بنای جمهوری اسلامی بر رعب است و سرکوب، تکیه بر جهالت است و اطاعت، استوارشده بر ماهیتی الهی که نمود آن خودکامه جنایت پیشهای است به نام ولی فقیه که جوابگوی هیچ کس نیست! قدرتی ما فوق جامعه! با پرچم الله تکیه داده بر نیروی سرکوب.
مالک الرقاب بیمرگی که مرگ و زندگی مردمان یک سرزمین را در ید خود دارد و جواب هر اعتراضی را قاضیان گمارده شده او به مرگ پاسخ میدهند.
بنائی که دریک نئشه دسته جمعی توسط عقب مانده ترین لایههای اجتماعی با مصالح فراهم شده توسط احزاب و گروه هائی که بوی کباب انقلاب مستشان کرده بود! پی ریزی شد. در چهل و اندی سال این بنای حکومت اسلامی با مردمان این سرزمین آن کرد که در طول تاریخ مهاجمی چون چنگیز آن نکرد.
گورستانها آباد نمود! خاندانها بر باد داد. مشتی آدمهای بی مایه و ابن الوقت که بزرگترین هنرشان در آمدن به کسوت اسلام باب طبع خمینی، تملق رهبر، اشاعه فساد، رانت خواری و چپاول کشور بود را بر راس کارها نهاد. جامعهای ساخت بی پرنسیب، بی مایه، با مشتی دزد! چشم سفید بی حیا که بی مهابا به غارت، چپاول و تحقیر مردم پرداختند. علی الخصوص تحقیر تحصیل کردگان، هنرمندان، اندیشه ورزان!
تلاشی ارتجاعی یرای به گوشه راندن کسانی که حاصر به تن دادن متملقانه در سایه این حکومت بی همه چیزان نبودند. ماحصل این حکومت چهل ساله تقسیم جامعه به خودی ونا خودی گردید. پاشیدن گرد مرگ شد بر سیمای جامعه! نشاندن تخم نا امیدی دردلها، بی چشم اندازی، هراس از آینده! و کشمکشی دائم برای سرپا ایستادن. ملتی گرفتار در روز مرگی! تلاشی نفس گیر با چنگ ودندان برای تامین یک گذران حداقل.
جامعهای فرسوده از سالها فشارمادی و ذهنی مشتی عقب ماندگان تاریخی که میخواستند و میخواهند بهر قیمت با جاری کردن قوانینی که نام شرع بر آنها نهاده واساس حکومت خود را با این قوانین اجباری که چیزی جز در هم ریختن فردیت شهروند واجبار او به التزام ازااین قوانین تحقبر کننده ودل بهم زن نیست! از ملت یک امت بسازند.
ماحصل چنین پرس کردن وفشار ارتجاعی گسترش دامنه نارضایتی، برآمدهای اعتراضی وتشدید روند جدا شدن مردم از حکومت وفاصله گرفتن از دین چه حکومتی، چه غیر حکومتی گردیده است.
تقابل با حکومت اسلامی دراشکال مختلف! که برجسته ترین آن خیزش نسل جوان جان بلب رسیده با شعار "زن، زندگی، آزادی" بود. شعاری با سه عنصر کلیدی بر آمده از دل یک نیاز اجتماعی بود بیرون زد..
حال ستیز مردم عمدتا نسل جوان است باحکومتی فاقد پایگاه مردمی! حکومتی لرزان از مردم! ترسان از آینده خویش. در برابر یک جنبش عظیم سیاسی، اجتماعی.
حکومتی جابر اما ترس خورده که حتی از کودکان دبستانی نیز وحشت دارد. آیا برای چنین حکومت لرزان و بیمناک از آینده وسرنوشت خود راهی جز پناه بردن بر دامن امنیتیها وپاسداران! سرکوب وحشیانه واعدام هائی که هدفشان ایجاد ترس و وحشت دردل مردم است راه دیگری باقی مانده است؟
تمام پلها توسط حاکم سخت مستبد و خود شیفته شکسته شده و رابطههای عاطفی بشدت لطمه خورده است. نفرت از حکومت اسلامی روز به روز عمیق تر و عمیق تر میگردد. نفرتی که خود کامگی و سرکوبگری شخص خامنهای و اعوان انصارجیره خوارو فاسد آن را نشدید میکند.
جامعه در آستانه یک فرپاشی تلخ ناشی از عملکرد جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
هشدار نیروهای مبارز و غم خوار مردم که متاسفانه گرفتار در چنگال حکومت برخی در زندان، برخی درتبعید، برخی در حصر و بسیاری درسلولهای انفرادی تحت شکنجه و تعدادی برای نسق کشی درصف اعدام ایستادهاند قادر به تاثیر گذاری در ابعاد گسترده نیست. قادر نیست خیزشهای کوچک را بیک خیزش همگانی ارتقا دهد. هنوزمحروم از یک مرکز فرماندهی منسجم ویک رهبریت مورد قبول وحمایت شده از طرف آحاد مردم است.
وضعیتی برزخی که چشم اندازها را تیره میسازد. بخصوص عمل کرد بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور! که هرگز در این چهار دهه کاری نکرد که بکار مردم آید و گرهی از دردهای انبوه گشته مردم بگشاید.
البته عجیب نیست! گرفتار آمدگان در پیلههای تنیده شده توسط ایدئولوژیهای سکت وبسته، تفکرات محدود شده گروهی توسط رهبران پر مدعای بی عمل.
میدان داری مشتی اراذل واوباش که برخی مامور وبرخی نادانند در ایجاد تفرقه وتشتت! از هر دسته وگروهی.
برخی آماده با رهبر ورئیس جمهور، ارتشی از سربازان ژاپنی پیر شده که هنوز در سنگرهای خود تمرین رزم میکنند و آماده برای بازگشتی انتقام جویانه هستند!
گروهی دیگربا هوای بازگشت به گذشتهای که عمل کرد وحشیانه حکومت اسلامی آن را رو سفید کرده و پرده بر استبداد آن زمان کشیده است. هنوز نه ببار است ونه بداربساط شارلاتان گری خود گشود وشعبان بی مخهای مدرن بی ریشه را در سیمای لاتهای چاله میدانی، لکاتههای تکرار شده در سیمای "زهرا خانم "بمیدان آورده عملا سیمائی مبتذل ترو بی پراوا تر وشرم آور تراز حکومت اسلامی را بنمایش مینهند. "صد رحمت به کفن دزد اولی.
همراه با عمل کرد انحصار طلبانه گروههای ریز ودرشت زیر عناوین مختلف از جمهوری خواه گرفته تا ملی مذهبها، چپها، احزاب کمونیست دو آتشه که هیاهویشان بسیار بیشتر از توان واقعی آن هاست. جریان هائی که بر همه نقد دارند! جز خود. کسانی که مو از ماست دیگر گروهها وافراد میکشنذ بی آن که موش مرده افتاده در کاسه خود را ببینند.
تمانی اینها بر سختی راه وتیرگی فضا میافزاید! باعث دلسردی میگرددد.
براستی این گرفتاران چگونه میتوانند چاره ساز ویاری رسان مردم باشند؟
. بیچاره مردمی که در طول تاریخ سرکوب شده! فردیت از دست داده! گرفتار درفقر اقتصادی، باورهای مذهبی ورهبران مستبد که توان تفکر مستقل ازملت سلب میکنند بدنبال حوادث کشیده میشوند. بجان میآیند بر میخیزند سرکوب میشوند وهمیشه ازعدم یک اتحاد و وفاق ملی که حاصل هم پیوندی و توافق سازمانها، احزاب، گروهها و نخبگان کشوربرای یک مبارزه متحدانه جهت کسب آزادی و برپائی یک جامعه آزاد مبتنی بردمکراسی وسکولاریسم واقعی باشد! رنج برده و درد کشیدهاند.
اما دریغ ودرد که درد مزمن و کهنه نشسته بر جان این اپوزیسیون گرفتار در خود دردی نیست که به راحتی و در کوتاه مدت التیام پذبرد و این بیمار تاریخی از جا برخاسته کاری کارستان کند.
متاسفانه ما هنوز گرفتار در چنبره عقب ماندگی خودهستیم. عثل ماندگی و سکتی که آن را به آگاهی، فضیلت، استقلال فکری و صف مستقل تعبیر میکنیم! حکومت لجام گسیخته بهره مند از این همه پراکندگی و سکوت مخالفانی این چنین، در کار بر پا کردن چوبههای دار و سرکوب. "سکوتمان تاییدیست بر بیشرفی آمران و عاملان این جنایات و سهیم بودنمان است در علم کردن چوبههای دار" گلرخ ایرانی زندانی سیاسی و از زنان تحصن کننده در درون زندان اوین در اعتراض به اعدام وحشیانه دو نفر در اراک به اتهام «سبالنبی» و سه معترض در اصفهان.
به راستی اپوزیسیون پر طمطراق در کجا ایستاده است؟
ابوالفضل محققی