نزدیک به یک سال است که انقلاب "زن، زندگی، آزادی" جریان دارد. یک سالی که قدرت ملایان به چالش کشیده شد و درسها و تجربههای پرارزشی را رقم زد.
به وضوع میشود دید که ملایان در این ۴۴ سال با فریب و لاف و گزاف و ترس، قدرت خود بر جامعه تحمیل کرده بودند.
اما این ترس اکنون ریخته شده است و آنها بسیار ضعیف شدهاند. اینها با ماشین تبلیغاتی مذهبی خود، همراه با استفاده ابزاری از دین، سالها با استفاده از جو رعب و وحشت و گشت ارشاد، ما را به عقب رانده بودند. این یک سال اما نشان داد که ما چقدر قدرتمندیم و اگر بخواهیم میتوانیم.
از قدیم گفتهاند "ترس برادر مرگ است" و ما ۴۴ سال با مرگ تدریجی زندگی کردیم، ۴۴ سال جیکمان در نیامد. اما اکنون دارد این دوره سکوت و ترس تمام میشود و خشم ما مانند آتشفشان طغیان میکند
اکنون دوره جدیدی شروع شده است که ترس و وحشت از مردم رخت بر بسته است، و خشم و امید جای آن نشسته است. ورق بر گشته است و نا امیدی و تشتت اردوگاه رژیم را فرا گرفته است. آنها در این سال زمین را زیر پای خود داغ حس کردند. هر روز جلسه گرفتند، دعا کردند، دنبال راه چاره گشتند و گاه گاهی عربده کشیدن تا خشم و نفرت مردم را مهار کنند. اما راهی پیدا نکرند.
این خشم مهار شدنی نیست و تا سرنگونی ج. ا و برپایی یک جمهوری سکولار -که دست مذهب از امورات زندگی مردم کوتاه میشود- ادامه خواهد داشت.
مبارزه امروز مردم ایران بسیار شبیه مسابقه بوکس میماند که در جلو چشم مردم جهان جریان دارد. همه مردم دنیا این نبرد را تماشا میکنند و از مردم ایران حمایت میکنند.
این برای ما یک شانس بزرگ است. ما باید این مسابقه را ببریم و ثابت کنیم که شایسته یک زندگی شرافتمندانه، بدون ترس و بدون چوب مذهب بر سرمان هستیم.
رژیم اسلامی اکنون بعد از کمتر از یک سال، گیچ و به همریخته است و هیچ ایده و برنامهای برای کنترل این بحران ندارد.
نیرویش تحلیل رفته و بفکر تجدید قواست. همه دنیا منتظر ضربه آخر ما به حریف است. "آرامش" امروز کف خیابان آرامس قبل از طوفان است. تورم وحشناک امروز لشکر عظیم طبقات تهی دست را به خیابان میآورد. این رژیم هیج روزی بدون بحران نبوده است، روی پله آخر ایستاده است، پلهای که سقوط را بدنبال دارد.
امروز دیگر مردم جهان ایران را با ملا و آیت اله و خمینی نمیشناسند، امروز مردم جهان، ایران را با زنان شجاع و خشمگین، با جوانان شجاع و نترس و ضد خرافات مذهبی میشناسند.
همه چشمها به زنان ایران دوخته شده است. پرچم انقلابی که در جریان است در دست زنان و نوجوانان ایران است.
اینها میگویند تحقیر بس است، دروغ و تزویر بس است، نابودی اقتصاد، محیط زیست، بیکاری، دزدی و نا امیدی بس است. حکومت مذهبی بس است. ما دنبال یک زندگی معمولی قرن حاضر هستیم، ما خواهان پیشرفت هستین نمیخواهیم به ۱۴۰۰ سال قبل بر گردیم.
تعداد روندهای این مبارزه از پیش تعیین نشده است، برنده این مسابقه با امتیاز تعیبن نمیشود. سرنوشت این مسابقه با ناک اوت معلوم میشود. اگر ج. ا بتواند ما را شکست دهد و خدای امروز، دوباره همان خدای دهه ۶۰ باشد، انترنت قطع میشود و انترنت چینی جایگزین آن میشود، مجتبی جای پدر مینشیند، همه چیز دوباره کپنی میشود، به کره شمالی نزدیک میشویم و سالهای ۶۰ با اعدامهای دسته جمعی تکرار میگردد.
اما اگر ما این غول مذهبی، این هالک فتوشاپی را شکست بدهیم، در اولین گام به ۴۴ سال دیکتاتوری اسلامی پایان میدهیم. زندگی عادی و معمولی ما شروع میشود، دوباره زن و مرد برابر میشوند و آستینها را برای ساختن ایرانی مدرن بالا خواهیم زد.
قوانین فقهی مذهبی را از دستگاه دولت پاک میکنیم و مذهب را سر جای خود مینشانیم. مذهب را به امر خصوصی افراد تبدیل میکنیم. بدون آنکه به حریم خصوصی افراد مذهبی تعرضی کنیم، کاری میکنیم که آخوند بودن و آخوند شدن از بورس بیفتد. کاری میکنیم که کسی آخوندی را به شغل و معیشت خود تبدیل نکند.
کوتاه کردن دست مذهب از آموزش و پرورش اولین گام در این راستاست. وقتی دست آخوند از زمان تولد تا مرگ شهروندان کوتاه شد، بعید است کسی شغل آخوندی را برای خود انتخاب کند. وقتی سازمان اوقاف و تولییت امامزادههای تقلبی از دست ارگانهای مذهبی و آخوند گرفته شد، آخوندها باید بدنبال کار شرافتمندانهای برای خود باشند. برای صنعت مذهب و ارگانهای مذهبی مالیات تعیین میشود و هر کسی مجاز است که هر چقدر دوست دارد نماز بخوانند و با نمازهای طولانی پیشانی خود را داغ کنند.
اما آنها باید برای تامین معیشت خود کار کنند و اثار کار کردن را در دستان خود ببینند. ما نیازی به ارشاد توسط معمم نداریم. جای آخوند در مدرسه و دانشگاه نیست. جای آنها در اوقات فراغت میتواند در مسجد باشد.
برای سفر به حج و کربلا هم به کسی وام زیارتی داده نمیشود، از امکانات رفاهی بین راه مثل ساندیس و نوشابه هم خبری نیست. هر کس خواست برای زیارت برود، باید قوانین کشور میزبان را رعایت کند، ویزا بگیرد، با هواپیما یا ماشین برود و اگر خواست برگردد.
اکنون اما ما اول راهیم، باید هشیار باشیم، که رمز موفقیت ما در اتحاد و همبستگی ماست. این جنبش برخلاف سال ۵۷ رهبری واحدی ندارد. هر کسی که قدمی برای نابودی حکومت اسلامی بر میدارد، خودش یک رهبر است. اکنون اما ما رهبران میدانی داریم که زنان در صف اول آن هستن. همینها میتوانند رهبران آتی باشند
انقلاب آتی یک انقلاب زنانه است، چرا که زنان در این ۴۴ سال از همه بیشتر تحقیر شدهاند و از همه بیشتر آسیب دیدهاند.
این از نقاط قوت این جنبش است که زنان رهبر این جنبشاند. همین موجب حمایت بین المللی از این جنبش شده است. اگر زنان و پسران جوان امروز ایران موفق شوند انقلابشان را به سرانجام برسانند، و بر دیکتاتوری مذهبی فائق آیند، جایگاه ویژهای در دنیای مدرن امروز پیدا خواهند کرد و کل منطقه را متحول خواهند کرد.
بعد از انقلاب پیروزمند ایران، زنان در افغانستان و کل منطقه امیدوار میشوند. یک رنسانس در کشورهای اسلام آغاز خواهد شد. مردم کردستان، آذربایجان، سیستان و بلوچستان به حقوق خود خواهند رسید و کسی نیازی به قهر کردن ندارد.
بر خلاف آخوندهای سال ۵۷ که با استفاده از شبکه مساجد و کاست، توانستند انقلاب کنند، ما امروز به شبکه انترنت، واتزآپ، انستاگرام و.... مجهز هستیم. مدیای جدید ابزار کار ماست. وقتی آهنگ "برای" در مدت کوتاهی جهانی میشود، وقتی هشتک "مهسا امینی" از مرز ۴۰ ملیون عبور میکن، وقتی قتل "نیکا شاکرمی" وجدان بیدار دنیا را تکان میدهد، یعنی ما میتوانیم یک حکومت مذهبی ارتجاعی را با این ابزارها سرنگون کنیم. به قدرت خود و به قدرت فضای مجازی باور داشته باشیم.
پیشروی همیشه، دنده عقب نمیشه.
سهراب ستوده