معمولا به من می گویند «تو غیر از نقد کردن و ایراد گرفتن کار دیگری بلد نیستی؟» «تو اصلا چه کسی را قبول داری، به ما هم بگو ما بدانیم!»
کار من نقد سیاسی ست. در نقد سیاسی هم با صغیر و کبیر تعارف ندارم. کار خوب مخالفان حکومت نکبت اسلامی را می گویم،،، کار بد شان را هم مطرح می کنم تا اگر نظر مرا صحیح بدانند در اصلاح مورد نقد بکوشند. این تمام وظیفه ای ست که برای خودم مشخص کرده ام و آن را انجام می دهم.
دیروز دقایقی از برنامه ی پنجاه دقیقه ای آقای شهرام همایون در تلویزیون کانال یک را می دیدم که گلایه از جماعتی می کردند که بدون در نظر گرفتن مشکلات اداره ی یک تلویزیون که از جایی و دولتی و موسسه ی انتفاعی و غیر انتفاعی کمکی دریافت نمی کند سخن می گویند. از نامردمی ها و کارشکنی ها و طلبکاری ها سخن می گفتند.
به هر حال سال هاست برنامه های ایشان را دنبال می کنم و در ایران هم که بودم با مشکلات بسیار، دائم در حال جا به جا کردن آنتن ماهواره برای دریافت سیگنال های برنامه های این تلویزیون بودم.
بعدها هم که به خارج آمدم تا زمانی که بیمار نشدم برای تلویزیون ایشان برنامه درست می کردم. همواره هم ایشان به من می گفتند و می گویند اینجا خانه ی توست و هر وقت خواستی برنامه ای داشته باشی تلویزیون ما در اختیار شماست.
اگر بیمار نبودم و تقریبا بیست و چهار ساعته زیر اکسیژن نبودم حتما باز برای این تلویزیون برنامه درست می کردم. افسوس که تندرستی این اجازه را به من نمی دهد.
من بیشترین مقدار فحش و فضیحت را تا کنون به خاطر دو نفر دریافت کرده ام و می کنم: یکی به خاطر جناب مسعود بهنود و دیگری به خاطر جناب شهرام همایون.
بسیاری مرا آن قدر به جناب همایون نزدیک می دانند که اگر بد و بیراهی هم به ایشان بخواهند بگویند آن را وکالتا به من می گویند! :) در صورتی که مجموع صحبت کردن تلفنی من با شخص ایشان، در طول تمام این سال ها ده دقیقه هم نشده است و هیچ مکاتبه و ملاقاتی هم با ایشان نداشته ام.
یاوه گویان یاوه های خود را خواهند گفت و ما هم به خیال پردازی های آن ها خواهیم خندید.
اِشکال بزرگ تلویزیون کانال یک، استقلال آن است. استقلال در تامین هزینه ها و استقلال در نوع برنامه ها.
این که برنامه های این تلویزیون را دوست داریم یا نداریم، در واقع مساله ی ماست. اگر دوست داریم می توانیم آن ها را به تماشا بنشینیم و اگر دوست نداریم می توانیم دکمه کنترل را بزنیم و کانال را عوض کنیم. خوشبختانه در دوره ی حاضر همه جور تلویزیونی در اختیار سلیقه های مختلف هست و کم و کسری از این بابت نداریم.
اما در تامین مالی تلویزیونی که برنامه هایش را می بینیم، و باور داریم که از جایی کمک نمی گیرد، متاسفانه بسیار بی خیال و بی مسوولیت هستیم: انتظار رفتن به رستوران و خوردن چلوکباب سلطانی داریم و از کیفیت غذا هم آزادانه ایراد می گیریم اما دوست داریم بعد از صرف غذا بلند شویم و سوت زنان از در بیرون برویم. خیلی راحت هزینه هایی که برای درست کردن این غذا شده و زحمتی که برای آن کشیده شده را نا دیده می گیریم.
شاید توهین آمیز باشد اما به این می گویند «پخته خواری» «مفت خواری» و حتی انتظار جویدن غذا و گذاشتن آن در دهان داشتن.
مرا با جماعت مفت خوار کاری نیست چون از این حرف ها بسیار شنیده اند و اثری بر آن ها نداشته است. زمانی که کتابفروشی داشتم، برای خریدن یک کتاب ده یورویی، از من تخفیف می خواستند با این استدلال درخشان که قیمت ریالی آن خیلی کمتر از ده یوروست! و من به آن ها می گفتم وقتی تشریف می برید به چلوکبابی برای نوش جان کردن غذا، آیا با رستوران چی هم سر قیمت غذا، غذایی که یک بار می خورید و چند ساعت بعد باز گرسنه می شوید، چانه می زنید؟
اما می توانم این توصیه را بکنم که اگر مرهمی بر زخمی نیستید، بر آن نمک نپاشید. وقتی پولی بابت کبابی که نوش جان می کنید نمی دهید از پهنای کم آن شکایت نکنید و به صاحب کبابی فحش و فضیحت ندهید.
گفتم این چند خط را بنویسم تا اولا برای تلویزیون آقای همایون آرزوی موفقیت و پایداری کنم و ثانیا اگر چه کلا تلویزیون نگاه نمی کنم و فقط برنامه های معرفی شده را می بینم اما قدردانی خودم را خدمت ایشان و بچه های تلویزیون ابراز کنم.