Friday, Jul 21, 2023

صفحه نخست » سرزمین محبوب من و افسانه تیر آرش، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpg بسیار سرزمین‌ها گشته‌ام. بسیار مردمان دیده و افسانه‌ها شنیده‌ام.

هر سرزمینی قهرمانان و افسانه‌های خود را دارد. اما هرگز افسانه‌ای به زیبایی افسانه‌ی آرش و جانی که در تیر نهاد نشنیده‌ام.

بارها با خود اندیشیده‌ام. چرا بهای آزادی در این سرزمین قربانی شدن و نهادن جان است در تیر؟

چرا آرش زمانی به قهرمان بدل می‌شود که جان در تیر می‌نهد و پرتاب می‌کند؟

چه رازی میان مرگ یک قهرمان و آزادی یک ملت وجود دارد؟

آیا بهای آزادی و رهایی یک ملت نهادن جان زیباترین و آگاه‌ترین فرزندان آن سرزمین در تیر است و رها کردن آن در فراخنای آسمان و نشاندن آن بر تناور ساق گردویی که نشان از کهن بودن، پایدار بودن، بارور گشتن و تداوم یافتن نسل‌هاست؟

بسیار کوه‌ها و دره‌ها را درنوردیده‌ام. بر تن تنومند، بسیار درختان کهن دست کشیده‌ام تا شاید نشانی از تیر آرش بیابم. همراه بسیار جان‌های عاشق سرودخوان تا ستیغ البرز بالا رفته‌ام! سحرگاهان آن‌گاه که خورشید، تن به صخره‌ها می‌سایید و در نجوا با نسیم صبحگاهی بالا می‌آمد، نشان تیرآرش گرفته‌ام. تیری اساطیری برآمده از آرزو‌های یک ملت. آرزوهایی به‌درازنای تاریخ که هنوز در پرواز است.

تیر نشسته بر تن تناور درخت گردو، تنها یک نشانه است. نشان از دیرپایی و ریشه‌دار بودن یک ملت که نه یک تیر بل هزاران تیر برآمده از جان آرش‌های هر نسل بر تن آن نشسته است. تا یادآور تداوم نبردی باشد که پیوسته میان تاریکی و روشنایی، میان آزادگان و دشمنان آزادی در جریان است.

تیر آرش و جان او نمادی از خرد، عشق، امید و رجعتی به سوی روشنایی است. گذر از تاریکی جهل است، از جنایت حاکمان جانی. گذری سخت جان‌فرسا که تنها شهامت، خرد و دریغا جان بازی تحمیل‌شده بر حیات برومندترین فرزندان این سرزمین عبور از میان این‌همه لشکر تا بن دندان مسلح را ممکن می‌سازد.

تیر آرش تیر یک جان نیست، وحدت جان‌های آزادی‌ست تبلوریافته در تیر آرش.

کافی‌ست دل با آزادگان یک‌دله کنیم. گوش به پیام آزادی‌بخش جان‌ها بیدار بسپاریم. چشمان مشتاق دیدن زیبایی‌های حیات در سایه آزادی و رفاه را بر روی هزاران چشم مشتاق آزادی بگشائیم. بر چشمانی که دیروز میل گداخته بر آن‌ها کشیده می‌شد و امروز از تفنگ‌های ساچمه‌ای بر چشمان جهان‌بین و آگاه‌شان شلیک می‌شود بنگریم تا عمق فاجعه و پایداری یک ملت را دریابیم.

تیر آرش تیر عجین‌شده با رقص زیبای «خدا نور لجه‌ای» است در پیچ‌وتاب تنی به‌تمامی عاشق، به‌تمامی شور! شور رهایی از بند دیوان نابودگر شادی.

تیر نهان‌شده در خنده زیبای ستار بهشتی است زمانی‌که زیر مشت‌ولگد جانیان حاکم جان می‌دهد. اما خنده از لب برنمی گیرد! چرا که او نماد و یادآور «خنده»، این جادوی لذت‌بخش حیات است که دیرگاهی‌ست از لبان این ملت رخت بربسته است

نمادی از حلول یک جان آزاد در وجود مادری که حماسه می‌آفریند و بی‌هراس از حاکمان با تصویری از فرزند در شهر می‌گردد. فریاد عدالت و آزادی سر می‌دهد! در کهنسالی چادر از سر برمی‌گیرد تا همراه با نسل جوانی گردد که امروز با شعار «زن، زندگی، آزادی» به‌میدان در آمده‌اند.

تیر آرش نهان‌شده در کمان‌دان شادی‌ست، آویخته بر شانه‌ی ستبر نام‌آوری جوان با نام «مجیدرضا رهنورد» که در پای چوبه اعدام، تیری از آن می‌کشد. بر چاچی کمان جان می‌نهد. با پیام آرزوی شادی برای مردمان این سرزمین رهایش می‌کند!

تیری رها شده درفضای لاجوردی میهن غرق در ماتم. باشد که مردمان این سرزمین طاعون‌زده که نیرو‌های اهریمنی حاکم برای آن‌ها جز ماتم و درد، عزاداری، بر سروسینه زدن، جز اندوه و الم کاشتن بذر نفرت، چند دستگی و مرگ، چیزی به ارمغان نیاوردند! این نیروی حیات‌بخش زندگی، این شادی نهفته در بطن زندگی، در بطن این نماد افسانه‌ای را دریابند.

غم از دست دادن جان عزیزی چون او را به نیروی شادی و عشق بدل سازند. سلاحی بُران در برابر منادیان ماتم وعزا.

صدای گردآفرید دیروز است منعکس‌شده در فریاد امروز حدیث‌ها،، یلدا‌ها، حنانه‌ها، سارینا‌ها و ندا‌ها! زمانی که در میدان فریاد آزادی سر می‌دهند. تیر آرش نشانی از روح زنده یک ملت است. تیر نشسته بر جان نوجوانی در شلمچه است، که سینه خیزشبیخون بر سنگر دشمن می‌زند.

تیری است فارغ از هر تعلق! در وجود آزادی‌خواهانی که در وجب به وجب این سرزمین قربانی می‌شوند تا از آزادگی و شرف یک ملت دفاع کنند.

تیری نشسته بر گور‌های بی‌نام خاوران که از دهان مادران شرح ستم می‌دهد. از ستمی که خمینی در حق فرزندان این سرزمین کرد.

تیروکمان کوچکی است در دست کودکی ده‌ساله به نام «کیان پیرفلک» که خدای‌اش رنگین‌گمانی از خرد و آگاهی بود.

دیگر در یافته‌ام که آرش را نباید در اسطور‌ها جست‌وجو کرد. اگر او در قالب اسطوره بماند و منجمد شود دیگر آرش نیست.

اسطوره بودن او حضور تاریخی اما مداوم و زنده‌ی اوست در میان مردمان این سرزمین کهن!

در شادی وغم! در شکست و پیروزی! درامید و ناامیدی! روحی که در اوج ناامیدی امیدوارت می‌سازد و از پیروزی سخن می‌گوید.

حضوری گرامی در ذهن و قلب مردم. حضوری امیدبخش در قلب مادری است که به‌جرم دادخواهی پسر ماه‌هاست در تنگنای سلولی تنگ روز پیروزی را به انتظار نشسته است.

تیر آرش رمز نبرد، پیروزی و همبستگی یک ملت است با تمام فرازوفرود‌های خود در پهنه‌ی گسترده تاریخ و جغرافیای این سرزمین.

روح یک ملت است! نهاده‌شده در کمان‌دان تاریخ که هرگز خالی از وجود کمان‌داران زن و مرد این سرزمین نبوده است. سرزمین محبوب من! با جان‌های عاشق!

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy