Monday, Jun 12, 2023

صفحه نخست » برگ‌هایی از تاریخ، کوروش گلنام

Kourosh_Golnam_2.jpg۱ـ نارسایی‌هایِ چشم‌گیر در پژوهش‌هایِ تاریخی ایران

ارزیابی در باره رویدادهای ایران گاه یک نارسایی پایه‌ای دارد و آن ناهم‌گونی در بیان رویدادها حتا از چند شاهد هم‌زمان و عینی ماجرا است. این یا از سرِ سهل‌انگاری و بی‌دقتی، یا از وابستگی‌ها و بیان رویدادها به سود خود، گروه و دسته خود، یا برای از میدان به‌دربُردن همآورد خود، یا در وابستگی به قدرتِ حاکم و یا مخالفتِ بی‌مرز و اندازه با آن بوده است. برای نمونه شما در کار و پژوهش ارزنده استاد عبدالحسین زرین‌کوب"دو قرن سکوت" پی درپی با این یادآوری روبرو می‌شوید که داده‌ها در باره این رویداد و یا آن رویداد هم‌خوان نیستند و یا بیشتر افسانه سرایی است. خواه در باره چگونگی یورش وحشیانه تازیان به ایران، خواه در باره بابک، افشین، مازیار و یا ابومسلم خراسانی و... فراوان موردهای دیگر. همین روند را شما به روشنی در کتابِ ارزنده علی دشتی"۲۳ سال" می‌بیند که بارها از تردید در باره داستان‌‌ها که در باره محمد، جانشینان پس از او و یا امامان شیعه آورده‌اند، گفته است. استاد ماشاءالله آجودانی نیز درپژوهش ارزنده و ماندگار خود "مشروطه ایرانی" نیز بارها به این موردها پرداخته است. در این‌جا من به یک نمونه تاریخِ گذشته نزدیک‌تر، که آخوندها خیلی روی آن پروپاگاندا کرده و دروغ‌های شاخ‌دار ساخته‌اند، اشاره می‌کنم که موضوع برایِ خوانندگان گرامی روشن‌تر شود:

روی‌داد مسجد گوهرشاد

نخست کوتاه به نوشته ویکی پیدیا، دانشنامه آزاد در باره این رُخ‌داد اشاره شود:
"واقعهٔ مسجد گوهرشاد یا قیام گوهرشاد یکی از وقایع دوران حکومت رضاشاه و نخست‌وزیری محمدعلی فروغی در دودمان پهلوی است که در تیر ۱۳۱۴ رخ داد. خیزش مردم در جریان این واقعه، در اعتراض به اجباری شدن بر سرنهادن کلاه شاپو توسط حکومت مرکزی رخ داد و به کشته شدن بیش از صد نفر انجامید. این حادثه به‌عنوان یک «رخداد خونین» توصیف شده‌است" تاکیدها از من است
شاید همه کم‌وبیش در باره روی‌دادِ تلخ کشتار در مسجد گوهرشاد در زمانِ رضا‌شاه شنیده باشند که آخوندها با پنهان‌کردن چهره مخوف خود در پُشت آن ماجرا، بیشترین بهره‌وری رذیلانه را از آن داشته‌ و همه را ناشی از بیرحمی رضاشاه نشان داده‌اند و این در حالی است که آخوندها از ماه‌ها پیش برای تحریک مردم علیه برنامه‌های ضدِ آخوندی رضاشاه در پنهان کار کرده بودند. دکتر بهزاد کشاورز در کتاب "تشیع و قدرت در ایران" جلد سوم که داوری دادگرانه‌ای داشته، هر دو سو را مسئول دانسته است. چون هدف من داده‌های ناراست است نه شرخ آن روی‌داد تنها به چگونگی در این مورد می‌پردازم. خوانندگان دقت کنند که شمار کشته‌ها در ویکیپیدیا دانشنامه آزاد سدتن آمده است و خواهیم دید که این شمار چگونه سر به هزاروپانسد و حتا بیش از دوهزارتن می‌زند!
آقای کشاورز در جایی اشاره دارد که حتا در نوشتن روز این رویداد نیز ناهمگونی هست. توجه کنید:
" اضافه می‌کنیم که متاسفانه روزشماری وقابع کشور ما بسیار آشفته است. همین واقعه مسجد گوهرشاد را محققان در روزهای متفاوتی ذکر کرده‌اند. " پانویس برگ ۱۳۵ کتاب نام برده شده
در جایی دیگر او بر نا‌هم‌گونی فراوان در بیان شمار کشته‌شدگان این روی‌داد انگشت می‌گذارد و پس از بیان گفته یک شاهد عینی بنام شوشتری که از سوی رضاشاه به عنوان ناظر در مسحد گوهر شاد بوده است و او نیز به گفته یکی از رانندگان بردن پیکر کشته شدگان با کامیون، شمار کشتگان را "یک‌هزاز و ششصدوهفتاد نفر" (برگ ۱۴۴) می‌داند، در پانویس همین برگ می‌نویسد:
" این رقم در منابع مختلف متفاوت ذکر گردیده است، مجله سروش این رقم را بیش از دوهزار تا پنج‌هزارتن آورده است (مکی، تاریخ بیست ساله، ج ۵، ص ۲۸۵) برواند ابراهیمیان تعداد زخمی‌ها را بیش از دویست نفر و شمار کشته‌شدگان را بیش از یکصد نفر (ازجمله شماری زن و کودک) نوشته است (ص ۱۹۰ [ایران بین دو انقلاب]). به اعتقاد ما این رقم معتبر نمی‌باشد زیرا اولا بر اساس اظهار مؤذن مسجد که ناظر واقعه بوده است ـ زنان و کودکان قبل از حمله نظامیان بوسیله متحصنین از مسجد احراج شده بوده است (اسماعیل رایین ص ۹۲[واقعه گوهر شاد به روایتی دیگر]. ثانیا رقم فوق را که ما به روایت شوشتری ارائه کردیم معتبرتر است به لحاظ این‌که وی در آن واقعه درمشهد بوده و... " آنچه در نشانه [] آمده از من است.
خوانندگان مشاهده می‌کنند که نا‌هم‌خوانی و آشفتگی در داده‌ها تا چه اندازه زیاد است. حتا این شوشتری که نویسنده بر گفته او تاکید می‌کند خود از زبان یک راننده شمار کشتگان را بیان کرده است نه این‌که خود شمارشی کرده باشد!

در این ماجرا ولی نویسنده در نتیجه‌گیری پایانی خود به نکته مهمی اشاره می‌کند. چون هم‌امروز نیز مردم ایران این روند را با همه وجود در رفتار آخوندهایِ نالایق کنونی می‌بینند و حس می‌کنند، آن را نیز این‌جا می‌آورم با این یادآوری که نویسنده کتاب هوادار رضاشاه نبوده است:
"از تمام اسناد و مطالب فوق نتیجه می‌گیریم که برخلاف آنچه که گروهی از محققین تمام گناهان حادثه مسجد گوهرشاد را به پای رضاشاه نوشته‌اند، گناه اصلی این قتل عام بر گردن ملایان بوده است. آشوبی که در مسجد گوهرشاد برپا شد، دقیقا همآن روشی است که روحانیان در بلواهای دیگر نیز بدان متوسل می‌شوند و سپس مظلوم‌نمایی کرده و خود را از هرگونه گناهی مبرا نشان می‌دهند. حقیقت این است که قدرت و اعتبار ملایان، ناشی از عوام فریبی است. آنان در جامعه با پیش کشیدن خرافات فراوانی، افراد بیسواد و ناآگاه را بدنبال خویش می‌کشانند و پس از مغزشویی و دادن وعده بهشتِ پس از مرگ، آنان را درراه امیال خودشان به میدان می‌کشانند و نظم جامعه را بهم می‌ریزند. زمانی که دولت برای حفظ نظم کشور و دفاع از جان و ناموس مردم متوسل به پلیس می‌شود، ابتدا خودشان را از معرکه به نحوی خارج می‌سازند و پس از اینکه مردم ناآگاه و فریب‌خورده قربانی شدند، مظلوم‌نمایی می‌نمایند و دولت و حکومت را به باد انتقاد و ناسزا می‌گیرند. بی‌سبب نیست که در طول تاریخ مبارزات روحانیت، اغلب بلواها و آشوب‌ها در ماه‌های محرم و صفر و یا رمضان اتفاق افتاده است زیرا دراین ماه‌ها احساسات مردم عامی و فریب‌خورده و خرافی، به راحتی تحریک‌پذیر است. " برگ‌هایِ ۱۴۹، ۱۴۸ کتابِ پیش‌گفته

برگ‌هایی از تاریخ

۲ ـ چرا پیش از به‌قدرت رسیدن رضاشاه، شناخته شده‌ترین و کوشاترین چهره‌هایِ روشنفکر ایرانی حتا از یک"دیکتاتور منور" برایِ ایران سخن می‌گفتند؟ دیکتاتور منور چه معنایی داشته است؟
آشفتگی وضع ایران پیش از به قدرت رسیدن سردارسپه، رضاشاه آینده، به اندازه‌ای نگران‌کننده می‌شود که خطر تجزیه و فروپاشی ایران می‌رود. همه آرزوی آمدن مردی آهنین برای ایجاد نظم‌وآرامش در کشور را دارند. از کتابِ "تشیع و قدرت در ایران"، جلد سوم دکتر بهزاد کشاورز پیش از این نام بُردم. ببینیم ایشان در این باره چه نوشته است تا بهتر دریابیم که واژگونه روشنفکرانِ پس از دورانِ رضاشاه، چرا نامدارترین روشنفکران آن زمانِ ایران همگی به شدت از پادشاهی رضاشاه پشتیبانی کرده و حتا شماری با او پیمان‌نامه نوشتند. آقای بهزاد کشاورز در بخشِ"مردم عادی کشور و قدرت‌یابی رضاخان" می‌نویسند:
"می‌دانیم که قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، کشور در آتش ناامنی، فقر و دریوزگی و وابستگی به دو همسایه شمالی و جنوبی می‌سوخت. هرقسمت از خاک کشور در حال تجزیه بود، نه خوزستان سر به فرمان حکومت داشت، نه سیستان، نه کردستان، نه خراسان، نه گیلان و نه آدربایجان. ایلات و عشایر مسلح، مدام درحال تعرض و غارت مردم بدبخت بودند. راه‌ها ناامن بود. هرج ومرج بر شهرها حاکم بود. آذربایجان را گاهی عثمانی‌ها غارت می‌کردند، گاهی روس‌ها کشتار می‌کردند، زمانی رحیم‌خان قراچه‌داغی آشوب به پا می‌کرد، گاهی قبایل شاهسون اموال مردم را به تاراج می‌بردند. زمانی اسماعیل‌خان سمیتقو (رهبر کردها) به قصد قتل‌عام مردم به دهات و قصبات حمله می‌کرد. آسوری‌ها و ارامنه هرکدام به نوبت خود از قتل و تاراج آن دیار نصیبی می‌بُردند. آبراهامیان می‌نویسد:
" ترکمن‌های شمال خراسان، شاهسون‌های آذربایجان و کردهای کردستان، با سوءاستفاده از وضعیت نابسامان تهران، از پرداختِ مالیات خودداری، روستاهای محلی را غارت، خطوط ارتباطی را قطع و از شاه سابق (محمدعلی شاه) که در تیرماه ۱۲۹۰ برای آخرین بار به امید بدست آوردن تاج و تخت، به ایران بازگشته بود، پشتیبانی می‌کردند. همچنین قشقایی‌ها، بویراحمدی‌ها، اعراب، خمسه و کهکیلویه‌ای‌ها نیز برای ریشه‌کن کردن قدرت رو به رشد بختیاری‌ها متحد شدند... " همه از برگِ ۲۷ کتاب
این یک شمای کلی از وضع آشفته ایران پیش به قدرت رسیدن سردار سپه بود که شرح بیشتر از آن بسیار تکان‌دهنده است:
"در این وضع وانفسای اجتماعی که دولت از برقراری امنیت جان و مال و شرف و حبثیت مردم عاجز بود، دو قدرت شمالی و جنوبی به بهانه‌هایِ گوناگون از قبیل"حفظ امنیت اتباع خویش" و یا "حفظ امنیت مال‌التجاره خویش" در امور کشور ما مداخله می‌کردند و حتی برای فرمانروایان وطن ما خط ‌مشی تعین می‌کردند. تصمیمات مملکتی نه در دربار و نه در کابینه دولت، بلکه در سفارتخانه‌های این دو کشور تعین می‌شد[همآن‌گونه که امروز روسیه و چین برایِ ما تعین می‌کنند]. وهمین دو کشور بیگانه بودند که با عقد قراردادهای مختلفی در سال‌های (۱۹۱۵، ۱۹۰۷، و ۱۹۱۹) استقلال خاک ما را ملعبه منافع خویش قرار داده بودند. در مورد فساد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دوران قبل از رضاخان که آبشخور آن مستقیما از فساد شاه و دربار و رجال مملکتی سرچشمه می‌گرفت، ما در جلدهای گذشته به تفصیل سخن گفته‌ایم. در یک چنین وضعیتی، کلیه قشرها و طبقات اجتماعی از اصلاح‌طلبان و تحصیل‌کرده‌ها گرفته تا تجار و بازاریان و اصناف و ملاکین و کشاورزان و کارگران و... همگی در یک حالت یأس و نومیدی نسبت به سرنوشت خود و کشور به سر می‌بردند[همین وضع امروز ایران]. از بین مشکلات گوناگون، بیشتر از هر چیز، مردم از نبودن امنیت اجتماعی، کُشت و کُشتارها، قحطی‌های پیاپی و غارت و چپاول املاکشان بوسیله اوباش در رنج بودند. و به همین دلیل در آرزوی ظهور مردِ دست آهنین مقتدری بودند که از راه برسد و کشور را امنیت بخشد، دست راهزنان و مهاجمین غارتگر را کوتاه سازد، از قحطی‌های مصنوعی (که اغلب در نتیجه احتکار گروهی از ملاکین و تجار و رجال و ملایان بود و موجب مرگ و میر مردم بدبخت می‌شد)، جلوگیری کند؛ انواع بیماری‌های واگیردار، از قبیل وبا و طاعون و دیفتری و تیفوئید وغیره را (که هر چند سال یکبار موجب قتل‌عام آنان می‌گردید) از بین ببرد و بالاخره با دو ابرقدرت بیگانه نیز به نحوی کنار آید و از مداخلات انان جلوگیری کند.
آین آرزوها را ـ تا حدودی ـ رضاخان در مدت نزدیک به پنج سال اولیه حکومت خود (از ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴) [منظور دوران سردار سپهی و پیش از پادشاهی او است] برآورد کرده بود و بنابراین اکثریت مردم کشور از پادشاهی وی استقبال کردند. " برگ ۲۸ و ۲۹ همآن، آنچه در نشانه‌های[] آمده از من است.

روشنفکران

مهمترین گروه روشنفکران اثرگذار در برلن گردآمده بودندکه بنام"گروه برلنی‌ها" خوانده شده‌اند و با سرکردگی تقی‌زاده نشریه پُرباری بنام"کاوه" را در دو دوره منتشر می‌کنند:
"نخستین شماره مجله کاوه در ۲۴ ژانویه ۱۹۱۶ بچاپ رسید[و] در ۳۰ مارس ۱۹۲۲ "ورقه فوقالعاده کاوه" از "تعطیل موقت" آن خبر داد و این یکی نیز مانند بسیاری"تعطیلی‌های موقت" دیگر مطبوعات ایران همیشگی شد. در این فاصله ۵۲ شماره کاوه به چاپ رسید.
فعالیت مجله به دو دوره دوره یکسره متفاوت تفکیک پذیر است دوره نخست تا ژانویه ۱۹۲۰ ادامه داشت و در این دوران به قول خود گردانندگان مجله کاوه: "ندای چند تن از بومیان بک کشور بدبخت زبونِ دشمن[، ] یعنی ایران بود"... "مضمون اساسی۳۵ شماره اول کاوه افشای جنایت‌هایِ روس و انگلیس در ایران بود و به کرار این دو کشور را بعنوان دشمنانی جرٌار می‌نکوهیدند. در عین حال پیوسته آلمان و عثمانی را بعنوان متحد ایران ستایش می‌کردند. "تجدد و تجدد ستیزی در ایران، برگ ۱۶۷، عباس میلانی
"... ازدوره دوم که از ژانویه ۱۹۲۰ تا پایان حیات مجله ادامه داشت، سبک و سیاق کاوه یکسره دگرگون شد. به زبان تقی زاده"روزنامه کاوه زاییده جنگ بود... حالا که جنگ ختم شد و صلح بین‌المللی در رسید، کاوه نیز دوره جنگی خود را ختم شده می‌داند... روزنامه‌ای می‌شود که مندرجان آن بیشتر مقالات علمی و ادبی و تاریخی خواهد بود و مسلک و مقصدش بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپایی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاگیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی... " برگ ۱۶۸ همآن
ولی اینان که" در ۱۹۱۵/۱۲۹۴ به دعوت سید حسن تقی زاده از اقصی نقاط اروپا در برلن جمع شدند و "کمیته ملیون" را تشکیل دادند" (برگ۳۳ تشیع و قدرت در ایران) چه کسانی بودند؟
"اسامی تعدادی از آنان بدین شرح است: کاظ‌م‌زاده ایرانشهر، محمد قزوینی، ابراهیم پوردادود، اشرف زاده، نصرالله خان جهانگیر، سعدالله خان درویش، مرتصی راوندی، محمدعلی جمالزاده، غنی زاده، عزت‌الله هدایت، اسمعیل یکانی، میرزاآقا (ناله ملت)، اسمعیل نوبری، اسمعیل امیزخیزی، رضا افشار" (پانویس برگ ۳۳ تشیع...)

استبداد منور

وضع ایران چنان آشفته است که"... نشریه کاوه طی مقاله‌ای بهترین نوع حکومت را که از نظر نویسنده آن (تقی‌زاده) برای اداره کشور ایران مناسب بود به شرح زیر پیشنهاد کرد:
"چهار طریق برای اداره مملکت وجود دارد؛ اول مشروطه ناقص و خراب، دوم استبداد بد، سوم مشروطه خوب و صحیح که در ایران غیر ممکن است و بنابراین آنچه باقی می‌ماند اداره استبدادی خوب است که فرنگی‌ها آنرا "استبداد منور " می‌گویند، مانند حکمرانی پطر کبیر در روسیه و میکادو در ژاپن یا تا اندازه‌ای مانند امارت محمد‌علی پاشا در مصر. در ایران نیز یک مستبد وطن‌دوست و متمدن و مقتدر و مسلطی ممکن بود اصول مرسوم تمدن را در اطراف و اکناف مملکت اجرا نماید. ولی نباید مخفی بماند که وجود اینگونه استبداد بی‌غرض و منور خیلی اتفاقی و از اندر نوادر است... " برگ ۳۵ تشیع و قدرت در ایران
در دنباله همین مطلب افزوده می‌‌شود که:
"از هفده پیشنهادی که در شماره ۱۱ ژانویه ۱۹۲۱، به وسیله نویسندگان کاوه جهت اصلاحات کشور مطرح شده بود، دوارده فقره آن به وسیله رژیم رضا‌شاه به مرحله اجرا در آمد. " برگ ۳۵ همآن
و این چنین بود که همه روشنفکران اثرگذار آن دوران از رضا‌شاه و کارهایِ او پشتیبانی می‌کنند:
"دو جریده دیگر [آن زمان] به نام‌های "ایرانشهر" و "نامه فرنگستان" نیز، کم وبیش مسیر کاوه را در مورد رژیم آینده کشور تبلیغ می‌کردند. نشریه ایرانشهر یکی از مجلاتی بود که در بین سال‌های (۱۹۲۷ ـ ۱۹۲۲) بوسیله کاظم‌زاده ایرانشهر منتشر می‌شد. این نشریه نیز یکی از اهداف مطالبش، آرزوی پیدایش مردمستبد و قدرتمندی بود تا بتواند کشور را هر چه سریعتر اصلاح نماید. " برگ ۳۵ همآن
اینک ببینیم نشریه ایرانشهر خواستش را چگونه بیان می‌کند:
"فقط یک دیکتاتور مصلح نیاز است که به زور سعادت و ترقی را بر ما تحمیل نماید زیرا با توجه به شرایط امروز کشور، چاره‌ای جز این نیست... "
و در جای دیگر می‌نویسد:
" یک نفر مصلح، یک دماغ منور و فکر باز لازم است که هر روز صبح، به زور درب منزل ما را جاری کند، چراغ کوچه‌های ما را به زور روشن کند، وضع لباس ما را به زور یکنواخت و یکروند نماید، معارف ما را به زور اصلاح کند، از فتنه‌های مجلس ملی ما به زور جلوگیری نماید، دربار سلطنتی ما را به زور اصلاح و تصفیه کند، عمله خلوت آنرا به زور از اشخاص منورالفکر بگمارد. مستخدمین بی‌هنر ادارات را به زور اخراج نماید، چرخ ادارات را به زور براه بیاندازد، مداخلات روحانیان را در امور سیاسی و سیاسیون را در امور روحانی به زور جلوگیری نماید. مجلس شورا را به زور از اشخاصی انتخاب کند که فیمابین انستیتوی پاستور و اصطبل و قهوه را فرق بگذارند، قهوه‌خانه و شیرینی‌فروشی و بقالی و عطاری ما را هم به زور مرتب نماید، تحصیلات زن ومرد را به زور و با قوه سرنیزه و شلاق اجباری نماید و همین طور از جمیع جهات از جزء و کل و از واضح و مکتوم حتی ساعات خواب و بیداری ما را خودش به زور معلوم کرده و بالاخره پرده اوهام را به زور از جلو چشم ما رد نماید و به درجه‌ای مواظب ما باشد که اثرات تعلیم و تربیت به شکل عادت ثانوی در ما نمودار گشته و آنوقت ما را به حال خود بگذارد که هم قادر بر ادای وظایف اجتماعی خود باشیم و هم تفکیک ایده‌آل را از موهم بنمائیم. " برگ ۳۵ و ۳۶ همآن
خوانندگان گرامی با خواندن این خواسته روشنفکرانی که از نخبگان جامعه آن روز ایران بوده‌اند، خود به ژرفنای وضع تاسف‌بار آن زمان ایران پی خواهند بُرد و به سختی کار رضاشاه در بیرون کشیدن ایران از چاه ویرانی و نابودی، بیش‌تر پی خواهند بُرد. این‌که شماری از ما ایرانیان از سر ناآگاهی زیر تاثیر پروپاگاندایِ شبانه‌روز آخوند یاوه‌گو به بدگویی از رضا‌شاه بپردازیم و کارهای بزرگ او را ارج نگذاریم، در ماهیت میهن‌دوستی و خدمت‌گذاری او به ایران اندک اثری نخواهد داشت.

طنز تاریخ

این دیگر شگفت‌آور‌ترین طنز تلخِ تاریخ است که اینک این حکومت اسلامی است که خود در نقش اوباش، راهزن، گردنه‌گیر، دزد، غارت‌گر مال مردم، زورگو، فاسد و برباد دهنده سرمایه‌هایِ ایران نمایان شده است! و اینک این مردم و به ویژه جوانان ایران‌زمین از هر باور و قومی هستند که کمر همت بسته‌اند تا این حکومت کودک‌کش، فاسد، دزد، دروغ‌پرداز و یاوه گو که دشمن ایران و ایرانی است را به زیر کشیده و ایران را دوباره به راه ترقی و پیشرفت رهنمود شوند. ‌



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy