از قدیم مردم علم نداشتند و در برابر رخدادها، موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست ناتوان و برخورد عقلی و احساسی مردم با رخدادها و واقعیات این محیطها غلط، در نتیجه واقعیات این محیطها رشد خراب و متضاد پیدا کرده و تاثیرات مخربی روی عقل، احساس و این دو هم در رابطه با هم مخرب و متضاد رشد کرده و تاثیرات مخرب روی ذهن و روح و جسم بشر میگذاشتهاند. در نبود یاور عقلی احساس به احساسکور تبدیل و خودش همه کاره ذهن و روح بشر شد. از دل چنین تضاد رشدیابنده اجتماعی نظامهای مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و این اواخر کمونیستی پدیدار شدند. این ایدئولوژیهای کهنه تا به حال چندین هزار سال با فراز و نشیب زیاد دوام آوردهاند. در تمام اینها عقل خیلی ضعیف و هیچ کاره، اما احساسکور، بخصوص احساسکور مذهبی بر ذهن، روح و جسم مردم بخت برگشته حکومت خدایی میکرد. این نظامهای ناکارآمد ایدئولوژیکی طی چندین قرن شناختها و تجارب تلخ همراه با رشد متضاد و مخرب در ذهن و روح مردم بوجود آورده که به مرور روی هم جمع و به کلاف سردرگم تبدیل میشدهاند. مواقعی مذهب، ناسیونالیست، قومگرایی افراطی و این اواخر کمونیست افراطی در تضاد و دشمنی با هم بوده. اما در دشمنی آنها با عقل و علم، همه آنها با هم متحد میشدند. در حکومت شاهان، در مشروطه و در رژیم رضاشاه همه این ایدئولوژیهای مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و این اواخر کمونیستی در اندازههای مختلف نقش داشتند. در کودتای مرداد ۱۳۳۲ ضربه هایی کشنده به مردم و به مصدق زدند. این ایدئولوژیها با جریانات ضد عقلی خود در حکومت محمد رضا شاه هم نفوز داشتند و نهایتا ارث آنها بعد از انقلاب ۵۷ به رژیم آخوندی رسید و ادامه یافت. در هر دوره هدف شوم آنها این بود که تا مردم از شناختها و تجارب تلخ مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و این اواخر کمونیستی که ریشه در خرافات، قضا و قدر، توهمات، انزوا طلبی چند قرنه فاصله نگیرند و ضد عقل و ضد علم بار بیایند. اما بین شناختها و تجارب تلخ چند قرن پیش مردم ایران با شناختها و تجارب تلخ مردم در زمان محمد رضا شاه و در زمان آخوندیسم انقلاب ۵۷ فرقهای اساسی وجود داشت.
چند قرن پیش مردم از روی نادانی، بی علمی، رکود، تنبلی، بی خبری بیشتر به این شناختها و تجارب تلخ ایدئولوژیک، بخصوص مذهبی عادت و آنها را خدادادی و کمتر با آنها در میافتادند. به همین خاطر مردم بی عقل تر، بی علم تر و ذهن و روح مردم منزوی تر، متوهم تر، راکدتر، تنبل تر، قضا و قدری تر و بیشتر گرفتار این احساسکورهای ایدئولوژی بودند. از همه بدتر احساسکور مذهبی ذهن و روح مردم را به نیروهای غیبی وصل میکرد کهای عزیز جون سرنوشت تو دست خداست. همیشه همینطور بوده و هست. اگر حق تو را خوردهاند به خدا و امام حسین حواله کن. روز قیامت خدا حقت را میگیرد. اما در آخر حکومت شاه ورق برگشت. مردم با علم نیم بند غربی آشنا و نمیخواستند که منتظر بمانند تا روز قیامت حقشان را بگیرند، در همین دنیا حقشان را میخواستند. اما نداشتن یک رهبری درست در جامعه در زمان شاه باعث شد که مردم فکر کنند که فقط رژیم شاه و ناسیونالیستهای افراطی و آخوندهای درباری هستند که حق مردم را پایمال میکنند و باید حق خودمان را از آنها بگیریم. غافل از اینکه مذهبیهای افراطی و آخوندهای افراطی مثل خمینی در این حق کشی مردم نقش بزرگی داشته و دارند. ارتجاع جهانی و ارتجاع رژیم شاه و ارتجاع مذهب به این نتیجه رسیدند که این اواخر علم عقل مردم، بخصوص جوانان را بیدار میکند. باید علم را از آنها بگیریم تا عقل آنها نازا و رژیم شاه را زمین بزنیم تا با احساسکور مذهبی شیعه ضد عقل و افراطی بیشتر بتوانیم ایران را غارت بکنیم. شروع کردند که وضعیت جوانان را خراب، آزادی اندیشه و حق طلبی و جلسه و بحث و بررسی را از جوانان گرفتند، جوانان حق خواندن بسیاری از کتابها را نداشتند. انتقاد از رژیم ممنوع بود. عضویت در هر حزب و گروهی ممنوع و بسیاری را زندانی، شکنجه و اعدام میکردند. مدام به محرومیت، انزوا بد بینی، بگیر و ببند جوانان افزوده و فاصله جوانان با رژیم شاه و ناسیونالیست درباری و آخوندهای درباری را بیشتر میکردند. اپوزیسیونهای ملی گرا، ملی مذهبی، چپیها، قومگرایان که کم عقل و گرفتار احساسکور ایدئولوژی خود بودند، اولا حرفی برای گفتن نداشتند. دوماً زورشان هم به رژیم شاه نمیرسید. سوماً بعضی از آنها هم به این ور و آن ور وابسته بودند و در مخ زنی جوانان مردم شریک بودند. چهارما این اپوزیسیونها مذهبیهای افراطی را قدرتمند میدیدند و بر این باور بودند که اگر مذهبیها به قدرت برسند ما هم به نوعی بر گرده مردم سوار میشویم. از طرفی دیگر ساواک مذهبیهای افراطی حقوق و امکانات میرساند و آنها نفوز زیادی در جامعه پیدا میکردند. خمینی و دار و دستهاش بر ضد رژیم شاه تبلیغات سوء و افکار پوسیده مذهبی خودشان را در ذهن و روح مردم خسته و بی عقل جا میانداختند. جوانها که از درباریان ناسیونالیست افراطی و آخوندهای درباری متنفر میشدند و کاری از پیش نمیبردند که حقشان را بگیرند بیشتر منزوی، بی عقل، بی منطق، خسته و بیشتر گرفتار احساسکور، بخصوص احساسکور مذهبی میشدند. هر جا آخوندهای ارتجاعی در فریب مردم کم میآوردند از اربابان شرق و غرب، بخصوص اسرائیل، انگلیس و روسیه کمک میگرفتند. مردمی که چند قرن پیش میگفتند که اگر حقت پایمال شده به خدا و امام حسین حواله بکن روز قیامت حقت را میگیری از اینکه آخوندها میگفتند ما دنیا شما و آخرت شما را آباد میکنیم خیلی خوشحال که بَه بَه ما میتوانیم با کمک آخوندهای مترقی حق خودمان را در همین دنیا از رژیم شاه بگیریم. این مردم مسخ شده نمیدانستند که با وکالت بازی و با وعده و وعید، نه خدا میتواند حق کسی را روز قیامت بگیرد و نه آخوند جماعت میتواند دنیا و آخرت کسی را درست و حقش را از رژیم شاه بگیرد. مردم بی عقل، منزوی و تنبل نمیدانستند که حق گرفتنی است و نه دادنی. آخوندها گفتند در روضه خوانی برای امام حسین گریه کنید تا خدا دنیا و آخرت شما بندهها را درست کند، یعنی روی آوردن بیشتر این جوانان به ذهن گرایی مطلق که در انزوای ذهنی و روحی فقط احساسکور مذهبی را بفهمند. مردم پوچگرا، مسخ شده. منزوی، ذهنگرا، گرفتار احساسکور مذهبی، خسته از رژیم شاه، ضد علم و ضد عقل گفتند که اگر این علم و این عقلگرایی است که رژیم شاه میگوید که فقط به مفتخورها همه چیز میرساند. ما این علم و عقلگرایی را نمیخواهیم. جوانان فریب درباریان، آخوندهای درباری، مذهب افراطی و خمینی شیاد را خوردند و عقل ضعیف خود را فراموش و انقلاب مذهبی افراطی۵۷ را راه انداختند. بعد از انقلاب مردم مسخ شده کم کم پی بردند که چه کلاه گشادی سرشان رفته، نه فقط حق و حقوقی در این دنیا در کار نیست، بلکه وعده و عید روز قیامت که خدا حقت را میگیرد هم برای مردم هزینه سنگینی دارد، مثلا جوان مردم را کشته و جنازه را گیر میکشند که خانواده طرف متوفا پول گلولهای که متوفا خورده، پول کفن و دفن و قبر او را بدهند تا شاید بعد از مردن در جهنم حق و حقوقش را خدا با آتش جهنم بدهد. چرا؟، چون طی چندین قرن و در اوایل انقلاب طرف ایرانی هنوز نفهمیده بود که حق گرفتنی است نه دادنی. تجارب و شناختهای تلخ چند قرنه گذشته و زمان شاه کم بود بعد از انقلاب هم میبایستی تجارب و شناختهای تلخ مسخ کننده بیشتری مردم پیدا میکردند که اکثرا ریشه افراطی مذهبی داشتند و بابت آنها مردم هزاران بیماری ذهنی، روحی میگرفتند، پس بنابراین در زمان محمد رضا شاه با آمدن علم در ایران باعث نشد که مردم از قضا و قدر، توهمات، خرافات ایدئولوژیکی فاصله بگیرند، ولی علم نیم بند زمان شاه توانست که درگیری مردم را با این خرافات ایدئولوژیها، بخصوص مذهبی افراطی را زیاد تر کند، چیزی که در چند قرن قبل کمتر وجود داشت. این یک برگ برنده بود برای مردم بعد از انقلاب۵۷.
بعد از انقلاب ۵۷ با کمک علم این برگ برنده مردم رو شد؟
مردم بعد از انقلاب علم و پیشرفت را در کشورهای خارج دیدند. مردم سراغ علم و علم هم سراغ مردم ایران را گرفت. علم گفت که من شما مردم ایران را از زمان شاه میشناسم. اگر شما مردم میخواهید که به حق و حقوق خود برسید. کسی به شما هیچ حقی را در طَبَق اخلاص تقدیم شما نمیکند. حق را اول باید شناخت و سپس با تلاش و فکر درست و با کمک هم آن را به دست آورد. مردم از علم میپرسند، پس چرا زمان شاه اینها را به ما نگفتی؟ علم در جواب میگوید که اولا شما گرفتار احساسکور بودید. عقلتان را هم احساسکور مذهبی و ایدئولوژیهای دیگر در انزوای صندوقچه ذهن و روح شما زندانی کرده بودند. چهره من و عقل را هم رژیم شاه و هم شما مردم و هم آخوندهای ارتجاعی خراب کرده بودید. شما از من علم و از عقل ناکارآمد بی خاصیت اصلا خوشتان نمیآمد. شما میگفتید اگر این علم است که رژیم شاه میگوید که فقط مال مفتخوران است ما این علم را نمیخواهیم. دوماً در اواخر رژیم شاه که عقل را از شما گرفتند مرا هم از شما گرفتند و خرافات دینی را در ذهن و روح شما جا انداختند تا حدی که خمینی را منجی خود و در ماه دیدید. شما مردم الآن بعد از انقلاب ۵۷ از این تجارب و شناختهای تلخ که ریشه در مذهبی هزار و چهارصد ساله و ریشه در ناسیونالیست، قومگرایی، و کمونیستی افراطی دارند سرخورده شدهاید. آنها را با کمک من (علم) و با کمک عقل و احساس خود تجزیه و تحلیل کنید. این شناختها و تجارب تلخ را باید اصلاح و آثار مخرب آنها را بر ذهن و روح بشر ایرانی کم کنیم تا شما مردم ایران سالم و بتوانید فعال و رشدیابنده و به حق و حقوق خود برسید. این راهی است پر فراز و نشیب که میتواند با جنگ و گریز و مواقعی هم با انعطاف پذیری بجا و به موقع همراه باشد. نباید این شناختها و تجارب تلخ را نادیده گرفت و از آنها فرار و یا به دیگران سپرد تا برای شما آنها را درست کنند. اگر حساب شده، با منطق و با جدیت با آنها برخورد کنیم، حتما موفق خواهیم شد که آنها را به مرور و گام به گام اصلاح کنیم. بعد از انقلاب مردم کم کم یاد گرفتند که منتظر کسی و یا معجزهای نباشند. باید مردم با کمک علم و عقل سلیم و احساس سالم با مذهب افراطی و رژیم آخوندی و خرافات و اجحافاتشان در بیفتند. اما هزینه جانی و مالی داشت. علتش این بود که اولا شناختها و تجارب تلخ، متضاد و مخرب چند قرنه مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی که ذهن و روح بشر ایرانی را قرنها به خود عادت داده بودند خیلی کهنه و برای مردم امروزه تحمل ناپذیر بودند. دوم همگی آنها با علم امروزه و عقل و احساس سالم قوی و متحد مردم درگیری خیلی زیادی دارند و در برابر علم، عقل سلیم و احساس سالم نا توان هستند. سوم امروزه نسلهای جدید با نسلهای قدیمی تر با هم فرق داشتند و به سختی هر چیز کهنه و راکد تحمیلی از طرف افراد قدیمی و بخصوص رژیم آخوندی را تحمل میکردند. چهارم امروزه علم و پیشرفت افکار، ذهنیت و روحیات نو برای افراد میآفریند که در تضاد با کهنه گرایی است. پنجم بعد از انقلاب ۵۷ کابوس مذهبی افراطی عقب ماندگی آخوندیسم ولایت فقیه به این بحرانهای ذهنی، روحی، عقلی و احساسی مردم دامن میزدند و در کوچکترین جزء زندگی مردم دخالت بی جا میکردند و بطور مستقیم در جنگ با علم، عقل و احساس مردم شکست خورده و متزلزل و مدام از بدنهاش ریزش میکند. متقابلا با تمام فراز و نشیب مردم در جاده پیروزی هستند. ششم اربابان شرق و غرب نمیتوانند که چندان کمکی به رژیم آخوندی بکنند. اینها همه چندین برگ برنده برای مردم در نبرد و تلاش برای حق گرفتن.
جواب علم به احساسکور مذهبی افراطی:
مردم بعد از انقلاب ۵۷ پس از چندین قرن مسخ شدگی و ۴۴ سال محرومیت و محدودیت بعد از انقلاب آخوندیسم، تجارب و شناختهای تلخ میلیونی پیدا کردند که با وجودی که خیلی تلخ و ریشه چند قرنی داشتند، ولی علم هم کم و بیش در بافت آنها دخالت ورزی داشت و اجازه نمیداد که مردم با افکار پوسیده ناشی از تجارب و شناختهای تلخ چند قرنه ایدئولوژیکی به خواب بروند. علم فریادش بلند که پس عقل شما مردم ایران کو؟ مردم در ذهن و روح خود عقلی پیدا نکردند. از احساسکور در ذهن و روح خود پرسیدند، پس عقل کو؟ احساسکور گفت از عقل حرف نزنید، چون احساسکور مذهبی در ذهن و روح آخوندها عقل را کفر و عاقل را کافر خطاب کردهاند. عدهای را در زندانها شکنجه، اعدام و یا در کف خیابانها کشتهاند. علم گفت؛ این قصهها را برای من تعریف نکن! من چندین قرن است که برای حق و حقوق مردم میجنگم. من چندین قرن با مذهب افراطی مسیحیت و با فئودالیته در اروپا، ناسیونالیست افراطی اروپایی و این اواخر با کمونیست افراطی جنگیدهام. این پیشرفتی که چندین قرن در صنعت میبینی به خاطر نبردهای من بوده که با ارتجاع جنگیدهام و تابه حال بعد از دو جنگ جهانی پیروز شدهام. علم به مردم ایران میگوید که جفنگیات احساسکور ترسو در ذهن و روح خود را باور نکنید! در ذهن و روح خودتان دنبال عقل بگردید! پس از چند قرن تازه مردم با کمک علم به سراغ صندوقچه ذهن و روح خاکستری خود رفته و عقل زندانی شده توسط احساسکور را پس از چندین قرن زندانی پیدا و بیرون آوردند. مردم تازه فهمیدند که خرابیهای احساسکور در ذهن و روح خودشان و زندانی شدن چندین قرنه عقل چه دسته گلی در ذهن، روح و جسم خودشان به بار آوردهاند. آثار خرابیهایشان در اجتماع و محیط زیست برای قرنها همه جا باقی مانده است. مردم در ذهن و روح خود به احساسکور بد گفتند. اما علم و عقل گفتند که خرابیهای احساسکور در ذهن و روح شما مردم بر میگردد به احساسکور مذهبی هزار و چهارصد ساله و احساسکور ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی که امروزه همه آنها به هم گره خوردهاند و زیر فرمان احساسکور مذهبی آخوندیسم بر کشور حکومت خدایی میکنند. عقل و علم گفتند که ما باید با این مقصران اصلی بجنگیم که چندین قرن و چندین دهه به این خرابیهای ذهن و روح بشر ایرانی دامن زده و میزنند. احساسکور در ذهن و روح مردم گفت شما مردم بودید که در زمان قدیم علم نداشتید و در برابر رخدادها و واقعیات اجتماعی و محیط زیست مشکل داشتید و من و عقل را در برخورد با آنها ضعیف کردید. من در برابر این همه مشکلات با عقل ضعیف نمیتوانستم کاری بکنم و نهایتا مجبور شدم که در این تضادها ضد عقل شوم و آن را کنار زده و در صندوقچه ذهن و روح شما زندانی کردم. به عبارت دیگر ذهن و روح شما، هم برای خودتان و هم برای من و هم برای عقل به زندان تبدیل شد و الآن که عقل را با کمک علم بیرون کشیدید. ذهن و روح شما انزوا طلب نیست و من هم آزاد تر شده و دیگر احساسکور نیستم. با همدیگر به جنگ انزواطلبی، توهمزایی، رکود ایدئولوژیکی، بخصوص به جنگ با احساسکور مذهبی افراطی آخوندیسم که اصلا اصلاح سرش نمیشود میرویم. مردم با کمک علم، عقل و احساس تجربیات و شناختهای تلخ خودشان در زمان شاه و بعد از انقلاب را روی هم ریختند و آنها را در مقایسه با هم سبک و سنگین کردند. با علم و کمک همدیگر مردم به این نتیجه رسیدند که اگر ما بخواهیم ذهن و روح خاکستری و مسخ شده خودمان را بعد از انقلاب از خیالبافی، انزواطلبی، توهم، ترس، خودمحوری، خود بزرگ بینی، جهل مرکب مذهبی و ایدئولوژیکی تا حدود زیادی پاک کنیم باید اول از کوچک به بزرگ شروع کنیم، دوم باید از اختلافات و تضادهای چندین قرنه عقل و احساس خودمان بکاهیم تا این دو پس از قرنها بیشتر به هم نزدیک و بیشتر با هم آشتی و ذهن و روح و جسم ما را بهتر رهبری و هدایت کنند. سوماً برای کاستن تضاد و اختلافات بین عقل و احساس در ذهن و روح خودمان به شناختها و تجارب درست از واقعیات اجتماعی و محیط زیست نیاز داریم، چون عقل، احساس، ذهن، روح و جسم ما مردم و این محیطها در رابطه با هم رشد و روی رشد هم متقابلا تاثیر میگذارند. چهارم تجارب و شناختهای میلیونی تلخ زمان شاه و زمان آخوندیسم با تمام تلخ بودنشان خیلی به درد میخورند، چون از هر نوع اتفاق خوب و بدی که تا به حال برای ما اتفاق افتاده خبر میدهند و ملاکهای خوب و بد برای سنجش افکار و عملکرد ما مردم هستند، از همه مهم تر آنها از دل رخدادها و واقعیات تلخ و ناگوار جامعه ایران به دست آمدهاند، این آن چیزی است که اپوزیسیون خارج نشین ایران آنها را درست نمیفهمند، پس زیاد نباید منتظر کمک آنها باشیم، پس بنابراین ما مردم ایران از علم کمک گرفته و در برخورد درست عقلی و احساسی با رخدادها، موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست ایران تاثیرات درستی روی آنها گذاشته و متقابلا از این محیطها تاثیرات درستی دریافت میکنیم. این دریافتیها را با تجارب و شناختهای گذشته تلخ خودمان مقایسه میکنیم تا بفهمیم که بر عقل، احساس، ذهن، روح و جسم ما چه تاثیراتی میگذارند. اگر مثل آنها مخرب بودند فورا باید آنها را اصلاح کنیم. از نو دور هم جمع شده و اشتباهات پیش آمده را از نو بررسی میکنیم و برایشان راه حل عقلی و احساسی درست تری پیدا میکنیم.
مدام جنگ علم و مردم با رژیم پوسیده بالا میگیرد.:
بعد از انقلاب ۵۷ مردم با کمک علم هوشیارتر، فعال تر، عاقبت اندیش تر و با هر چیز قضا و قدری، توهمزا، انزوا طلب ایدئولوژیکی میجنگند. سر اول این جنگ در ذهن و روح خراب خود ما مردم بوده، چون چند قرن و چند دهه تجارب و شناختهای پوسیده مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی در تضاد با هم رشد داشته و ذهن و روح ما مردم را میخوردند. احساسکورهای مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی که حاکم بر ذهن و روح ما مردم هستند میگویندکه شما مردم فلان فلان شده چرا با ما میجنگید و میخواهید ما را با کمک علم و عقل از ذهن و روح خودتان بیرون بیندازید. ما چندین قرن در ذهن و روح و جسم شما مردم خداگونه حکومت میکنیم. ما همگی با هم احساسکور مذهبی جمهوری اسلامی را تقویت میکنیم تا ما احساسکورها بتوانیم بر ذهن و روح شما حکومت خدایی و پادشاهی داشته باشیم. ما از خود شما مردم بر علیه خود شما مردم جاسوس درست میکنیم و میاندازیم به جان خودتان، فراموش کردید که ما با جنبش انقلابی مهسایی شما چه کردیم. اما مردم با کمک علم، عقل و احساس در این نبردها دست برتر و بالایی دارند و در جواب میگویند؛ جنبش انقلابی مهسایی زنده و رشدیابنده و با علم و واقعیات اجتماعی و محیط زیست سر و کار دارد. این جنبش انقلابی شما و جاسوسان داخلی و خارجیتان را رسوا کرد. ببینید که رژیم آخوندی و خدای مذهبی افراطی و دار و دسته آنها به چه روزی افتادهاند. به جنگ تا بجنگیم. علم و عقل و احساس با هم مشورت کردند که ما باید با کار تشکیلاتی بیشتر و منظم تری تمام این خرابیهای این شناختها و تجارب تلخ این چند قرن که ذهن و روح مردم را خاکستری کردهاند را اصلاح کنیم و آنها را با واقعیات اجتماعی و محیط زیست بکار بندیم تا این محیطها با عمل درست ما اصلاح شوند و متقابلا تاثیرات درستی روی ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما بگذارند تا ما مردم بتوانیم ذهن و روح خودمان را از این ایدئولوژیهای کهنه پاک کنیم. امروزه پس از ۴۴ سال تجارب و شناخت اندوزی رشدیابنده مردم به گذشته کهنه پشت کردهاند. مردم در اجتماع و محیط زیست به همدیگر یاد میدهند که چگونه برخورد کنند تا متناسب با اجتماع و محیط زیست باشد. صحنه نبرد اجتماعی و محیط زیست گسترده و سمبه مردم پر زور و علم همه کاره بازار مکاره است. در چنین نبردی احساسکور مذهبی رژیم آخوندی افراطی در حال شکست خوردن است تا حدی که رژیم متزلزل و در بدنهاش ریزش بوجود آمده. به همین خاطر رژیمیها با خودشان در افتادهاند و بین خودشان خودی و غیر خودی میکنند و جنگ بین خودشان شروع شده است. علم، عقل سلیم، احساس سالم، اجتماع و محیط زیست ضامن تمامی این پیروزیها برای مردم هستند. خوشبختانه پس از ۴۴ سال اصلاحات درون ذهنی و روحی مردم با خودشان و اصلاحات بیرونی مردم با واقعیات اجتماعی و محیط زیست، مردم را به هم و به این محیطها نزدیک و مردم نسبت به خودشان و نسبت به این محیطها جنبشی برخورد میکنند، اما نسبت به رژیم آتش به اختیار مذهبی حساب شده شورشی برخورد میکنند و همه جانبه ضربه به آن میزنند، یعنی مردم نسبت به هم و نسبت به این محیطها انعطاف پذیر تر، راسخ تر، تعامل پذیر تر، جدی تر، انتقادپذیر تر، مهربان تر، هوشیارتر، متحدتر، قانونمدارتر، راستگوتر، منطقی تر و برای تقویت چنین جو انسانمدار از تمام این خصوصیات استفاده و به موقع و بجا با هم کار تشکیلاتی در اجتماع و در محیط زیست در سطحهای مختلف دو نفره و چند نفره انجام میدهند. علم، عقل سلیم، احساس سالم، اجتماع و محیط زیست ضامن اصلاح آنها هستند که تا نظم و اجرای قانون درست در جامعه پایه ریزی شوند. جنگ بی نانی، بی آبی، بی کاری، فقر و بی خانمانی با تمام فراز و نشیبهایشان در همین راستا عمل میکند، یعنی کار که به اسیدهای معده رسید به فرمان عقل و احساس و به یاری علم مردم، بخصوص یک درصدیهای مردمی همه یکجا آتشفشانی از خشم و حق طلبی میشوند. تمام نشانه گیریهای ذهنی و روحی مردم خشمگین کاوه وار به آن نطقه اصلی بانی تمام این بدبختیهای هزار و چهارصد ساله و این ۴۴ سال بعد انقلاب دوخته میشود و همه یک حرف روشن بیشتر ندارند که متحداً با هم میزنند. هر کس هر چه دارد بر میدارد و همه با هم شورشوار به طرف آن نقطه اصلی، یعنی مراکز رژیمیها حمله ور میشوند. در این حالت پس از چندین سال نبرد شورشی مردم بر علیه رژیم دینی افراطی این اولین خاکریزهای پیروزی است که دیده میشود. در این حالت عقل سلیم، احساس سالم و علم در ذهن و روح من و شما مردم کوچه و بازار و یک درصدیها همدیگر را از نو پیدا و با مشورت با همدیگر باعث میشوند که مردم با همدیگر بیشتر جنبشی برخورد و هوای هم را بیشتر داشته باشند تا هم حرکت شورشی آنها هدفمند و منظم و مراکز رژیم را نشانه روند و هم بتوانند با کمک هم عوامل نفوزی را شناسایی و آخرین ضربههای کاری شورشی خود را به پیکر رژیم لجن آخوندی و کاخهای سر به فلک کشیده و عوامل نفوزی آنها وارد کنند. در این حالت نقش مردم، بخصوص یک درصدیهای مردمی برجسته میشوند تا پیروزی مردم سرنگونی رژیم را رقم بزند. این آن چیزی است که آخوندها از آن وحشت دارند.
نقش اپوزیسیونهای داخلی و خارج نشین:
در اجتماع و محیط زیست ایران همه جا و سر همه چیز، بخصوص حق و حقوق جنگ است. ارتجاع جهانی شرق و غرب و احساسکور مذهبی آخوندی و بعضی از اپوزیسیونهای داخلی و خارج نشین گرفتار احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی همگی بر سر جهل ایدئولوژیکی با هم متحد و بر علیه علم، عقل سلیم، احساس سالم مردم میجنگند. اما بعضی از اپوزیسیونها که خواهان مردم هستند باید احساسکور ایدئولوژی خودشان را با علم و خرد امروزی اصلاح کنند تا این اپوزیسیونها کمی عقل، انصاف و احساس درست پیدا کنند. برای چنین کاری لازم است که در تشکلهای خودشان بیشترین کارها در اختیار نوجوانان و جوانان قرار بگیرد. آنها نوگرا و گرایش به علم و دانش دارند و میتوانند علم و منطق و عقل را بر گفتار و عمل این تشکلها حاکم و احساسکور ایدئولوژی افراطی این تشکلها کم کم توسط علم، عقل و احساس این جوانان اصلاح میشوند. افراد مسن تر این تشکلها میتوانند تجارب خود را در اختیار این نوجوانان و جوانان قرار دهند. این نوجوانان و جوانان دو نفره، سه نفره در تشکلهای گروهی و حزبی خود هسته هایی بوجود آورند. از علم، عقل و احساس هم استفاده و بیشترین تصمیم گیرنده و کننده کارها در هر سطحی خودشان باشند و از بزرگترها هم کمک بگیرند. به این طریق با کار تشکیلاتی هستهای از درون این تشکلها اصلاح میشوند. در چنین شرایطی این تشکلها به خود متکی و از طرز فکر و اعمال نفوز نا مشروع آخوند و ارتجاع داخلی و خارجی فاصله میگیرند و در صف مردم قرار میگیرند، چون امروزه علم قوی و با چنین تجارب و شناختها که حکایت از کهنه گرایی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی است کنار نمیآید و اجازه نمیدهد که بشر امروزی در این منجلاب ذهنگرایی و متوهم بیشتر به خواب رود. تلاش رژیم آخوندی و اربابانش بی فایده است. موفق و پیروز باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی