Sunday, Jul 2, 2023

صفحه نخست » تکامل تاریخی عقل و احساس در اجتماع و محیط زیست، اکبر دهقانی ناژوانی

Akbar_Dehghani_Najvani.jpgهمیشه محیط اجتماعی، محیط طبیعی و ذهن، روح، عقل، احساس و جسم بشر در رابطه با هم رشد و روی رشد و تکامل هم تاثیر متقابل داشته اند. اما جایی که می بایستی بشر در برخورد با واقعیات، رخدادها و موضوعات اجتماعی و محیط زیست عقلی برخورد کند به خاطر نداشتن آگاهی و علم اشتباهاً احساسی و در جایی که می بایستی احساسی برخورد کند اشتباهاً عقلی برخورد می کرده است، در نتیجه عقل و احساس در برخورد با واقعیات‌ اجتماع و محیط زیست در تضاد با این محیطها عمل می کرده اند. این محیط ها هم خراب شده و تاثیرات متضاد روی عقل و احساس داشته و این دو را در تضاد با هم رشد می دادند. از دل چنین رشد و تکامل همراه با جنگ و گریز مسیر رشد و تکامل تحمیلی به بشر و این محیط ها اعمال می شده که پر فراز و نشیب و به طرف بن بست نسبی و یا به طرف بن بست کامل پیش می رفت که نهایتا به جنگ، غارت ‌وکشت و کشتار ختم می شدند.

در چنین فضایی عقل و احساس در ذهن و روح بشر ضعیف و برای غلبه نسبی بر چنین جو سنگینی و غلبه بر ترسهای‌ ناشی از آن مجبور بودند که با آنها جنگ و گریز داشته تا تاثیرات مخرب آنها بر ذهن، روح و جسم بشر را کمتر کنند و از فشار روز افزون رخدادهای مخرب اجتماعی و محیط زیست بر روی ذهن، روح و جسم بشر بکاهند، در نتیجه سطحی نگری، فرافکنی، خیالپردازی، توجیه گرایی، دروغ پردازی، انزوا طلبی، توهمزایی، رکود، درجا زدن، خشونت، ترس، فریبکاری، انحصارگرایی به ذهن و روح بشر تحمیل شدند. یک چنین گرایشهای تحمیلی حکایت از آن می کردند که مسیر رشد تکامل متضاد تحمیلی بر روی زمین حاکم است و بیشترین تضاد و درگیری و جنگ را با عقل و منطق بشر دارد، در نتیجه عقل در صف اول‌ نبرد و برخورد و مدام ضعیف تر می شد. اما احساس در جنگ و گریز با چنین جو سنگینی بود و مواقعی شانه خالی می کرد و می توانست که به نوعی در این جو لجن تحمیلی بیشتر از عقل دوام آورد. مرحله به مرحله عقل ضعیف تر و احساس بدون یاور عقلی تحت تاثیر چنین جو متعفن حاکم بر ذهن و روح بشر و حاکم بر اجتماع و محیط زیست، رشد متضاد با این محیط ها و همچنین رشد متضاد با عقل پیدا می کرد.

احساس در این تلاطم ذهنی و روحی با مشکلات زیادی مواجه و در مرحله ای عقل ضعیف را مزاحم خود دانست و آن را در صندوقچه ذهن و روح بشر زندانی کرد. احساس به تنهایی همه کاره ذهن و روح بشر شد و در نبود عقل و علم به احساسکور تبدیل و تحت تاثیر این جو خراب مدام خراب تر ، خود محورتر‌، انحصارگراتر، مطلقگرا ترو برای بر طرف کردن کمبودهای زیاد خود که در بالا به آنها اشاره شد به هر حیله‌، نیرنگ و دروغ متوصل می شد تا هم خودش را با فریب راضی و هم ذهن و روح بشر را با این فریبها‌ راضی گرداند. در نبود عقل احساسکور به تنهایی جوابگو و همه کاره ذهن، روح و جسم بشر شد‌. مردم بخت برگشته برای تنظیمات ذهن، روح و جسم خود در نبود عقل و علم به این احساسکور و دروغها و توجیه گرایی هایش وابسته بودند تا بتوانند این جو سنگین ناشی از رخدادهای اجتماعی و محیط زیست مخرب را تحمل کنند و کور کورانه از این احساسکور اطاعت و حمایت و هر دستوری صادر می کرد بدون چون و چرا اطاعت و اجرا می کردند. به مرور مردم از روی اجبار و ناتوانی به این جو لجن و این احساسکور غرق در این لجن عادت می کردند و درنبود عقل بیشتر به آنها وابسته می شدند. از دل چنین رشد متضاد در ذهن ، روح، عقل، احساس و جسم بشر و از دل چنین رشد متضاد در اجتماع و محیط زیست نظامهای مذهب افراطی، ناسیونالیست افراطی، قومگرایی افراطی و این اواخر کمونیست افراطی بیرون آمدند. در تمام آنها بی عقلی حاکم و احساسکور مذهبی افراطی، احساسکور ناسیونالیست افراطی، احساسکور قومگرایی افراطی و این اواخر احساسکور کمونیستی افراطی‌ بر ذهن، روح و جسم افراد جامعه تا درجه خدایی و پادشاهی حکومت می کردند. از میان این احساسکور ها احساسکور مذهبی خشن تر و افراطی تر بود، چون رخدادهای اجتماعی و محیط زیست رشد انتحاری، متضاد و غیر قابل کنترل داشتند و تاثیرات مخرب بر ذهن و روح بشر می گذاشتند. احساسکور مذهبی افراطی خشن تر بود و با این رشد انتحاری این محیطها هماهنگی بیشتری داشت، مثلا می توانست که ذهن و روح بشر ناتوان را از زمین بکند و به آن بالا بالا ها به نیروهای غیبی ساخته و پرداخته خودش وصل و گره بزند تا تمام خرابکاری ها، ناتوانی ها و تقصیرهای رو به افزون خودش را به این نیرو های غیبی نسبت بدهدکه دست هیچ کسی به آنها نمی رسید، از جمله این نیروهای غیبی اهورامزدا،‌ خدای باران، خدایان شر، اهریمن، فرعون، بت بزرگ، خدا، الله، عرش، نیروهای غیبی، ملائکه، شیطان، جن و پری و غیره. احساسکور مذهبی بدتر از احساسکورهای دیگر خرابی های خود و تمام مصیبتها و بدبختیهای شخصی، اجتماعی و محیط زیست را از گردن خود وا کرده و به گردن این نیروهای غیبی می انداخت. در ذهن و روح مردم مسخ شده می گفت که این نیروهای غیبی هستند که همه این کارها را با شما مردم کرده و می کنند، چون شما مردم گمراه و گناه کار و بی دین شده اید. برای اینکه گناهانتان بخشوده شوند دست به دامان این نیرو های غیبی ببرید! مردم درمانده، بی عقل و مسخ شده اسیر احساسکور مذهبی در ذهن و روح خود فرمانهای خداگونه احساسکور مذهبی را اطاعت کرده و به دعا و نیایش می پرداختند. از خدا و نیروهای غیبی طلب مغفرت و بخشش می کردند. مواقعی هم که وضعیت مردم خراب تر می بود به فرمان احساسکور مذهبی حاکم مطلق برذهن و روح خودشان دختران خود را زنده زنده به گور می کردند تا این خدایان و نیروهای غیبی از سر گناهان آنها درگذرند تا رخدادهای مخرب، مثل زلزله، طوفانها، بی آبی، سیل و هزار بلاهای آسمانی دیگر کمتر بر سر آنها نازل شوند. اما مردم مسخ شده به این خدای احساسکور در ذهن و روح خودشان هیچ موقع شک نمی کردند که این فلان فلان شده احساسکور است که به اسم خدا، الله، شیطان و جن و پری چنین جنایت‌هایی می کند و اجازه نمی دهد که مردم به عقل خود مراجعه کنند. اما با تمام چنین جو سنگینی در اجتماع و محیط زیست همیشه عاقلان، خردمندان و دانشمندانی ظهور کرده و از علم و عقل دفاع کرده و پیشرفت امروزی علم، صنعت، اقتصاد به برکت تلاش و از جان گذشتگی آنها بوده است. ما امروزه مدیون تمام آنها هستیم، چرا امروزه بشر بر احساسکور، بخصوص احساسکور مذهبی پیروز می شود؟، چون طبیعت زمین، محیط زیست، بشر ، اجتماع و علوم در رابطه با هم رشد دارند و نسلهای جدید مدام نو تر و همگی در رابطه با هم رشد و تکامل به طرف جلو و پیشرفت دارند و پشت به کهنه گرایی و ایدئولوژی های کهنه کرده و می کنند. از مذهب افراطی، ناسیونالیست افراطی، قومگرایی افراطی و کمونیست افراطی کهنه فاصله می گیرند و به عقل سلیم، احساس سالم و علم روی می آورند. در ادامه بحث به آنها می پردازم.

نقش احساسکورهای افراطی و انحصارگرا در رابطه با هم:

احساسکور مذهبی خداگونه از همان ابتدا گفت که من عقل فضول را در صندوقچه ذهن و روح بشر زندانی کرده ام، شما احساسکورهای ناسیونالیستی، قومگرایی و این اواخر کمونیستی باید به فرمان من پروردگار عالم عقل فضول را در صندوقچه ذهن و روح طرفدارانتان‌ زندانی کنید. به فرمان من به طرفدارانتان بگویید که خدای تبارک و تعالی فرمودند که عقل کفر است و هر کس عقل دارد کافر و ضد دین و ریختن خونش واجب است. هر چند احساسکورهای ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی رقیب احساسکور مذهبی مذهبی بودند و از روی ترس و به سختی آن را تحمل می کردند، اما به عقل که می رسیدند همه این احساسکورهای رقیب در کنار هم بر علیه عقل متحد می شدند، چون آنها هم در چنین جامعه خراب ضد عقل که در بالا توضیح داده شد به احساسکور تبدیل شده بودند. از طرفی دیگر عقل در ذهن و روح فرد و افراد چندان کاره ای نبود. به همین خاطر افراد مذهبی که عقل در زندگی آنها نقشی نداشت و احساسکور ارزش عقل را تا حد کفر در ذهن و روح این مردم پایین آورده بود. آنها به فرمان احساسکور مذهبی حاکم بر ذهن و روح و جسمشان بسیاری از افراد عاقل را کافر و ضد دین اعلام کرده و می کشتند. ناسیونالیستها، قومگرایان که گرفتار احساسکور بودند و از عقل بدشان می آمد یا چشم خود را بر روی این قتلها و کشتارها می بستند و یا در این کشتارها همدست بودند. امثال منصور حلاج، عین القضات همدانی با دسیسه مذهبی ها و پادشاهان به دار آویخته شدند. مولانا جلالدین مولوی بلخی که اگر به ترکیه فرار نمی کرد مذهبی ها همین بلا را سرش می آوردند. از ظلم پادشاهان و مذهبی های افراطی( احساسکور ناسیونالیستی و مذهبی افراطی) ابوعلی سینا مدام فرار می کرد و فردوسی مخفی شده بود. در باره سرنوشت شوم قائم مقام فراهانی، امیرکبیر احساسکور مذهبی و احساسکور ناسیونالیستی دست داشتند. در سرنوشت شوم احمد کسروی، دکتر حسین فاطمی و دکتر محمد مصدق ، احساسکور مذهبی و احساسکور ناسیونالیستی بیشترین نقش را بازی کردند و احساسکور قومگرایان و احساسکور کمونیستی هم یا سکوت و انفعال و یا بعضی از آنها در این ماجراهای شوم مخفیانه دست داشتند. بعد از کودتای ۱۳۳۲ همین ایدئولوژی های رنگ و وارنگ گرفتار احساسکور، رژیم محمد رضا شاه را سوار خر مراد کردند که در این ماجرا‌ بیشترین نقش را ناسیونالیستها و مذهبیهای افراطی به عهده داشتند.

بعد از انقلاب ۵۷:

در باره روی کار آمدن خمینی افراطی و دار و دسته اش در زمان محمد رضا شاه احساسکور مذهبی، احساسکور ناسیونالیستی، احساسکور ملی مذهبی و احساسکور قومگرایی، احساسکور کمونیستی نقش تعیین کننده داشتند که یک سر این احساسکورها در رژیم شاه و درباریان و سر دیگر در آخوندهای درباری و سر سومشان در مذهب افراطی که در رأس همه آنها خمینی و دار و دسته اش قرار داشتند و سر چهارم این احساسکورهای رنگ و وارنگ در جبهه ملی، ملی مذهبیها، سازمان مجاهدین، قومگرایان افراطی و کمونیستهای افراطی بود. همه این احساسکورها را اربابان خارجی شرق و غرب چندین قرن خوب می شناختند و آنها را در هر زمان هدایت و رهبری کرده و می کردند تا بیشتر و بیشتر این افراد بی عقل و گرفتار احساسکور باشند. از دل چنین اتحاد شوم احساسکورها به رهبری خمینی و به رهبری اربابان خارجی رژیم شاه افراطی شکست خورد و مذهب افراطی تر و بی بند و بار تر از رژیم شاه به رهبری احساسکور مذهبی ولایت فقیه به رهبری خمینی در سال ۵۷ بر گرده مردم مسخ شده ایران سوار شد، البته در آن زمان بعضی از این اپوزیسیونهای گرفتار احساسکور ضد شاه ناآگاهانه دست به چنین کاری زده بودند، چون گرفتار ایدئولوژی و احساسکور و عقل درستی نداشتند و زورشان هم به رژیم شاه نمی رسید که تغییری در سیستم شاه بوجود آورند، پس مجبور شده بودند که از روی نادانی به حاکمیت احساسکور مذهبی آخوندی به رهبری خمینی رضایت دادند. اما بعضی از آنها که بی عقل و گرفتار احساسکور و بیش از حد ضد عقل و عقلگرایی و ضد سرمایه داری بودند، بر این باور بودند که خمینی و دار و دسته اش مثل ما اپوزیسیونها گرفتار احساسکور و ضد عقل و ضد رژیم شاه و ضد نظام سرمایه داری هستند. ترجیح دادند که اگر خودشان نمی توانند بر گرده مردم سوار شوند لااقل خمینی و مذهبی ها با احساسکور مذهبی خودشان سوار بر گرده مردم شوند، زیرا به مرور خرابی ها و ضعفهای عقلی حکومت خمینی برای مردم رو می شود و کم کم نوبت ما می شود که ما سوار بر خر مراد و بر گرده مردم سوار شویم. همین بی عقلهای اپوزیسیون ها دشمن عقل، دشمن سرمایه داری هم بودند و بعضی از آنها حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و بر این باور بودند که با حکومت خمینی که ضد سرمایه داری است می توانند سرمایه داری را شکست بدهند.« پیش به سوی رشد غیر سرمایه داری» شعار آنها بود . اما بعد از انقلاب رژیم مفلوک آخوندی و اپوزیسیون های گرفتار ایدئولوژی و گرفتار احساسکور که بی عقل و دشمن عقلگرایی بودند مدام مجبور می شدند که برای جبران کمبودهای عقلی خود با تمام دشمنی ظاهری با سرمایه داری به عقلگرایان سرمایه داری روی بیآوردند تا گوشه نگاهی به آنها داشته باشند و به وابستگی خودشان به شرق و غرب می افزودند. این بیشتر نصیب مذهبیها ، بخصوص آخوندها می شد که از عقل ضعیف تر و بیشتر گرفتار احساسکور مذهبی بودند. اربابان خارجی هم همینها را در ایران می خواستند، چون از روی بی عقلی بیشتر وابسته و بیشتر و بهتر به اربابان خارجی باج می دادند. اربابان خارجی اپوزیسیون های بی عقل گرفتار احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی را مجبور می کردند که هم به اربابان شرق و غرب، بخصوص اسرائیل، انگلیس، روسیه ، آمریکا، چین و اروپا وابسته و هم زیر سلطه مذهبی های گرفتار احساسکور مذهبی آخوندیسم بروند تا این سیستم گندیده‌ مذهبی که هست و نیست این مملکت را به خارجی ها می دهد را حفظ کنند. احساسکور مذهبی ولایت فقیهی در اوایل انقلاب در ذهن و روح بشر ایرانی قدر قدرت ، انحصارگر، مطلقگرا و به درجه از خدایی رسیده بود که هر نوع دخالت عقل در کارش را از روی دشمنی می دید. در این حالت نه فقط دشمن عقل بود، بلکه به خاطر انحصارگرایی و مطلقگرایی ، احساسکورهای ناسیونالیستی، قومگرایی و این اواخر کمونیستی اپوزیسیونها را رقبای خودش می دانست و آنها را هم تحمل نمی کرد و قبول نداشت و آنها را مجبور می کرد که زیر سلطه اش بروند و خودش خداگونه همه کاره ذهن و روح بشر ایرانی باشد.

به خاطر این انحصارگرایی مذهبی مفرط، احساس ظریف زنان در هیچ زمان از طرف مذهب افراطی قابل قبول و تحمل نمی بود، بخصوص در جمهوری اسلامی ناب محمدی احساس زنانه بیش از حد باید تابع احساسکور مذهبی افراطی می شد تا مذهب سالاری و مرد سالاری را بیش از حد تکمیل کند. احساسکور مذهبی آخوندیسم هر نوع تقویت احساس انسانی توسط موسیقی، رقص، آواز، مجسمه سازی، نقاشی و بعضی شعرها را حرام اعلام کرده بود، بخصوص برای زنها. چرا؟ چون تمام ذهن، روح و جسم افراد، تمام زندگی شخصی و اجتماعی فرد و افراد فقط باید تابع و زیر سلطه احساسکور مذهبی، بخصوص ولایت فقیه آخوندیسم باشند. در برابر این خدای احساسکور مذهبی آخوندیسم سر تعظیم فرود آورده. امت وار، بنده وار و عبدوار همه گونه خدمت در راه این خدای مذهبی به جا بیاورند، حتی با جان و مال خود که همه اینها جزو واجبات شرعی به حساب می آمدند. تمام اینها نشان می دهد که رژیم خیلی پیر و رفتی است. در قسمت دوم خواهید خواند که جنبش انقلابی مهسایی چه جواب دندان شکنی به این رژیم پوسیده می دهد.

موفق باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!

اکبر دهقانی ناژوانی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy