هویت پهلوی طلبان ایرانی سه بخش دارد: خواستاری بازگشت سلطنت، طرفداری از حکومت اتوریتر و ادعای مشروطه خواهی. دو بخش اول با هم سازگار است و به حکومت آریامهری ارجاع میدهد، ولی سومی وصلۀ ناجور است. نمیتوان حکومت پهلوی را مشروطه نامید. ادعای اینکه رضا شاه اهداف مشروطیت را تحقق بخشیده است، حال هر قدر هم بر سرش اصرار شود، به دلیل مغایرت با تاریخ، توسط کسی مگر مبلغانش پذیرفته نمیگردد. سخنم متمرکز خواهد بود بر دومی.
این گروه حساب سلطنت را از نظام آریامهری تفکیک نمیکنند. نظام آریامهری اتوریتر بود، ولی بین این روش حکومت و نفس سلطنت هیچ ارتباط لازمی برقرار نیست. انواع دیکتاتوریهای نظامی که در دنیا بوده و هست، از این قسم است. دلبستگی به این نظام میتواند به قبول فرمانروایی سپاه در ایران ختم گردد، مثلاً با سپاه پاسداران. چون واقع بینانه ترین گزینه برای این نوع حکومت، دقیقاً قدرتگیری سپاه است. این اواخر که فکر نامناسب بودن دمکراسی برای ایران ـ بخصوص بعد از سقوط نظام آخوندی ـ از طرف برخی زمزمه میشود، زمینه دارد آماده میشود تا هر که حسرت دوران آریامهر را میخورد به چنین جایگزینی راضی گردد که نقد است و امکان برقراریش بسیار بیشتر از بازگشت پهلوی. البته فعلاً نشانی رسمی از رضایت پهلوی طلبان نیست. ولی اگر چنین اتفاقی افتاد، حرف زیادی برایشان نخواهد ماند که بگویند و البته تفاوت بین رؤیا و واقعیت آنرا به چشم خواهند دید.
در حقیقت، مسئلۀ اصلی، انتخاب بین دمکراسی و حکومت اتوریتر است، صرفنظر از سلطنت. ممکن است پهلوی طلبان به این امر آگاه نباشند یا نخواهند بپذیرندش، ولی این واقعیت را تغییر نمیدهد. هدف من فقط جلب آنها به واقع بینی است تا بتوانند در صحنۀ سیاست ایران نقشی مؤثر ایفأ کنند.
حال بیاییم سر حکومت اتوریتر که اصل داستان است. اگر پهلوی طلبان دنبال چنین گزینهای هستند، به این دلیل است که خیال میکنند قادر است آنچه را در میدان سیاست طالبند تحقق ببخشد، پس باید روی این نکته متمرکز شد، دعوای واقعی این جاست.
خطوط اصلی خواستهایشان را میتوان به این صورت معین کرد که به تمامیت ارضی بسیار پابندند و حرف هایی را که راجع به فدرالیسم و احیاناً تجزیه میشنوند، اصلاً خوش ندارند. مایلند که مملکت درست و جدی اداره شود و انواع سخنانی را که متوجه است به تضعیف دولت مرکزی، خوش ندارند. میخواهند ایران مقام و موقعی متناسب با گذشتۀ پر افتخارش که شاهنشاهی بوده، داشته باشد. خلاصه کنم: استحکام و قدرت ایران را طالبند و اگر به سلطنت پهلوی دلبستهاند، بدین خاطر است که تصور میکنند پادشاهان پهلوی اینها را تأمین کردهاند.
فکر میکنم دیگر بر همه روشن شده که وارث پهلوی مرد این میدان نیست و اگر واقعبینی در کار باشد، باید فکر جدی کرد. معطل پهلوی ماندن، در جا زدن است. اگر اصرار را شاهدیم، به دلیل خوگیری است و تصور اینکه نام پهلوی ضمانتی است برای دستیابی به این اهداف که نیست. ولی اسم این آدم هیچ معجزهای نمیتواند بکند. به تصور من، ماندن دنبال پهلوی نه فقط به سلطنت طلبان یاری نمیرساند تا به این اهداف برسند، حتی از ایفای نقش مؤثر در تعیین آیندۀ ایران بازشان میدارد. چون ناتوانی سیاسی پهلوی بر همه ثابت شده، معلوم است که آینده در ایران ندارد. هوچیگری رسانهای علاج کار نیست و امید به خارجی هم جز بی آبرویی در پی نمیاورد.
خلاصه میکنم. دو راه جدی پیش پای پهلوی طلبان هست که هر دو از جمهوری میگذرد. اولی حفظ گرایش به حکومت اتوریتر که در این صورت انتخاب واقعبینانه، گزینش سپاه است. یادآوری کنم که کارنامۀ سپاه هم از بریگاد قزاق که برای خدمت به استبداد تشکیل شده بود و جز این نکرد، روشن تر است و هم از گارد شاهنشاهی که شاه در دورۀ رزم آرا تأسیس کرد که مستقیماً زیر نظر خودش باشد تا در مقابل رئیس ستادی که از وی هراس داشت، دست خالی نماند. ممکن است این راه به نظرشان جذاب بیاید، ولی اگر تحقق پیدا کرد، معلومشان خواهد نمود که بین واقعیت این نوع حکومت و آنچه حافظۀ تاریخی محدود و گزینشیشان در خاطر آنها ترسیم کرده است، تفاوت بسیار است. خلاصه کنم، هم خود و هم کشورشان را بدبخت خواهد کرد. به علاوه، یادآوری کنم که سپاه در هر حالت، مثل حکومت آریامهری، رنگ ایدئولوژیک مذهبی خود را حفظ خواهد کرد ـ یادآوری کوچکی بود برای آنها که گوش شنوا دارند.
راه دوم البته راه دمکراسی است که به تصور من راه درست است. سلطنت طلبان امروز، خیلی خوب میتوانند در قالب یک حزب دست راستی جمع شوند، بر سرنوشت مملکت تأثیر بگذارند و احیاناً در آینده زمام امور را در دست بگیرند. دمکراسی بدون راست و چپ معنی ندارد و در همه جا نوعی حرکت آونگی هست که قدرت را به تناوب به یکی از این دو گروه محول میسازد، به این حد که برخی تناوب را یکی از عناصر تعریف دمکراسی میشمارند. در یک کلام، همۀ آنچه که پهلوی طلبان میخواهند، کاملاً در یک جمهوری دمکراتیک قابل حصول است، در یک جمهوری که قانون اساسی محکم داشته باشد و دستگاه دولتش بتواند به درستی و با قاطعیت عمل بکند.
یکی از دلایل مهمی که باعث میشود سلطنت طلبان، حتی از نام جمهوری هم روگردان باشند، این است که در تاریخ ایران، نام جمهوری به چپگرایی پیوند خورده است. امر عجیبی هم نیست، کمابیش در هر جا که جمهوری جای پادشاهی را گرفته، با فشار گروه هایی گرفته که چپ گرا محسوب میشدهاند، گرفته. این امر در اول کار مقاومت ایجاد میکند، ولی وقتی روشن شد که جمهوری فقط مترادف حکومت چپ گرایان نیست، مشکل رفع میگردد. باید از همین حالا و با نگاه به تاریخ کشورهای که از بابت رسیدن به دمکراسی بسیار از ما جلوترند و پر تجربه تر، این امر را درک کرد و مقاومت بیمورد نشان نداد. سلطنت طلبان امروز میتوانند کاملاً و به راحتی در قالب یک حزب دست راستی جا بگیرند و عمل کنند. نباید به هیچوجه حذف سلطنت را به حذف خود تعبیر کنند. راه سیاست جلوی پایشان باز است. جمهوری مال شما هم هست و اگر در وهلۀ اول هم نباشد، در آینده خواهد بود.
تصور بازگشت حکومت آریامهری رؤیاست، این رؤیا برای شما شیرین است، ولی اگر میخواهید در تاریخ مملکتتان به طور مؤثر عمل کنید و گزینههای سیاسی خود را پیش ببرید، باید از خواب بیدار شوید. واقعیت زبر است و خشن و رؤیا پر قو. میدانم دل کندن از نرمی دومی سخت است ولی شرط کارآیی است. شعار خدا، شاه، میهن یادتان هست؟ تکلیف خدا که این وسط روشن شده، شاه را کنار بگذارید و به بخش اصلی کار که همان وطن است، بپردازید، موفق خواهید شد.
این مقاله در سایت [ایران لیبرال] منتشر شده است.