هر بار که بستر خیابان، به عنوان کانون اعتراضات، خالی و از آهنگ سرکوبهای عریان کاسته میشود و روند رنگین شدن سنگ فرش خیابانها از خون جوانان و کودکان کاهش مییابد، سر و کله پیروان دون پایه حکومت کودک کش پیدا میشود تا با غر زدنهای تصنعی، بستری برای بقا و فضایی برای تنفس حکومتی که مناصب سیاسی و مزایای اقتصادی خود را مدیون آن هستند، فراهم سازند.
این دلال بازی سیاسی، با طعم شارلاتانیسم شیعه، که همیشه با انتقادی آبکی از رهبر الدنگ نظام به نمایش در میآید، شاید زمانی که گفتمان حکومتیان بر سپهر سیاسی حاکم بود و هنوز سیاست دوگانههای بد و بدتر خریدارانی داشت، زمینهای برای معکوس سازی افکار عمومی فراهم میکرد، ولی اینک زمانه تغییر کرده و هیچ چیز دیگر مانند گذشته نیست، و از همه مهمتر، بینوایان استمرارطلب چنان بیاعتبار گشته و میدان مانورشان محدود و مسدود شده است، که اینگونه دلبریها دیگر بازاری ندارد.
مار خوش خط و خالی که تازه پس از چهل و چهار سال یاد «لا اکراه فیالدین» افتاده و «تحمیل حجاب اجباری» را نادرست میداند؛ حزب بادی که امت گرایان شیعهاش، آن را «اتحاد ملت» نام گذاری کردهاند، لنگان لنگان و پس از این همه کشتار و اعدام و کور شدنها، تاره زمزمه «لغو قانون حجاب اجباری» آغاز کرده است، بلا گردانهای رژیم رو به مرگی هستند که برای مهندسی افکار عمومی و اختلاف افکنی میان مردم به میدان آمدهاند، تا با افسونگری، هدف جنبش ساختارشکن مردم را، دستیابی به امتیازهای سطحی، مانند لغو حجاب اجباری، تقلیل دهند و روند جنبش انقلابی را به بیراهه بکشانند. (این مار خوش خط و خال حالا دل نگران «جمهوریت» نظام شده است، اسم رمزی برای مشتریان برونمرزی که بزودی طبلش رو میگیرند.)
اما چیزی که این مجسمههای رذالت نمیدانند این است که گسست میان گفتمان رسمی حکومت اسلامی و گفتمان حاکم و رایج میان مردم چنان گسترده شده است که دیگر قابل بازسازی نیست. رژیمی که هژمونی ایدئولوژیکاش برای شکل دادن به سیاستهایش دشوار و نفوذ مذهبیاش برای توجیه هنجارهای اجتماعی ناممکن گشته است، حتی در شرایط اضطراری هم، دیگر ظرفیت و تحمل تغییرات عقیدتی ـ دینی را ندارد و دست زدن به بافت درونی رژیم فرسودهای که ناهمزمانی رسالت دینیاش به بنبست و ایستایى رسیده است، آن را از بنیاد متلاشی میکند.
پس زدن حجاب اجباری دیگر تنها یک «ابزار» مخالفت که ماهیتی مطالباتی داشته باشد، نیست، بلکه اینک یک «سلاح» مبارزاتی با سرشتی براندازانه است که اصل نظام اسلامی را نشانه گرفته است تا آن را از بسترهای ایدئولوژیکاش خلع سلاح کند. سلاح ساختارشکن و مهمی که بر دوش پیشگامان جنبش انقلابی قرار دارد و مورد اقبال عمومی جامعه نیز قرار گرفته است، مبارزه با رژیم مفلوک اسلامی را مستقیم تر و چالش با ارجاعات جعلی مذهبیاش را رو در رو کرده است، که نه دختران بی باک و زنان دلاور دست از آن خواهند کشید و نه دستگاه ولایت مطلقه فقیه هم، به دلیل کمرنگ شدن نفوذ ایدئولوژیکاش، از تحمیل و اجبار آن کوتاه خواهد آمد. طرح لایحه «حجاب و عفاف» هم باید در همین چارچوب در نظر گرفته شود.
بافت سیاسی و اسلوب کنونی جامعه، ساز مردم را با ارزشهای غیردینی و در مواردی ضددینی کوک میکند، و ساختار جامعه را با معیارهای ایرانگرایی پیکربندی کرده است و پیاده کردن چنین طرح هایی، از سوی رژیمی که در آستانه پریشانی بسر میبرد، دیگر نه ممکن است و نه از سوی مردم پذیرفته خواهد شد، و تنها وسیلهای در اختیار مردم برای به چالش کشیدن و بیاعتبار کردن بیشتر رژیم بی یال و دم و اشکم قرار خواهد داد.
میان نگرش ایرانیان کنونی نسبت به خود و ارزشهای انسان مدارانه امروزین با درک و شناخت پیشینیان، اندر احوالات خویش و جهان، تفاوتهای بنیادی و چشمگیری به وجود آمده است. ایرانیان، دیگر مانند روزگاران نه چندان دور، بیاختیار، و با رفتارهای رمه وار، خواستار پذیرش مقررات و معیارهای ناپسند و نفرت انگیز و غیرانسانی نیستند و همچون گذشته، در برابر رها کردن سنتهای باطل و آداب و رسوم نکوهیده خود پافشاری نمیکنند. چنین سطح بالایی از خودآگاهی و دریافت هوشمندانه از اراده ملی، از نشانههای یک جامعه پویا و بالندگی درک مشترک مردم از توانایی خویش برای دگرگون کردن متغیرها است.
برجسته شدن ارزشهای ایران گرایانه، هویت فرهنگی اصیل ملی جامعه را پر رنگ تر کرده است، هویتی که با راهکارهای ناآشنای سیاسی و سنتهای ارتجاعی مذهبی متناسب و سازگار نیست.
هویتی کهن ولی برنا، که بر پایه عقاید و ارزشهای ملی و با معیار قراردادن انسان در بطن گفتمان سیاسی شکل گرفته و با شتاب به پیش است، نه بستری خواهد بود برای رشد باورهایی که میخواهند کشور را همچون یک موش آزمایشگاهی بسوی سیه روزی بکشانند تا از ایران تنها لاشهای باقی بماند، و نه جایی برای خودنمایی مذهبی که سست بودن شالودههای ایمانی و عقیدتی و ارزشیاش در این چهار دهه برای همگان آشکار و روشن گشته است، خواهد بود، بلکه قلمرو یک دگرگونی جهشی است که رو به آینده و نو شدن دارد، آیندهای که بر بنیان الگوهای آشنای سیاسی و فرهنگی و تاریخی ایران زمین، و بر پایه خرد و سازندگی و آبادانی استوار است.
ما اینک با یک رستاخیز ملی روبرو هستیم که در روند برجسته ساختن شکل نوینی از زیست اجتماعی و سیاسی در جنبش است. در پانتئون این رستاخیز ملی، ایران گرایی با محوریت انسان مداری میدرخشد و شمشیر زنگ زده حکومت فرسوده اسلامی از پس صلابت این رستاخیز ملی و هویت فرهنگی نوین برنخواهد آمد، چنانکه گندهتر و گردن کلفت تر از رژیم نکبت اسلامی هم به درازای تاریخ در برابرش سر فرود آوردند.
تعارضی که اکنون در لایههای ساختاری، هنجاری و رفتاری حاکمیت اسلامی بوجود آمده و اختلافی که در پهنه ارزشها و اعتقادات ولایت فقیه پدیدار گشته است، تنها به همین محدوده باقی نخواهد ماند و رفتهرفته به سطوح عمیقتر و بن مایههای وجودی و پایهای حکومت سرایت خواهد کرد و در نهایت به بی ثباتی سیاسی و انحطاط میانجامد. که باید برای آن آماده بود.
همین که رژیم نکبت اسلامی دیگر توان حفظ ارزشهای اسلامی و دفاع از نظام هنجارهای خود را ندارد و ابزارهای تحقق چنین امری، در اکثر مواقع، حتی با سرکوب هم میسر نمیگردد، نشان از گسست روابط اقتدار میان مردم و حکومت دارد. حکومتی که دچار واگرایی سیاسی و ارزشی شده باشد، دیگر نمیتواند معماری برای تنظیم مناسبات سیاسی درون حاکمیت و معیاری برای نظم هنجارهای اجتماعی باشد.
موافقت رهبر الدنگ رژیم اسلامی با توافق هستهای، پس از آن همه هارت و پورت کردنها، توافق با عربستان سعودی برای عادی سازی روابط که نه بر اساس اولویتهای مشترک انجام یافته و نه از آنها شرکای استراتژیک خواهد ساخت، نمایانگر وضعیت خراب و شکننده رژیم درمانده اسلامی است و نشان از آن دارد که جمهوری اسلامی از تعارضهای بنیادی میان اجزای قوای حکومتیاش در فشار و تنگنا قرار دارد و با به کارگیری تمام ظرفیتهایش، دیگر حتی نمیتواند میان آنها رابطه ارگانیک برقرار و اهداف و نیازهای حیاتی و سیاسیاش را برآورده سازد. رژیمی که سرعت گیر سرنگونیاش را از دست دهد، مرگ سیاسی حکومتاش را آشکار میسازد و زوالش، تنها یک مسئله زمانی است، زمانی که زودتر از آنکه بشود تصورش را کرد، فرا خواهد رسید.
امیر امیری