چندی است برساختهی ناچسب «ناسیاست» (۱) پربسامد شده است. «ناسیاست» در بنیادها نادرست است و چون از دریافتی کجوکوژ و ناتمام از سیاست بر میخیزید، خطرناک هم هست. ناسیاست نادرست است؛ زیرا ناسیاست را در برابر سیاست میگذارد؛ در بهترین حالت برچسب ناسیاست خوانشی از سیاست است که در جایگاه داور ایستاده است و دیگری و دریافتهای دیگر از سیاست را (به جهت نامناسب، نادلخواه و تاریخگذشته بودن) نشاندار میکند. در نتیجه ناسیاست همان سیاست دیگر است و نه چیزی کمتر! اما این برساخته خطرناک هم هست؛ زیرا بر این توهم دامن میزند که در یک اجتماع یا جامعه، جایی و چیزی بیش یا برتر از سیاست هم هست!
اگر سیاست را آفرینشی از جنس دین، هنر، اخلاق و فنآوری (اما عالیتر و آلیتر) بدانیم که قرار است فرآیند تغییر را در قلمرو بیرون (۲) از کالبد آدمی (و به طور دقیقتر و روزآمدتر در قلمرو همهگانی) سروسامان دهد، آنگاه کاربرد «ناسیاست» بیمعنا و پیشگذاشتن آن شکلی از سردرگمی در فهم و دریافت سیاست و قدرت است. اگر درکی نوین و پساهابزی از قدرت و فنآوری سیاست در سامانیدن به آن در میان باشد، ما تنها با سیاستهای گوناگون و گونهگونه روبهرو هستیم؛ سیاستهایی که برخی کارآمدتر و هنایاتر هستند و برخی ناکارآمدتر و ناهنایاتر. در چنین چشماندازی سیاستها همانند گزارههای علمی حدسهایی هستند در همآوردی با یکدیگر! اگر در علم ما با همآوردی حدسهای گوناگون در گزارش و توصیف فربود و واقعیت روبهرو هستیم، در فنآوری سیاست هم ما با حدسهای گوناگونی روبهرو هستیم که جهانهای دلخواه و آرمانی گوناگونی را پیش میگذارند. ما با امکانهای بیپایانی روبهرو هستیم که باید دست به انتخاب بزنیم. دشواری سیاست و دریافت آن «انتخاب» و فرآیند آن است. بر این قرار سیاستها را باید در برابر پیشاسیاستها قرار داد و نه ناسیاستها. این انتخابهای بیمعنا را نباید به بدسلیقهگیهای زبانی فروکاست؛ زیرا وقتی پای فلسفه در میان است زبان همه چیز است. و بیچیزی و بیمعنایی در هیچ جا بیش از زبان لخت نمیشود. برساختهی ناسیاست به طور چیره برآمد دریافتی از سیاست است که نمیتواند میان سیاست و اخلاق فاصله بگذارد؛ اما پیشاسیاست دریافتی تاریخی از سیاست است.
اکبر کرمی
پانوبسها
۱- در زبان انگلیسی ما واژههای پیشاسیاسی Prehistoric یا غیرسیاسی Unhistoric داریم؛ و حتا Non historic به معنای غیرتاریخی داریم، اما برابری برای ناسیاست نداریم. زیرا این برساخته بیمعنا و لودهندهی اندیشهها و اندیشمندان پفکی است. برخی از چپهای چپرچلاق برای فحش دادن به لیبرال دمکراسی و سرمایهداری و غرب از این واژه بهره میبرند.
۲- قلمرو بیرون از کالبد آدمی را باید به دو پارهی همهگانی و یگانی (فردی) بخش کرد. سیاست فنآوری، هنر و اراده به قدرت برای مدیریت و کنترل تغییر در پارهی همهگانی است.