طی دو سه روز گذشته، یک کامنت از خانم نیلوفر بیضایی دریافت کردم و یک مطلب از خانم نازلی کاموری در سایت رادیو زمانه خواندم که به موضوع کثافتکاری رضا ثقتی مدیر کل ارشاد گیلان اشاره داشتند و لُبّ کلام هم این بود که عملیات جناب ثقتی را به موضوع همجنسگرایی ربط بدهند.
البته از قدیم گفته اند سر ی که درد نمی کند دستمال نمی بندند، و جایی که چند نفر به خاطر افکار خاص خودشان با هم درگیر هستند، دور از عقل است دخالت کردن و پابرهنه وسط درگیری پریدن.
برخی از طرفداران همجنسگرایی، مثل خانم بیضایی، حتی سلیقه ی شخصی مرا -که به صراحت و روشنی بیان کرده ام- بر نتافته اند و در جایی که خودم می گویم اُمُل هستم و سلیقه ام با همجنسگرایان نمی خواند ولی معتقد به اِعمال و رعایت حقوق برابر همجنسگرایان با سایر آحاد اجتماع هستم همین را تحمل نمی کنند و می گویند تو هموفوب هستی و رفتار ت شبیه به راسیست هاست و به اُمُل بودن خود می ناز ی و غیره و غیره.
مقاله ی خانم کاموری هم که من ایشان را به عنوان یک فرد متفکر می شناختم، و بافتن خشک و تر به هم و ارتباط دادن موضوع ثقتی با همجنسگرایی باعث شد که به خودم بگویم وقتی طرفداران همجنسگرایی می خواهند موضوع همجنسگرایی را در حد موضوع ثقتی تقلیل دهند، تو چرا خود را وارد این بحث می کنی. بگذار این طرفداران، کاری کنند که جامعه ی بی خبر از چرایی همجنسگرایی، همجنسگرایی را کلا چیزی شبیه به چپاندن آلت ثقتی در ماتحت یک جوان دیگر ببینند و فکر کنند همجنسگرایی که عده ای به طرفداری از آن سخن می گویند همین چپاندن و سپوختن و این جور رفتارهای حیوانی ست نه به معنای بد آن بلکه به معنای مکانیکی بودن آن و عدم ارتباط با زندگی اجتماعی انسان مدرن.
کتابفروشی من در هامبورگ در محله ای بود که می گویند آلترناتیو در آن جا زندگی می کند، و کافه های غیر معمول مثل کافه های همجنسگرایان در آن محله بود و در همسایگی من عده ای همجنسگرا زندگی می کردند و فستیوال ها و راهپیمایی های همجنسگرایان در خیابان محل کار من انجام می شد.
به عبارتی، هم همسایگان همجنسگرا داشتم هم مشتری های همجنسگرا هم همجنسگرایان در محله ی من متمرکز بودند. چند نفر از آن ها را می شناختم با هم دوستی و سلام علیک داشتیم و روابط شان با یکدیگر را هم به طور مستقیم و مرتب می دیدم.
عزیزان طرفدار همجنسگرایی البته حتما تخصص بیشتری از من نسبت به این روابط دارند ولی همجنسگرایانی که من دیدم و شناختم و انسان های بسیار خوب و دوست داشتنی یی هم بودند با عرض معذرت از صراحت ام که به بی ادبی می زند ولی برای جا انداختن مطلب چاره ای جز این صراحت ندارم، «به دنبال کردن یا شدن نبودند» بلکه با هم مثل زن و شوهر، مثل دو دوست خیلی نزدیک، زندگی می کردند، خرید می کردند، غذا می پختند، بیرون می رفتند، کارهایشان را با هم انجام می دادند، با هم گاهی دعوا می کردند، خانه را نظافت می کردند، در وقت بیماری با هم و برای هم بودند، به وقت شادی همین طور، حتی خانواده ی همجنسگرایی را می شناختم که بچه هم داشتند.
حالا شما می خواهید موضوع همجنسگرایی از این نوع را به «کردن و شدن» تقلیل بدهید و نمونه ثقتی را نمونه ی همجنسگرایانه معرفی کنید، این دیگر میل شماست و من نباید کاسه ی داغ تر از آش بشوم.
دلایل "سیاسی" عدم برخورد با رضا ثقتی