Friday, Jul 21, 2023

صفحه نخست » اهمیت تشخیص اصل و فرع در مبارزه، کورش عرفانی

Kourosh_Erfani-7.jpgدر نوشتار آخر به باورهایی پرداختیم که در ما ایرانیان علاقمند به تغییر سیاسی جا افتاده‌اند اما پشتوانه‌ی عملی و واقعی و اجرایی ندارند. چندین گزاره را به اختصار بررسی کردیم و دیدیم که:
۱. همه‌ی مردم هرگز با هم متحد نمی‌شوند.
۲. اپوزیسیون هرگز با هم اتحاد درست نمی‌کنند.
۳. کشورهای خارجی هرگز از مطالبات مردم ایران حمایت نمی‌کنند.
۴. مردمی ایران اصراری بر کسب آزادی و دمکراسی ندارند.
۵. این که مردم بالاخره بپا می‌خیزند و از نابودی ایران جلوگیری می‌کنند امری مطمئن نیست.
۶. اقلیتی که مردم انتظار دارند برخلاف اکثریت بالاخره تکانی بخورد و برایشان کار را تمام کند رویایی است.
۷. رژیم ممکن است فلج شود اما هرگز خود به خودی سقوط نمی‌کند.
۸. هیچ نیروی خارجی قرار نیست رژیم را برای مردم ایران سرنگون کند.
۹. این که مردم ایران مثل گذشته در آخرین دقیقه تکان می‌خورند میهن رها می‌کنند هم فقط یک حدس است.

گفتیم که برای یافتن راه مناسب برای پایین کشیدن رژیم ضد ایرانی از قدرت نخست با تعیین «چه نباید کرد» هایی مانند موارد بالا به تدریج به آن چه باید کرد رو آوریم. در ادامه و در این نوشتار یک اصل ساده و بدیهی را توضیح می‌دهیم که می‌تواند به هر چه موثرتر شدن مبارزات کمک کند.

اهمیت تشخیص اصل و فرع

هر کار مهم و پیچیده‌ای، مانند سرنگون سازی یک رژیم هیولا صفت در ایران، به دو بخش تقسیم می‌گردد: اصل و فرع.
اصل اهمیت حیاتی دارد و فرع ندارد. در هر پروژه‌ای که اصل بر فرع غالب شود، کار در نهایت با موفقیت پایان می‌یابد. اگر فرع بر اصل غلبه کند، کار در نهایت شکست می‌خورد.
این منطق ساده تا به حال در چهل و چهار سال گذشته مورد غفلت ایرانیان تغییر طلب قرار گرفته است و به همین خاطر، همیشه و بدون استثناء فرع و فرعیات بر اصل مبارزه سوار شده و آن را به ناکامی کشانده‌اند.
اما در یک مبارزه «اصل» و «فرع» چیست؟
اصل آن چیزی است که بدون آن، فرع موضوعیت، اهمیت و کارآمدی خود را از دست می‌دهد.
فرع آن چیزی است که تنها به واسطه‌ی حضور اصل از موضوعیت، اهمیت و کار آمدی برخوردار می‌شود.
تا زمانی که در جریان یک مبارزه، اصل برقرار و پابرجاست، آن مبارزه شانس پیروزی دارد. وقتی به دلیل اهمیت دادن به فرعیات، اصل کم رنگ شد، مبارزه با ناکامی مواجه می‌شود.
اگر بخواهیم جنبش مهسا را که در شهریور ۱۴۰۱ به راه افتاد در این چارچوب بررسی کنیم چنین می‌شود که
• اصل در جنبش مهسا، اعتراضات خیابانی آغاز شده از اواخر شهریور، تهاجم مردمی به دشمن و عقب راندن آن، کندن نیرو از بدنه‌ی رژیم، ایجاد شکاف در حاکمیت و طرفدارانش، تصرف مراکز حکومتی، اعتراضات همزمان سراسری و تلاش برای به راه انداختن اعتصابات، و نبرد دلیرانه با نیروهای سرکوبگر و راهی کردن نیروهای مزدور و آدمکش رژیم به سمت بیمارستان و قبرستان بود.
این فعالیت‌ها که به طور مشخص پیکر رژیم را هدف قرار می‌داد و در حال هل دادن آن به منطقه‌ی قرمز حیاتش بود «اصل» جنبش مهسا را تشکیل می‌داد.
فرعیات در جنبش مهسا عبارت بودند از آکسیون‌ها و حمایت‌های ایرانیان در خارج از کشور، دیدار با نمایندگان مجالس کشورهای غربی، عکس در کاخ الیزه با ماکرون، توئیت سلبریتی‌ها، نشست جرج تاون، منشور نویسی، وکالت، سفر به اورشلیم، راهیپمایی‌های ایرانیان در شهرهای بزرگ اروپا و آمریکا و مصاحبه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی و تلاش‌های همیشگی برای اتحاد اپوزیسیون و امثال آن.
برای درک اهمیت اصل و فرع و نقش آنها باید فراموش نکنیم که فرعیات تابع و وابسته به اصل هستند و به واسطه‌ی وجود آن معنا می‌گیرند. ما به طور معمول این نکته‌ی مهم را از یاد می‌بریم و به همین دلیل از یک مقطعی آن قدر درگیر فرع می‌شویم که به اصل ضربه می‌زنیم. بی خبر از آن که تا اصل نباشد فرع به هیچ جا ره نمی‌برد.
این خطا را چندین بار تکرار کرده‌ایم. به طور مثال در جنبش دانشجویی ۱۸ تیر ۷۸ دانشجویان فریب اصلاح طلب‌های مامور وزارت اطلاعات را خوردند و به جای تداوم تظاهرات و اشغال خیابان‌ها و ساختمان‌های دولتی، به فرع، یعنی بحث و مناظره در محیط دانشگاه و خوابگاه با تحکیم وحدتی‌های نفوذی مشغول شدند و به این واسطه پاسدار قاتل محمد باقر قالیباف فرصت یافت با کمک نیروهای آدمخوار خود «جنبش را کف خیابان جارو کند». پس فرع بر اصل غلبه کرد و جنبش ۱۸ تیر شکست خورد.
در سال ۸۸ نیز به جای تداوم حرکت‌های اعتراضی که در خرداد آغاز و در عاشورای آن سال به اوج رسید و می‌توانست سبب عقب نشینی مهم رژیم شود، شاهد اقدام‌های کاذبی ناشی از هماهنگ اصلاح طلبان و همدستان اطلاعاتی آنها در داخل و خارج از کشور و هم چنین بزرگ کردن نقش کاذب موسوی و کروبی و مشاورانش و بازی‌های دیگر رسانه‌ای و اتحادسازی بودیم. حاصل کار این که فرعیات آمد و با فلج کردن حرکت دشمن از ۹ دی ضد حمله‌ی خود را آغاز و تا آخر سال جنبش را به ناکامی کشاند. باز هم این جا اصل فدای توجه به فرع شد.
این الگوی شناخته شده و تجربه شده‌ی شکست جنبش‌ها به دلیل فراموش شدن اصل و تمرکز توجهات بر فرع همیشه عمل کرده و اگر هشیار نباشیم باز هم عمل خواهد کرد.

موج اعتراضی در راه

جامعه‌ی ایران آبستن جنبش‌های اعتراضی دیگری است که در راهند. در این فاصله می‌بینیم که از فرعیات مطرح شده در زمان جنبش مهسا خبری نیست. نشست‌ها و منشور بازی‌ها و تجمعات خارج از کشور و دیدارها و غیره تعطیل است. چرا؟ چون اصل در کار نیست، مردم در کف خیابان نیستند. به محض آن که جنبش اعتراضی باردیگر در کف خیابان آغاز شود باز هم بازی‌های فرعی اوج می‌گیرند: رهبر بازی، اتحاد سازی، مصاحبه‌های ایران اینترنشنال با «ایرانیان وطن دوست مقیم اورشلیم» که آرزوی آزادی ایران یا از طریق جنبش یا از طریق بمباران‌های اسرائیل و آمریکا را دارند، دوباره نشست‌های من درآوردی مرکب از دانشگاهی و فوتبالیست و هنرپیشه و سلبریتی، دوباره بالابردن عکس آدمخوار رئیس ساواک و تقاضای احیای دوباره‌ی ساواک در رژیم سلطنتی آینده (!!)، ظهور دوباره‌ی «کارشناسان» و «نظریه پردازان» و تحلیلگران و جنبش شناسان و انقلاب شناسان «طراز اول» در رسانه‌های معلوم الحال وابسته به لندن و تل آویو و فرقه‌های مذهبی، باز هم ویدیوهای «روشنگرانه» رسانه‌ی «کوچه»، دوباره رویای اتحاد فراگیر میان احزاب و سازمان‌های سیاسی، ظهور «جبهه‌های سیاسی» یک شبه، صدور اطلاعیه‌های شداد و غلاظ در مورد اهمیت استقرار حداکثری دمکراسی و سکولاریسم و امثال آن در قانون اساسی آینده، فراخوان‌های گمراه کننده‌ی تشکل قلابی «جوانان محلات تهران» و... در یک کلام، عالم پیر خارج از کشور دوباره جوان خواهد شد.
درسایه همین رفتارهای نازای، بی خردانه‌ی عادت شده، اصل به حاشیه رفته و فرع به متن می‌آید و شکستی دیگر قبل از نابودی ایران و ایرانی نصیبمان خواهد شد.

آموزه‌ی مهم

بر مبنای این آسیب شناسی ساده و ابتدایی و بدیهی در می‌یابیم که این گرایش ما برای رفتن ما به سوی گزاره هایی ناممکن بوده که سبب شده است فرع سوار گرده‌ی اصل شود، مبارزین گیج و آشفته و سرگردان شوند و صحنه‌ی اصلی مبارزه، یعنی کف خیابان را، ترک کنند و برای فهم آشفته بازار خلق شده توسط فرعیات، به خانه‌ها و به پشت کامپیوترها و جلوی صفحه‌ی تلویزیون‌ها بازگردند. این گونه است که هر بار نمایش‌های بیهوده‌ی خارج کشوری و رسانه‌ای جایگزین نبرد تعیین کننده‌ی کف خیابان‌ها شده است. فراموش نکنیم که در این باره، عمد و قصد و غرض دشمنان آزادی مردم ایران و سادگی و احساس گرایی هیجان زدگی ایرانیان آرزومند رهایی وطن در هم می‌آمیزد و اثری یکسان دارد.
اگر ده بار دیگر هم این غلبه‌ی فرع بر اصل رخ دهد نتیجه‌ی فاجعه بار همان خواهد بود، تا زمانی که دریابیم آن چه باید به هر قیمت شده حفظ و تقویت شده و بماند، «اصل مبارزه» است.
اصل مبارزه چیست؟ پیشبرد اعتراضات در قالب نبرد در کف خیابان، تصرف مراکز بسیج و نیروی انتظامی و سایر نیروهای سرکوبگر، تصرف و تخریب مراکز در خدمت رژیم، و به تدریج رفتن به سوی تصرف ساختمان‌های دولتی و وزارتخانه‌ها و مجلس و صدا و سیما و فرمانداری‌ها و استانداری‌ها و در نهایت تصرف بیت رهبری و نیز کاخ‌ها و برج‌ها و ویلاهای لاشخوران حاکمیت، کسب آمادگی برای بستن مرزها و جلوگیری از فرار رژیمی‌ها، بازداشت آمران و عاملان رژیم، تامین امنیت سراسر کشور و مدیریت کردن مملکت برای تامین و آب و نان و برق مردم در شهرها و روستاهای کشور. این‌ها اصل است و تمامی و تمامی موضوعات دیگر فرع. اصل عبارت است از سازماندهی مردمی، مدیریت هدفمند اعتراضات، مجهز و مسلح شدن کنشگران، شناسایی رژیم و امکانات و نفرات آن و نیز ایجاد سیستم فرماندهی مبارزاتی برای پیشبرد نبردهای کوچک و بزرگ در صحنه. هر چیزی دیگری فرع است. تا اصل تامین نشود فرع اهمیتی ندارد.

درک قاعده‌ی کلی موضوع

بنا بر آن چه آمد، می‌توانیم با داشتن معیاری روشن، اصل و فرع را تقسیم بندی و تعیین کنیم:
• موضوعی «اصل» است که نبودن آن معادل تعطیل مبارزه است.
• موضوعی «فرع» است که نبودن آن معادل تعطیلی مبارزه نیست.
نبود حضور در کف خیابان، نبود هجوم به رژیم و نیروها و نمادهای آن، نبود تصرف مراکز رژیم، نبود اعتراض و اعتصاب سبب تعطیلی جنبش و مبارزه می‌شود، پس، «اصل» است.
نبود اتحاد یک سری تشکل‌های چند نفره در خارج از کشور، نبود دفتر وکالت، نبود ایران اینترنشنال و دار و دسته تحلیل گران دستور گرفته‌اش از تل آیو، نبود بی بی سی و تفسیرهای بی خطر آن، نبود سلبریتی‌ها و بازی‌های چپ اندر قیچی آنها، نبود رضا پهلوی و چپ و راست زدن‌های مخرب او، نبود حرکت‌های نمادین در خارج از کشور و... هیچکدام و هیچکدام سبب تعطیلی جنبش و مبارزه نمی‌شوند، پس فرعیات هستند. این امر به معنای این نیست که «هیچ» اهمیتی ندارند، به معنای دقیق این است که «اصل» نیستند.

نتیجه گیری

نگارنده توصیه می‌کند برای یافتن راه حل مناسب مبارزه‌ی برانداز با همین تقسیم بندی ساده‌ی اصل و فرع شروع کنیم. هر یک برای خود لیستی فراهم کنیم و اجزای آن را در مشورت با دیگران و بهره بری از خرد جمعی فاقد تعصب، برمبنای اصل و فرع ارزیابی کنیم. به این ترتیب، یک اجماع نسبی میان ایرانیان در مورد این که چه موضوعی برای پیروزی جنبش براندازی «اصل» و چه موضوعاتی «فرع» است، پیدا خواهد شد. بر مبنای این تشخیص فردی و جمعی در می‌یابیم که ارزش هر یک دقیقه وقتی که روی اصل بگذاریم از دهها ساعت وقت تلف کردن برای فرع، ضروری تر و سرنوشت سازتر است.
تا وقتی روی اصل مبارزه وقت و تمرکز نگذاریم نمی‌توانیم ملزومات مبارزه را که عبارتند از ۱) بسیج اجتماعی ۲) سازماندهی اعتصابات ۳) رهبری فراهم کنیم.
چندین بار احساسی و تعصبی عمل کردیم و ناکام شدیم، یک بار عقلانی عمل کنیم و موفق شویم.
چندین بار با فدا کردن اصل، زیرپای فرعیات، شکست خوردیم، یک بار فرعیات را فدای اصل کنیم و پیروز شویم.

کورش عرفانی

ـــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه‎ ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه ‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy