دایره ارتباطی من با داخل کشورهر چند محدود است اما افرادی که با آنها تماس دارم کسانی هستند که درک و شناخت نسبتا دقیقی از تحولات اجتماعی درون کشور و روانشناسی عمدتا بخش متوسط جامعه دارند.
کسانی بدون وابستگی گروهی که گیر و گرفتاری افراد منتسب به جریانهای سیاسی را ندارند. کسانی که بهراحتی میتوانند بدون آنکه لازم باشد نظر خود را ازمنشور حزبی و سازمانی عبور دهند و آنچه واقعی است و در بطن و ضمیر جامعه میگذرد بیان کنند.
به هر مناسبتی به آنها رجوع میکنم و نظرشان را در مورد مسائل روز و اتفاقات جامعه میپرسم.
اینبار بهطور مشخص در مورد دو مسئله جویا شدم. جنبش مهسا و چرایی اقبالی که بعد از پنجاه سال بخش بزرگی ازجامعه از اقشار مختلف نسبت به بازگشت به گذشته و سلطنت دارند؟
نخستین کسی که از او میپرسم یکی از بستگان نزدیک است که در گذشته یک نیروی سفت و سخت ارزشی طرفدار رژیم بود. در موقعیت کاری بسیار مهم. او صمیمانه اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی الگویی از هر نظرمناسب برای جامعه جهانی خواهد بود. جامعهای مستقل، آزاد و ساختهشده بر اساس عدالت و کرامت انسانی.
سالها بر این تفکر پا فشرد تا اینکه سلامت نفس، حقیقتجویی مبتی بر واقعبینی و دانش او را طی سالها خوب سابید. بهگونهای که از سه سال قبل دست از کار کشید. زندگی بسیار ساده با تنگناهای اقتصادی را پذبرفت و به منتقدی منصف بدل گردید. هم به حکومت اسلامی هم به جریانهای سیاسی.
میگوید: "متاسفانه.... جون، شما و جریان اپوزیسیون خارج از کشور بسیار عقبتر از مردم هستید. هنوز برسر مفاهیم و درکهای متفاوتی در جدال و کشمکش هستید که میشود گفت برای اکثریت جامعه امروز ایران باور کنید از نوجوان و جوان گرفته تا میانسال و نسل دورتر محلی از اعراب ندارد.
شرمندهام بگویم که اکثریت غریب به اتفاق شما و بسیاری از این جمعهای کوچک روشنفکری با عناوین مختلف را نمیشناسند.
شاید برایتان باورش مشکل است که قبول کنید بسیاری از مردم بهخصوص جوانان و مردم عادی از دین برگشته و هیچ اعتقادی نه به مذهب و نه این حکومت ندارند. چنان در مشکلات معبشتی گرفتارند که قابل توصیف نیست. دیگر پردهها فروافتاده و مردم در چهرهی این جمهوری از رهبر گرفته تا بسیجی دونپایه چیزی جز یک مشت دزد جانی نمیبینند.
یک مشت آدمهای کلاش و بیغیرت که بهخاطر حفظ قدرت نوکری روسیه و چین را پذیرفتهاند. چوب حراج برهست و نیست کشور و مردم زدهاند. خودفروختگانی که غرور و عزت نفس از مردم گرفته و مشتی اراذل و اوباشِ در پیتی را حاکم بر سرنوشت کردهاند.
مردم از بالا تا پایین این حکومت نفرت دارند. چنان نفرتی که رفتن هر چه زودتر این رژیم به هر قیمت را آرزو میکنند. شما از من میپرسید که دلیل اقبال عمومی جامعه نسبت به گذشته چیست؟
صحبت از تعدادی افراد سیاسی و تحلیلگر اجتماعی نیست که مجردات را مورد کندوکاو قرار میدهند. صحبت از تودهی وسیع مردم است که روزانه با مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی درگیر هستند. مسائلی که این حکومت نه تنها قادر به حل آنها نیست بلکه حتی قادر به درکشان هم نمیباشد.
دیگر یک بچه مدرسه هم میگوید "ملا کجا؟ رهبری کجا؟ با شش کلاس سواد که حتی زبان فارسی را نمیداند." خوب معلوم است وقتی بچهمدرسهای چنین نظری دارد بزرگترهای خانه چه فکر میکنند.
مردم دنبال یک چهره مدرن، مسلط به چند زبان و آداب و رسوم اجتماعی و بینالمللی میگردند. چه کسی در صحنهی اجتماعی حضور دارد که چنین عملکردی را به نمایش بگذارد؟
متاسفانه حداقل در حال حاضر چنین چهرهای در صحنه حضور ندارد. مراجعه میکند به گذشته، البته نه مانند شما و جریانهای سیاسی اپوزیسیون. گذشتهای که از نظر آنها همه چیز داشتند هم رفاه، هم قدرت و هم اعتبار بینالمللی. برای گرفتن یک مرغ ساعتها در صف نمیایستادند. برای یک ظرف غذای نذری بخوان غذای تحقیری از سروکول یکدیگر بالا نمیرفتند. فرهنگ مشمئزکنند هیئتی رایجشده توسط مشتی ذهن معیوب که فرد را در حد صدقهبگیران به حقارت میکشاند و افتخار خوردن از غذای آقا را نصبیشان میکند.
گذشتهای که حال رؤیایی و حسرتبرانگیز شده است. گذشتهای در برنامه تونل زمان تلویزیون "من وتو"که وقتی به آن نگاه میکند! آه حسرت میکشد. گذشتهای که آزادیهای اجتماعی که بیشتر مورد نظر مردم است کاملا محترم شمرده میشد. عرق خور کافه و میخانه خود را داشت. صدای زیبای خوانندگان زن روحبخش بود و در کنار آن مؤمنین در کار عبادت خود در مساجد.
گذشتهای که مسئله حجاب مسئله حیاتی رژیم نبود. لشگری از لاتولوتها، عقبماندههای کف خیابانی را با بودجههای کلان مشغول برخورد با بیچادری زنان نمیکرد. سالها عمر مردم را صرف مبارزه با طرحات ذهن عقبمانده خود از منع ویدئو تا شکستن دیشهای تلویزیونی نمیکرد.
پرده وسط دریا نمیکشید و زنان را تحقیرشده مجبوربه آیتنی با لباس نمیکرد. مغز مردم را با لاطائلات تراوشکرده از ذهن عقبماندهترین آخوندهایی که تربیتیافتهی حوزههای علمیه آنچنانی قم و نجف پُرنمیساخت.
مملکت برای خود یک هویت قابل احترام داشت پاسپورتش، پولش و احترام جهانیاش! حکومت بااقتدار بدون در یوزگی از روسیه کارخانه ذوب آهن میآورد. ماشینسازی تبریز را راهاندازی میکرد. با قدرت بدون اماواگر کدام کشور عربی حاکمیت خود بر جزایر سهگانه را قطعی میکرد. سردستگی اوپک را داشت و کسی جرئت تعرض به حوزههای نفتیاش نداشت.
هزاران مثال دیگراز ایندست که امروز در گفتوشنودهای مردم به مناسبتهای مختلف که تعدادشان بسیار زیاد است تکرار میشود. چگونه میخواهید در مقابل آنها استدلال عینی بکنید؟
مردم مانند شما تحلیل انتزاعی نمیکنند و براساس آن نتیجهگیری نمیکنند. دنیای آنها واقعیست. با مسائلی که روزانه دست به گریبانند. مسائلی که در گذشته سادهترین مسائل بود. گذشتهای که ترسی از آینده خود نداشتند. کشور روی غلطک افتاده بود. کارخانهها کار میکردند. کودکان در مدارس تغذیه رایگان میگرفتند و جوانان در دانشگاهها با بهترین شرایط تحصیل میکردند.
حال جریانهای سیاسی مرتب از نبود آزادیهای سیاسی بگویند و از دیکتاتوری.
میدانید... جون، متاسفانه امروز اکثریت مردم از جریانهای سیاسی از کسانی که نقشی در بهوجود آمدن این انقلاب ویرانگر داشتند بیزارند! بخشی از بدبختی خود را از چشم شماها میبینند. چه در گذشته! و چه در عملکرد امروزتان.
ادامه دارد
ابوالفضل محققی