حضور میلیون ها افغانستانی در ایران یک موضوع حساس است که باید از جوانب مختلف سنجیده شود و از قضاوت یک طرفه نسبت به آن پرهیز کنیم، نه مثبت، نه منفی. برخی منابع در مورد حضور یک پنجم
کل جمعیت ۴۰ میلیونی افغانستان در ایران صحبت میکنند و در این باره هشدار میدهند. روزنامهی «جمهوری اسلامی» در صفحهی اول خود در تاریخ ۱۹ امرداد ۱۴۰۲ مینویسد: «جنوب تهران در اشغال افغانها، این یک موضوع کاملا امنیتی است» (تصویر صفحه)
نکات زیر نمونه هایی از آن چه هستند که باید مد نظر قرار گیرند:
۱) شرایط اقلیمی افغانستان به سان ایران فاجعه بار است و به دلیل عدم توسعه یافتگی اقتصاد، راههای کسب معیشت در آن سرزمین محدود میباشد: به طور عمده کشاورزی و دامداری. در نبود آب، هیچ راهی جز قاچاق یا مهاجرت برای بسیاری از ساکنان این کشور به ویژه در مناطق روستایی نمیماند. بخشی به ایران آمدهاند و میآیند.
۲) شرایط سیاسی و امنیتی به دلیل استقرار سیاه سالاری طالبان عامل دیگری است که لایه هایی از جامعهی افغانستان را به سوی اجبار مهاجرت سیاسی و اجتماعی میکشاند. باز هم بخش عمدهای از این نوع مهاجران به ایران میآیند. به طور مثال بخش عمدهای از کسانی که در طول بیست سال حضور آمریکا در آن کشور در نیروهای نظامی و انتظامی بودهاند برای نجات جان خویش و فرار از انتقام کشی طالبان مجبور به مهاجرت و در واقع فرار از کشور هستند.
۳) از آن سوی، رژیم جمهوری اسلامی به دلیل از دست دادن مدیریت امور کشور راه را برای اضافه شدن بر این موج مهاجرت باز کرده است و به همین دلیل روزانه ۵ تا ۱۰ هزار مهاجر جدید از افغانستان وارد ایران می شوند. مرزها دیگر کنترلی ندارند و باندهای قاچاق انسان در افغانستان با پرداخت رشوه به سپاه اجازه و امکان فرستادن هزاران نفر در روز را به این سوی مرز پیدا کرده اند.
طالبان برای کاهش فشار از روی خود چشم بر این پدیده بسته و حتی در یک محاسبه ی چند جانبه آن را به نفع خویش می دانند.
۴) از حیث جامعه شناختی اما با انباشت جمعیت مهاجر در یک شهر یا استان یا حتی در کل کشور، بافت جمعیتی در آن حوزه تحول یافته و تابع آن، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی شروع به تغییر میکنند. این امر از آن جا که تعداد مهاجرین افغانستان در ایران در حال افزایش است و برآوردها بین ۵ تا ۸ میلیون نفر را بیان میکند، این پدیده تحول پرشتاب و تحمیلی برای جمعیت بومی میتواند به زودی در شهرها، استانها و حتی در سطح کشور خود را نشان دهد. در این صورت برخی مناطق دیگر یک استان «ایرانی» نخواهد بود بلکه «ایرانی -افغانی» و حتی اگر اکثریت را در یک منطقه به دست آورند «افغانی-ایرانی» خواهد بود. این به معنای اجبار جمعیت بومی به تن دادن به انگارهها و الگوهایی است که به طور طبیعی در زندگی جمعی آنان نبوده است، اما حضور گستردهی مهاجرین شرایط اجتماعی و فرهنگی تازهای را به آنها تحمیل و حتی در بعضی موارد آنها را به تغییر رفتارها، هنجارها و برخوردها و نیز در حالت افراطی به ترک محل زندگی خود برای «غریبه نبودن» میکشاند.
۵) این ترکیبهای جدید را البته نباید از نگاه نژادی و ملیت پرستی و امثال آن نگاه کرد. این خود ترکیب جمعیتی نیست که نگران کننده است، اکثریت این مهاجرین ناقلان یک فرهنگ هستند و اگر قرار باشد که این فرهنگ به تحجر مذهبی و خرافات و امثال آن دامن بزند باید به شدت نگران آن بود. این واقعیتی است که به نسبت حرکت جامعهی ایران به سوی مذهب گریزی و خرافات زدایی، بار فرهنگی این پدیدهی مهاجرتی نوعی پسروی و عقب گرد حساب میشود. فراموش نکنیم که در زمینهی حقوق زنان جامعهی ایران اینک در مرحلهای به مراتب پیشروتر از جامعهی سنتی افغانستان است و انتقال و برقراری همان روابط سنتی اسلام گرای ضد زن جاری در افغانستان در ایران میتواند یک ترمز آشکار به حرکت توام با رشد اجتماعی و فرهنگی ایران باشد.
۶) نکتهی مهم دیگر در مورد سوء استفادههای احتمالی رژیم آخوندی در مانده و در حال سقوط از این مهاجرین برای تقویت نیروهای سرکوبگر خود و قرار دادن آنها در مقابل مردم معترض و طغیانگر ایران است. این شاید مهمترین امری است که در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد. چون اگر رژیم رسیده به استیصال به طور گسترده، هدفمند و منظم به چنین کاری دست بزند تردید نکنیم که پایههای پاشیدن شیرازهی جامعهی ایران و آغاز جنگ قومی و داخلی را خواهد گذاشت. قرار دادن مهاجرین افغانستانی در لباس نیروی انتظامی و سپاه و بسیج و نیروی قدس (زینبیون و فاطمیون) میتواند آغازگر نزاعی خونین و مهیب در ایران باشد.
۷) از طرفی دیگر، این احتمال را نیز نباید از نظر دور داشت که نیروهای سلفی، شاخه خراسان داعش، طالبان، القاعده و غیره تعدادی از نیروهای عملیاتی خود را در پوشش مهاجرین -با یا بی خانواده- وارد ایران کرده باشند تا مستقر شوند، شناسایی کنند، شبکه سازی کنند و آماده دریافت دستور برای عملیات انتحاری و خرابکاری و امثال آن باشند. همین حالا هم موضوعاتی مانند ماجرای شاهچراغ را میتوان، با وجود اعلام تبعه تاجیکستان برای فرد مهاجم، تمرینها و آزمایشهای ابتدایی چنین موج سلفی گری سازمان یافته مسلح در ایران قلمداد کرد. فراموش نکنیم که رژیم آخوندی هم از این امر وحشت دارد و هم از آن جا که میداند پایش لب گور است به فکر استفادهی ابزاری از آن است تا با ایجاد جو وحشت تروریستی در جامعه مردم را به سوی پناه آوردن به سپاه و نیروهای حکومتی برای حفظ امنیت خود بکشاند.
از یاد نبریم که موج بعدی جنبش مهسا در راهست و رژیم برای گریز از آن تا مرز جنگ داخلی یا جنگ نظامی با آمریکا در خلیج فارس و یا کشاندن پای اسرائیل به جنگی منطقه ای پیش خواهد رفت. تردید نداشته باشیم.
نتیجه گیری
مجموع آن چه گفته شد ما را دعوت می کند که با موضوع مهاجرت و حضور گسترده ی افغانستانی ها در ایران با احتیاط برخورد کنیم. نه دچار بی رحمی نژادپرستانه و قوم گرایانه نسبت به مردمی ستمدیده و بی خانمان شویم و نه از نتایج منفی درازمدت و سرنوشت ساز این پدیده غافل شویم.
نگارنده بر این باور است که حل کلیدی و ریشه ای این معضل در این است که رژیم آخوندی در ایران و برادران ایدئولوژیک آنها در افغانستان یعنی رژیم طالبان هر دو یکی بعد از دیگری به همت مردم ایران و افغانستان سقوط کنند، هر دو کشور به یک بازسازی سیاسی و اقتصادی و اقلیمی بپردازند و به واسطه ی بهبود شرایط زندگی در آنها، میهمانان افغانستانی ما با خیال راحت بابت امنیت جان خود برای بازسازی کشور خویش و زندگی در آن به افغانستان باز گردند.
بدیهی است که در آن شرایط بین دو حکومت دمکراتیک و مردمی در ایران و افغانستان شانس های فراوانی جهت همکاری و همیاری یکدیگر وجود خواهد داشت. کیست که نداند که آن چه امروز افغانستان می نامند بخشی از حاکمیت ایران بوده است که استعمار بریتانیا از ما جداساخت و همچنان در قلمرو فرهنگ تاریخی ایران است. نباید اجازه دهیم که این بار هم رژیمی ضد تمدن ایران، دو ملت از یک تمدن مشترک را به جان هم بیاندازد.
هشیار باشیم تا به عنوان دو ملت ایران و افغانستان بازیچه ی دست حکومت های ضد مردمی حاکم بر این دو کشور نشویم. رهایی ما در گرو درک شرایط و نگرانی های یکدیگر و یاری به همدیگر است.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@
تاریخچه سلطه دلار (۲) سیستم برتون وودز، ژاله وفا
جنایات حکومت کودککُش قابل انکار نیست! سیامک بهاری