Monday, Jun 12, 2023

صفحه نخست » چرا نمی‌توانیم؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgمدت‌ها است فکر می‌کنم که چرا هرگز به یک اپوزیسیون متعهد، جاندار، با قلبی گرم و ذهنی سرد بدل نگردیدیم؟ درست از زمانی که جنبش مهسا با کشته شدن "مهسا امینی"با شعار "زن، زندگی، آزادی" توسط هزاران جوان و نوجوان معتقد به این شعار آغاز و به قیمت سنگین تداوم یافت. اپوزیسیون در خواب رفته بیدار گردید. سراسیمه دنبال جنبش کشیده شد بی آن که قادر به ایفای نقشی جدی شود.
از خود سوال می‌کنم براستی نقش فعالان سیاسی، سازمان‌ها و احزاب سیاسی در برپایی و تداوم این جنبش عمدتاً زنانه چه بود؟
چرا هیچکدام از نامبردگان قادر به درک و پیش بینی برآمدی چنین قاطعانه از قلب زنان جوان ایرانی نگردیدند؟
چرا حال که افزون بر شش ماه از آغاز این جنبش می‌گذرد برعکس آن چه که ادعا می‌کنند قادر به درک این شعار و این جنبش نیستند!
حتی اگر دور و بر خود را انباشته از شعارها، عکس‌های کشته شدگان جنبش نمایند. اساسا منظورم (اپوزیسیون جمهوری اسلامی) هیچ سنخیتی با این جنبش جوان ندارند. قادر به درک درست و عمیق این جنبش و دلایل اصلی بالا آمدن آن نیستند.

همان گونه که به اصطلاح قشر خاکستری جامعه نیز آنها را عمیقا و تاریخا درک نکرد و حمایت ننمود. جریان‌های اپوزیسیون سنتی نیز با تمام هیاهو و شعاردادن قادر به درک آنها نگردید.
نه آشفته نشوید! خواهید گفت: " ما که با تمام وجود از این جنبش فراگیر، از حقوق زنان، از زندگی و آزادی دفاع نمودیم در حد وسع خود به میدان آمده و با جمهوری اسلامی مبارزه کرده و می‌کنیم! "
اما چنین نیست! چگونه می‌توان از جنبشی که عمیقا آن را نمی‌شناسیم، از چگونگی فشار عمیق بر زنان که بن مایه این جنبش بودند درکی درست و عینی نداریم! از پروسه طی شده تا امروز که در سیمای این شعار بر آمد کرده و هزاران دختر و پسر جوان را به صحنه مبارزه‌ای جدی کشانده است بی خبر بوده و هستیم از این شعار حمایت می‌کنیم؟
حمایت می‌کنیم، بی آن که به اصلی ترین بخش آن یعنی همگامی و جواب دادن به نیاز‌های مطرح شده توسط آن‌ها تن دهیم. منافع آن‌ها را بر منافع فردی وگروهی خود افضل بدانیم. بی آن که شخصیت و تفکر فرم گرفته خویش را در انطباق با خواست زمان، خواست این نسل وجنبش مهسا یگانه کنیم.
این شعار از آن ما نیست! چرا که فاصله ما با محتوای این شعار وپروسه تلخ طی شده آن نسبت به زنانی که از روز اول تحمیل حجاب اجباری بصور مختلف اعتراض داشتند! بسیار زیاد است.
ما خود یکی از ارکان منفی صورت مسئله بودیم! در شور وشیدائ انقلاب وقعی به اعتراضات گسترده زنان نسبت به حجاب اجباری نمی‌نهادیم و آن را به توطئه لیبرال‌ها نسبت می‌دادیم.
مائی که بزرگ شده یک جامعه زن ستیز، ومرد سالاری بودیم! که هرگز یک صدم از فشار‌های وارد شده بر زن ایرانی حتی در سیمای مادران، خواهران، همسر ودختر خود را با درد جانگاه همیشه در سایه و زیر فشار بودن آنها حس نکردیم.
چشم‌های ما به قامت در چادر پیچیده زنان آشنا تر بود تا پذیرش زنان بی چادر آلامد در محیط‌های مختلط اجتماعی.
بر افروخته نشویم! ما هنوز بسیار کار داریم! باید با نقدی سخت این چهره عبوس مردانه را که به زور تلاش می‌کند خود را مبارز پیگیر شعار "زن، زندگی، آزادی" نشان دهد بر ملا کنیم.
با نگاهی دقیق وواقع بین از خود سئوال کنیم؟ طی سال‌ها مبارزه کدام وقت مسئله زنان بطور جدی برای ما طرح گردید؟ آیا هرگز پرداختن عمیق به مسئله زن که از نظر من بیشتر از مجرای نگاه به خودمان، نگاه به مرد مرد ایرانی در وجه عمومی و سازمان‌های سیاسی در وجهی خصوصی! می‌گذرد امر جدی ما بوده است؟
کدام زمان عنایتی به تنگناهای اجتماعی و فرهنگی تاریخی و مذهبی آوار شده بر زنان نمودیم؟ کدام جریان روشنفکری حداقل هم نسل من توجهی جدی و مساوات طلبانه به امر زنان داشت؟
ما هرگز قادر نخواهیم شد بدون نقد خویش و عریان کردن نا راستی‌های خود از برابری زن ومرد سخن بگوئیم و خود را مبارزان هم پای زنان در جنبش مهسا محسوب نمائیم.
مردان و جوانان جنبش مهسا نیروهای جوانی هستند که طی سال هائی که طول مدتش نیز زیاد نیست! در بدترین شرایط خفقان تابوهای سخت، درد آور، جان گیر جمهوری اسلامی را طاقت آوردند. دست در دست دختران نهادند، هم پای هم به قانون‌های بشدت ارتجاعی حکومت اسلامی "نه" گفتند"درکی تازه از زندگی و آزادی در همراهی و بیشتر قبول رهبریت زنان در امر مبارزه ارائه کردند.
لباس‌های دلخواه خود را بهر شکلی بود پوشیدند، در کافه‌ها مختلط با هم نشستند شلاق رژیم را خوردند! اما دست از دوست دختر خود و زندگی بدون ازدواج رسمی خود نکشیدند. موسیقی شاد خودرا در تقابل با نوحه وشیون ابداع کردند. مسائل و مشکلات نهاده شده توسط دولت و متاسفانه جامعه مذهب زده را به بهای سنگین و بدون حمایت جریان‌های سیاسی، افکار عمومی جامعه افتان و خیزان، گاه ناامید و گاه مصمم در دستور روزشان نهادند.
ما فعالان سیاسی، سازمان‌ها واحزاب اپوزیسیون جمهوری اسلامی کدام یاری؟ در کدام عرصه رابرای حل این معضلات ارائه کردیم جز فرمول‌های تکراری و کلاسیک تاریخ مصرف گذشته مناقشه بر انگیز؟
درد آور است ندیدن این مشکل آوار شده بنام حجاب اسلامی بر سر زنان را که هرگز صورتجلسه نشست‌های سیاسی اپوزیسیون و یا یکی از مباحث جدی نشست‌ها و کنگره‌ها نگردید.
چرا که از نظر ما مسئله جدی نبود. مسئله‌ای در خوردر برابر تحلیلی به بزرگی، بحث بر سر ماهیت حاکمیت، کشمکش‌های درون حکومت، مسائلی که جریان‌های سیاسی با آن دست به گریبان بودند و هستند.
مسائل کلاسیک ایدولوژیک، هر زمان بر مسائل مشخص از جمله مسئله حجاب رجحان داشتند. مشغولیت ذهنی ما را، حتی زنان فعال درون تشکیلات‌ها تشکیل نمی‌دادند. از این رو در رسانه‌های ما اعتراضات و مبارزه زنان انعکاسی نداشت.
ته دید عمده نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی به مبارزه زنان، نگاهی سنتی و مذهبی بوده و هست. نگاهی که نه از شیوه زندگی مدرن نسل جوان حمایت کرده و می‌کند! و نه ازدواج سفید را بر می‌تابد! و نه بر چهارشنبه‌های سفید و آزادی‌های یواشکی عنایتی می‌کند.
بخشی از پز منفی اپوزیسیون عمدتا چپ و جمهوری خواهان که بیشتر جدا شده از چپ می‌باشند. نسبت به خانم علی نژاد بدلیل همین تابوشکنی‌های اوست که با دیدگاه محافظه کار و سنتی جور نمی‌آید. از این رو در رسانه‌های این جریان‌ها بازتابی نمی‌یابد.
اپوزیسیون پبر شده طی سال‌ها قادربه ایفای نقشی در خور برای برخورد درست با مسئله حجاب نگردید. ما قادر نشد! حتی برای خود مسئله مالکیت زن بربدن خویش را عمیقا حل نکرد و هرگز از آن در رسانه‌های خود دفاع ننمود!
قادربه طرح و شکستن تابوهای جنسیتی پنهان شده در بطن جامعه دیروز و امروز ایران نگردید. نتوانست با عریان کردن آن به بد وخوب آن بپردازد. نقشی روشنگر ایفا نماید.
چرا که خود سال‌ها وظیفه سرپوش نهادن بر آن‌ها را داشت. جریان‌های سکت وبسته سیاسی که به مقوله سکس مانند یک فحشا، یک بی اخلاقی که شرم اجتماعی را بر هم می‌زند نگاه کرده ومی کند. با نگاهی مردانه نسبت به استقلال زن بر زندگی وبدن خود امر ونهی میکند.
در دانشگاه‌ها آن که سربه زیر بود وچهره‌ای تلخ، عبوس جدی، قهرکرده با خنده، شادی رقص وپای کوبی داشت! مرزی آهنین با دختران وبلعکس پسران می‌کشید! مورد تفقد بود.
ملاکی برای پذیرش دختران در گروه. از اطاق کوه گرفته تا سازمان‌های سیاسی.
نگاهی که هنوز با تمام ادعا وخارج نشینی در قضاوت نسبت به افراد و جریان‌ها در عمل کردشان خود را نشان می‌دهد. از روابطشان گرفته تا رسانه‌های حزبیشان.
منصف باشیم به کار گروهی تشکیلاتی خود که اساسنامه‌ها، قطعنامه‌ها واسناد سیاسی بازتاب دهنده تفکر وشیوه عمل ماست بنگریم!
کدام یک از مسائل نسل جدید دختران وپسران ایرانی که بر پا کنندگان چنبش مهسا و حماسه سازان آن بوده وهستند قبل ازبه میدان آمدن و مطرح شدنشان که متاسفانه با کشته شدنشان همراه بود! در این ارگان‌ها انعکاس یافته است.
دوری فکری و عملی بخش زیادی از اپوزیسیون از این نسل مهسا به اندازه‌ای هست که هنوز قادر به حلاجی ودرک چگونگی شکل گیری جنبشی با جوانانی چنین با شهامت در عرصه مبارزه با جمهوری اسلامی نیستند.
جوانانی که از نظر بسیارانی از همین جریان‌های سیاسی، عناصری لاابالی، تنبل، فاقد آرمان و روح مبارزه جوئی بودند. زمانی که که همان دختران وپسران زیبا حماسه می‌آفرینند با تعجب حاکی از عدم درک بر آن‌ها خیره می‌شوند. "مگر ممکن است؟ "
ما بیک خانه تکانی بسیار سخت نیاز داریم!!
سخت از این رو که بیشتر اشیای این خانه سال هاست که سنگی شده و ببدنه خانه چسبیده‌اند. به گونه‌ای که باید شکسته ودر هم ریزند. اشیا وعناصر نو جایگزین آن‌ها شوند.
اپوزیسیون ایرانی گرفتار بیماری‌های بومی خویش است. بیماری خود محوری بینی، بزرگ بینی، عدم اعتقاد به خرد وکار جمعی. قبول توانائی‌ها وتخصص‌ها‌ی افراد وجریان‌های خارج از حوزه گروهی وسازمانی خویش. قبول جمع شدن حول یک شعار محوری که قادر به سازمان دهی این خرد وخلاقیت در راستای تحقق این شعار باشد. مهار زدن بر خشم، کینه، حسادت، خشونت ورزی، تک روی، پذیرش انتقاد سازنده، دیدن ودقیق شدن برتجارب دیگران در مبارزه برای آزادی و این که من تمامی حقیقت نیستم! چه باید کرد؟

ادامه دارد

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy