روبرو خواهد ساخت.
نادیده گرفتن خواست مردم در باره موضوعی که همگان به آن حساسیت دارند به انباشته شدن خشم میانجامد و آزردن احساسات عمومی با پرپر کردن عزیزان مردم در برابر چشمان ملت، «شکیبایی مدنی» را به «مقاومت سربازی» تبدیل میکند که همانند باروت بزودی منفجر خواهد شد و دمار از روزگار آخوندها در میآورد و فرود رژیم اسلامی به جهنم آغاز خواهد شد.
بلاهت و توحش خلافت آخوندی بار دیگر نشان داد که معضل تاریخی و ملی ما فراتر از رژیم نکبت اسلامی است. رهایی از بختک جمهوری اسلامی و ورود به دورانی تازه، اگر با قطع کردن ریشه اصلی دشواری تاریخی ایران همراه نباشد، آیندگان را با دست اندازهای تازهای روبرو خواهد کرد و رشتهها را دوباره پنبه خواهد کرد. پافشاری بر روی امری که دورهاش تمام شده و نمیتواند شانی برای اکنونیان و آیندگان داشته باشد، آینده نگری نیست، بلکه انتقال میراث مشکل ساز به آیندگان است و تنها به حضور ناقص و ناتمام در آینده میانجامد.
ما در گذرگاه تاریخی حساسی قرار داریم و یک بار دیگر شاهد مشکل ریشهای و بنیادی ایران با مذهبی خرافی و ضد ایرانی هستیم که پانصد سالی است ایرانیان را مسخ کرده است و همچون وبالی، ایران و ایرانی را در مسیر نابودی قرار داده است. با این همه، این گذرگاه حساس، فرصت تاریخی بینظیری در اختیار ما قرار داده است تا خود را برای همیشه از ویروس شیعه و انگل آخوند رها سازیم.
ایرانیان در این پنج سده از هیچ کوشش و فداکاری کوتاهی نکردهاند و قربانیان فراوانی در راه این مذهب «خون دوست» دادهاند، بدون اینکه چیز قابلی بجز خرافات و عقبماندگی و بینوایی نصیبشان شده باشد. بخاطر کوته بینی و طمع ورزی آخوندهای شیاد شیعه، نه تنها مرزهای سرزمینی کشورمان کوچکتر شد، بلکه تسلط تاریخی و فرهنگی مان بر برخی از قلمروها به سبب برجسته کردن شیعه گری برای همیشه از دست رفت. ایران برای آخوندهای تبهکار به عنوان یک مستعمره نگریسته میشود که باید دوشیده شود و ایرانی در نگاه آنها موجوداتی هستند که باید استثمار شوند. ایران و ایرانی همیشه مورد دشمنی آخوندهای مکار قرار گرفته اند؛ از تحریف تاریخ و فرهنگ ایران به سود فولکلور مذهب شیعه، تا مقدس و معصوم سازی قاتلان ایرانیان در نقش قدسیان الهی، از خوار شمردن بزرگان ادبی و فرهنگی، شخصیتهای تاریخی و ملی ایران، تا برجسته کردن تاریخ جعلی برای امامان شیعه با هدف پاکسازی ذهنها از تاریخ پرافتخار گذشته و باستانی ایران و عصر با شکوه ایران غیر اسلامی.
برای آخوندها و دلالان بنگاههای شیعه دوازده امامی، نه سربلندی ایران اهمیت دارد و نه سرفرازی ایرانیان مهم است. آنها در این چهل و چهار سال حقارت ملی، نه تنها ایران را از اوج عزت به حضیض ذلت رساندند و کشوری را که شاهراه صلح و آبادی و ثبات بود به کوره راه جنگ و ویرانی و بی ثباتی تبدیل کردند، بلکه تمام دار و ندار کشور را به قیمت فقر و بدبختی ایرانیان نثار فلسطین و سوریه و لبنان و یمن و تروریستهای حزب الله و حماس کردند و همه دارایی ایرانیان در حلقوم اعوان و انصار ولایت فقیه و باقی دزدسالاران و ماله کشان و شرکا ریخته شد.
همزیستی با چنین مذهب خونریز و تطاول پیشهای که هیچگاه به ذات و هستی ایران و ایرانی باور و اعتماد نداشته و ندارد، اینک به مرز انحطاط ایران و تباهی ایرانی نزدیک شده است. باید به خود آییم و بدانیم، آسیبی که مذهب شیعه به کشور ما رسانده و میرساند، دارد کم کم غیر قابل جبران و ترمیم ناپذیر میگردد و باید به آن پایانی داد.
ما چند سده ایست که در یک هراس و دودلی دائمی درون این خرافات بسر بردهایم و با آخوندهای شیاد زیستهایم و اصلیترین صفت زندگی این جهانی، یعنی خلاقیت را از دست دادهایم، و هر بار که خواستیم تکانی به خود برای ورود به جهان مدرن بدهیم، جنبش ملی ما را یا سد کردند یا به انحراف و یا به شکست کشاندند و اینک سرگردان میان برزخ موهومات آسمانی و حقایق زمینی در حال تلو تلو خوردن هستیم.
در هیچ کجای جهان سابقه ندارد که مبلغان و مروجان دینی کشوری همزمان خواهان نابودی همان کشور و مردمانش باشند. آخر با کدام منطقی باید دینی را پرستش کنیم و با داعیانش زیست مشترک داشته باشیم که دشمن فرهنگ و هویت و هستی ما هستند؟ چرا باید به کسانی که هیچ احساس و تعلق خاطری به ایران و ایرانی ندارند و کشور و مردم را به خاک سیاه نشاندهاند، این همه سواری مجانی بدهیم؟ پنج قرن کافی نیست؟ ایران دیگر تاب کولی دادن به فاسدترین انگلهای جامعه را ندارد و باید تا دیر نشده این بار نحس اضافی را از دوش خود بردارد. واقعیتیابی و تحقق شعار «تا آخوند کفن نشود، این وطن، وطن نشود»، که در خیابانهای سراسر کشور سر داده میشود، تنها با عبور از شیعه اثنی عشری ممکن میگردد.
آخوندها و خواجه سرایان ولایت در حال تمام شدن هستند، چنانکه چرخه عمر این مذهب خونریز هم به پایان تاریخی خود نزدیک شده است. زمان حقیقت فرا رسیده است: شجاعت رها کردن سرچشمه زوال و انحطاط ایران و ایرانی.
ایران، کشوری که این همه جابجاییهای دینی داشته است، این بار هم توانایی این کار را خواهد داشت.
تاریخ کهن ایرانزمین سرشار از پایانها و آغازها است، ما دوباره پایانی را برای آغازی تازه رقم خواهیم زد. پایان رژیم آخوندی و بختک پانصد ساله شیعه گری، آغاز دوباره «ما» خواهد بود.