آن چه در فرانسه از چهار روز پیش تاکنون در جریان است هر تحلیلگری را دعوت می کند که در مورد جنبش های اجتماعی و آینده ی آن در جهان به فکر فرو رود. در ایران، سرکوب جنبش 18 تیر 78 و جنبش سبز 88 راه را برای شورشی کردن حرکت های اعتراضی در دی 96 و آبان 98 فراهم کرده بود. این پدیده باز هم در مورد جنبش مهسا نیز رخ داد و اینک جامعه ی ایران آبستن شورش های احتمالی ماه های آینده بر سر موضوع آب و برق و نان و گرما و فقر و مهاجرت اقلیمی است.
در فرانسه نیز، که با دمکراسی خود بسیار متفاوت از ساختار سیاسی ایران جلوه می کند، پدیده ی مشابه ای در حال رخ دادن است. دیدیم که در همین دوران نخست و سپس دوم ریاست جمهوری امانوئل ماکرون ابتدا جنبش جلیقه زردها و مطالبات آن مورد بی اعتنایی و سرکوب قرار گرفت و در همین ماه های اخیر نیز تظاهرات وسیع اعتراض به افزایش سن بازنشستگی با برخوردی مشابه به شکست انجامید. آن چه در طی چهار روز گذشته در فرانسه می گذرد دیگر جنبش اجتماعی متعارف نیست، شورش است.
شورش ها کورند، مسیر ندارند، هدف ندارند، رهبری ندارند، مطالبه ی مشخص و فرموله شده ندارند، قوی هستند، ناگهانی هستند، خشن هستند و نظم شکن. آنها قواعد نانوشته ی عمل خود را دارند و تا حد بسیار زیادی از ابتکار عمل شورشی پیروی می کنند. دولت ماکرون به شدت غافلگیر شده است و جز افزودن بر شمار 45 هزار نفری ماموران خود و وارد ساختن خودروهای زره پوش چاره ی دیگری ندارد. هر گونه خبط و خطای استراتژیک دولت فرانسه می تواند کلید یک شبه جنگ داخلی را بزند. تعداد اسلحه در دست شورشی ها هنوز چشمگیر نیست اما توان افزایش بسیار دارد.
تا همین جا نزدیک به یک هزار محل تخریب، غارت و یا به آتش کشیده شده است، بیش از 1500 نفر از معترضین بازداشت شده اند، نزدیک 200 مامور پلیس مجروح شده اند و مشخص نیست خسارات را با چه رقمی باید بیان کرد. جامعه ی فرانسه رو به فلج شدن است. توریست ها جرات ورود به پاریس زیبا را نخواهند داشت و ضرر مالی انبوه برای فصل توریسم فرانسه هنگفت خواهد بود.
در حالی که تبدیل شورش به جنبش از پایین صورت می پذیرد، تبدیل جنبش به شورش نتیجه ی برخورد بالاست. وقتی حکومت ها تصمیم می گیرند که بی اعتناء به درخواست های معمول جامعه -که در قالب های مدنی ابراز شده- بی توجهی و سرکوب پیش گیرند، در عمل خشم و نارضایتی را دعوت می کنند تا با روش های تند و خشن ابراز شوند. شورش، نتیجه ی ناکامی مستمر جنبش است و می بینیم که این هم در ایران صادق است و هم در فرانسه؛ هم در یک دیکتاتوری مذهبی شرقی و هم یک دمکراسی غربی.
اما چرا هر دو با وجود شکل متفاوت به رفتاری مشابه دست می زنند؟
مشابهت ساختاری میان هر دو موجود است. ماکرون در فرانسه مدافع منافع اقلیتی است که می خواهد از مردم به مدت بیشتری کار بکشد و لذا دوسال بر سن بازنشستگی می کشد و دولت به عنوان عامل اجرایی منافع آن اقلیت باید وارد عمل شود: دولت باید لایحه ی آن را به مجلس پیشنهاد دهد، مجلس باید آن را تصویب کند و مصوبه ی قانون شده ی مجلس را دولت باید ابلاغ و اجرا کند. بعد هم اگر اعتراض شد دولت باید مامورانش را به خیابان بفرستد تا سرکوب کنند.
در ایران هم چنین است و خامنه ای موظف به دفاع از اقلیتی است که او را نگه داشته است. آنها نیز به پول مفت نفت و رانت، رانت اطلاعاتی و اموال غارت شده ی مردم و عدم پرداخت مالیات و استفاده از آب و برق و گاز مجانی نیاز دارند. همه ی این بازگذاری بر روی دوش مردم در قالب لایحه از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی می رود، تصویب می شود و دولت آن را ابلاغ و اجرا می کند و اگر توده ها معترض بودند باید نیروی انتظامی و سپاه و بسیج را به خیابان فرستاد تا سرکوب کنند.
شکل و سازوکارها و شدت سرکوب در این دو کشور تفاوت هایی دارد اما فرایند مشابه است. یکی غارت شیک و رسمی می کند دیگری غارت وحشیانه و مافیایی.
اما تبدیل جنبش ها به شورش ها که یکی از خصوصیات جهان پساکرونا ست به خوبی نشان می دهد که پَسروی سرمایه داری برای بازپس گرفتن بسیاری از حقوق مدنی و شهروندی که مردم جوامع صنعتی در صد سال پیش به دست آورده بودند آغاز شده است. این یک روند تخریبی است که با بحران اقلیمی، بحران اقتصادی و بحران مهاجرتی تشدید خواهد شد و بسیاری از کشورهای اروپایی و نیز آمریکای شمالی را در بر خواهد گرفت. در این میان کشورهای فقیر و غیر و دمکراتیک فراموش شده و قربانی قحطی و جنگ های داخلی و یا جنگ آب و نان خواهند شد.
تمامی مبارزین و فعالان سیاسی، در کشورهای دمکراتیک و غیر دمکراتیک، با درک این روند بازگشت به عقب، باید رویای قرن بیستمی برپاسازی جنبش های اجتماعی آرام و مسالمت آمیز و متعارف را -که نظام جهانی قدرت و سرمایه- دیگر بر نمی تابد فراموش کنند و به فکر بازتعریف تغییر از پایین از طریق مدیریت شورش ها باشند. شورش هایی که از رادیکالیسم و توان عمل گرایی قوی برخوردارند و اگر دو عنصر سازماندهی و رهبری بر آن ها اضافه شوند می توانند به جنبش های رادیکال، برانداز و تغییرساز تبدیل شوند. البته معنای این دو واژه در مورد شورش ها دیگر همان نیست که برای جنبش های اجتماعی کلاسیک به کار می بردیم. تعریف سازماندهی و رهبری در شورش ها بسیار متفاوت است. سازماندهی آن ها به شدت «غیرمتمرکز» (decentralized) و رهبری آن بسیار «فرّار» (volatile) خواهد بود. درجه ی بالایی از انعطاف لازم است تا بتوان عنصر شورشی را به حرکت هر چه کمتر و کمتر فی البداهه (spontanous) و هر چه بیشتر فکر شده (thought-out) دعوت کرد.
مبحث «شورش های اجتماعی» که اینک بین فرانسه و ایران و بسیاری از کشورها به امری رایج تبدیل شده است می رود که خود را نه فقط به عنوان شکل اصلی اعتراضات مردمی که به عنوان شکل موثر مطالبه گری طبقاتی مطرح سازد. دمکراسی را دیگر در قالب های سنتی نمی توان جستجو کرد؛ نظام های انتخاباتی از محتوا خارج شده و طوری تنظیم گشته اند که به انتخاب دشمنان مردم توسط مردم منجر شود. باید به فکر روش هایی مستقیم تر با بن مایه شهروندی برای ترمیم و ترسیم دمکراسی نوین بود و این، با توجه به ماهیت نظامی پلیس شهری حتی در کشورهای دمکراتیک، دیگر در قالب جنبش های اجتماعی مسالمت آمیز و مدنی رایج ناممکن است. اینک باید شورش اجتماعی را، مانند نمونه ی کنونی فرانسه، به عنوان شکل اصلی در حال گسترش تغییرآفرینی سیاسی و اجتماعی در نظر گرفت و بر روی سازوکارهای آن کار کرد.
نگارنده بیست سال پیش مقاله هایی را در این باره انتشار داد. به طور مثال نوشتاری با عنوان «تبدیل خیزش به جنبش: راه سرنگونی» در سال 1382 و از آن زمان پژوهش و نگارش در این باره را ادامه داده است. اینک بعد از دو دهه، نظام سرمایه داری جهانی و تفاله های آن مانند دیکتاتوری مذهبی ایران، به خوبی ضرورت یافتن سازوکارهای دقیق و واقع گرای این تبدیل را یادآور می شوند.
تردید نیست که فقر فراگیر ناشی از انباشت 90 درصدی ثروت در دست یک درصدی ها، گرسنه بودن یک بریتانیایی از هر هفت شهروند این کشور در سال 2022 ، تجمع نیم میلیون نفر مهاجر اقلیمی و اقتصادی از کشورهای فقیر آفریقایی در لیبی برای یافتن قایقی که آنها را به خاک اروپا آورد، بحران اقلیمی که دهها و به تدریج صدها میلیون نفر را از سرزمین خود به سوی ناکجاآباد دارای آب به مهاجرت واخواهد داشت و از جمله نزدیک به 35 میلیون ایرانی را در چند استان عمده ی کشور و اصرار طبقه ی برتر سرمایه داری بر این که مرغش یک پا دارد و هرگز توزیع ثروت را از منطق ضد عقلانی آن بیرون نخواهد آورد به خوبی نشان می دهد که آن چه از این پس خواهیم داشت بیشتر شورش هاست و شورش های بیشتر. خود را با این واقعیت جدید تغییر آفرینی اجتماعی برای تحول تاریخی مردم گرا و انسان مدار آماده کنیم.
به جهان شورش زده خوش آمدید!
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@