Thursday, Aug 17, 2023

صفحه نخست » عبدالکریمی و مسئلهٔ «امتناع تفکر در فرهنگ دینی»، علیرضا موثق

agahi.jpgانحطاط یک فرهنگ، نشانه‌های متنوعی دارد. یکی از نشانه‌های مهمِ انحطاط، ابتذال «مفاهیم و زبان» است. در یک فرهنگ منحط، روح الله خمینی می‌تواند نام «بربریت و بلاهت و ظلم» را «مدنیت و حکمت و عدالت» بگذارد و توأم با دفاع از احکام داعشی اسلام مبنی بر «جواز سکس با دختربچهٔ شیرخواره و شلاق و سنگسار و قطع دست و قصاص و تبعیض علیه زنان/کافران و امثالهم»، جهانیان را به «عدالت و اخلاق» دعوت کند، و سودای خامِ ارشاد و هدایتِ جهانیان را در خیال خویش بپرورد و با اعتماد به نفسی کاذب و ناسالم، و ناشی از «جهالت مرکب و توهم و تفرعن»، ادعا کند که اسلام، الگویی جهان‌شمول و آلترناتیو برای مدرنیسم است. در یک فرهنگ منحط، مفاهیم، مبتذل و پوچ می‌شوند و از این رو افرادی عامی و نامتفکر چون «مرتضی مطهری و محمدحسین طباطبایی و مصباح یزدی»، استاد و علامه و فیلسوف نام می‌گیرند و این پدیده برای هاضمهٔ فکری جامعه، ثقیل جلوه نمی‌کند. به نظرم فیلسوف نام گرفتن فردی چون دکتر بیژن عبدالکریمی نیز در همین سیاق باید فهم شود.

دکتر عبدالکریمی، غرب‌ستیزیِ هیستریک و خردستیز و مخرب و کورِ «فردید و آل‌احمد و دکتر شریعتی» را حمل می‌کند و می‌کوشد تا به امری که با عقلانیت و عدالت و اخلاق تعارض دارد و به بیان دیگر، به «خطابه‌های خام دکتر شریعتی»، صبغه‌ای فلسفی دهد.

انسان دین‌خو به تعبیر کانت، هنوز «صغیر» است و از طفولیت خارج نشده‌است و لذا «جرأت اندیشیدن» و «شهامت مواجهه با واقعیات» را ندارد. انسان دین‌خو شبیه به کودکی‌ست که نمی‌تواند بر پای خویش بایستد و بدون وابستگی به شیرِ پستانِ مادر زندگی کند. انسان دین‌خو آرزو دارد تا به زهدان تنگ و تاریک مادر برگردد و از جهان واقع گسسته شود تا به امنیت برسد و از رنجِ «مرگ و تنهایی و معنایابی و کوچکی و آزادی و فردیت و مسئولیت» رها شود. «دین» برای انسان دین‌خو، نقش زهدان مادر را دارد و او را با یکسری «خرافات و اباطیل» از رنج مواجهه با حقایقِ تلخ و مردافکنِ زندگی رها می‌کند و با پوشاندنِ واقعیاتِ تلخ به وسیلهٔ گزاره‌های موهوم و دروغین، به محیطی امن وارد می‌سازد.
نظریات «به اصطلاح» فلسفیِ دکتر عبدالکریمی، معلل و نامدلل است. دکتر عبدالکریمی فی‌الواقع، متکلم است و نه متفکر و فیلسوف. ایشان همواره با تمسک جستن به لفظ «پدیدارشناسی» از اقامهٔ دلیل برای مدعیات متنوع‌اش طفره می‌رود. دکتر عبدالکریمی ادعا می‌کند که مدرنیسم و لیبرالیسم و غربِ فرهنگی-فلسفی، گرفتارِ بحرانی تحت عنوان «نیهیلیسم» است و کشور ایران نیز به اقتفای روند تحولات جهانی، دچار بحران نیهلیسم است. دکتر عبدالکریمی، روشنفکران و اپوزیسیون را «دن‌کیشوت و مبتذل»، و نسل جدید را «مصرف‌گرا و سطحی» می‌نامد و بدون توجه به مبانی و مبادیِ «کثرت در سبک زندگی» و «تکثر فرهنگی»، و مآلاً متأثر از «روح و سرشتِ توتالیتر و انحصارگرای اسلام»، پروین اعتصامی را الگویی مناسب برای زنان ایرانی معرفی می‌کند و نه فروغ فرخزاد را.

abdolkarimi.jpgبیژن عبدالکریمی

دکتر عبدالکریمی شعار «زن، زندگی، آزادی» را بی‌ریشه می‌داند؛ گویا سوژهٔ مدرن برای «ریشه‌دار شدن»، ضرورتاً می‌بایست تفکرات و ارزش‌ها و آرمان‌هایش را با اسلامِ «فاشیستی و خردستیز و اخلاق‌ستیز» و نیز با سنتِ «استبدادی و منحط و فاسدِ» گذشتگان سازگار کند و گویا بنیان نهادنِ جهان و پارادایمی از اساس دگرگون و جدید و یا استفاده از فرهنگ مدرن و مقولاتِ فرهنگی و فلسفیِ غرب، نامطلوب یا مذموم است و گویا برای طراحی جهان‌بینی و هویت، نمی‌توان از دینِ میراثی و اجدادی تغذیه نکرد.
دکتر عبدالکریمی معنویت «اُشو» را متأثر از انسان‌شناسی لیبرالیسم می‌داند که سرکوب غرایز جنسی را (البته ضمن ممنوعیتِ کودک‌همسری و مذمومیتِ خیانت در زندگی زناشویی) توصیه نمی‌کند و این نوع معنویت را نااصیل و نامطلوب می‌نامد، اما وضعیت پیامبر اسلام (یا مؤلف قرآن) در جهان سنت را فراموش می‌کند که خداوند را به استخدامِ «ارادهٔ قدرت و شهوت» درآورد و از الله امتیازاتِ ویژه و انحصاری در امر جنسی گرفت (قبول هبهٔ زنان، عدم رعایت عدالت در سکس با زنان متعددش و نیز جواز ازدواج دائم با بیش از چهار زن)، و با کودکان و کنیزان سکس داشت، و در دینش اجارهٔ کنیز برای سکس و یا کودک‌همسری مجاز بود، و یا قتل و غارت و به بردگی گرفتنِ اهل کتاب و حتی مؤمنان اخلاقی در ادیان دیگر و «سکس با زن شوهرداری که اسیر جنگی شده‌است» را روا می‌دانست.
دکتر عبدالکریمی ادعا می‌کند که دین (به طور کلی) و اسلام (به عنوان یک مصداق از دین)، نشان می‌دهد که الله (یعنی خدای متشخص و خالق و انسانوار و عادل و مهربان) وجود دارد و زندگی انسان در پرتوی انوار وجود الله معنا می‌یابد و بدین‌ترتیب، پرسش از مبدأ و مقصد و مبنای زندگی پاسخ می‌یابد. در اینجاست که دُم خروسِ عوامیت و آخوندیسم از لای عبایِ ژندهٔ ژست‌های فلسفی در یک انسان دین‌خو بیرون می‌زند و نشان می‌دهد که «تفکر در ذهن دین‌خو» ممتنع است.
دکتر عبدالکریمی به سندروم «نوستالژی سنت» مبتلاست. در نوستالژی سنت که به نظرم ناشی از اختلال شناختی و چالش هویتی است، ذهن آدمی، مصائب و شرور و رنج‌ها و توحش‌ها و جهل‌ها و ظلم‌های شایع در جهانِ «اسکندر و محمد و چنگیز و تیمور» را سانسور یا فراموش می‌کند و در گام بعد، تصویری موهوم و خلاف واقع از جهان سنت در ذهنش می‌سازد و بر این مبنا در سوگ فراق و هجران با «مدرنیسم و عقلانیت استدلالی» خصومت می‌ورزد. دکتر عبدالکریمی متوجه نیست که باور به وجود الله بدین سبب در جهان سنت شایع بود که سطح «عقلانیت و استدلال‌گرایی» در جهان سنت نازل بود و حتی بزرگان فکری آن قوم، با مغالطه‌هایی سست و با ساده‌لوحی، مدعیات ادیان، از جمله بارداری مادر عیسی توسط الله را تصدیق می‌کردند. دکتر عبدالکریمی متوجه نیست که انسان مدرن، نه تنها دلیلی برای تصدیق وجود الله و نبوت نمی‌یابد، بلکه دلایل کافی برای تکذیب وجود الله و نبوت یافته‌است و برای چنین انسانی، ادیان نمی‌توانند معنا تولید سازند و لذا اگر کسی به فکر «حل مسائل نظری و رفع مشکلات عملی» برای انسان مدرن است و می‌خواهد رنج‌های اگزیستانسیل انسان مدرن را تسکین دهد و برایش معنا تولید نماید، با توسل به «روضه و موعظه و خطابه» در کانتکست ادیان تاریخی، راهی به دهی گشوده نمی‌شود.
دکتر عبدالکریمی چنان ادعا می‌کند: «ادیان نشان داده‌اند، الله وجود دارد و زندگی و هستی در ذات خویش معنادار هستند» که گویا وجود الله و نبوت با دلایلی قاطع اثبات شده‌اند. البته دکتر عبدالکریمی به جای لفظ «الله»، از لفظ دهان‌پرکن و شیکِ «امر قدسی» یا «وجود» استفاده می‌کند تا از گزیدگیِ عامیانه بودن سخانش بکاهد، اما با دقت به قرائن متعدد در کلامش، روشن می‌شود که مرادش از امر قدسی، همان «خدای خالق و متشخص و انسانوار و عادل و مهربان» در ادیان است؛ زیرا خدای نامتشخص و ناانسانوار نمی‌تواند برای انسان، معنا تولید کند و متعلَق عبادت و دعا و نیایش قرار گیرد. برای «خدا-طبیعت»، رنج انسان‌ها هیچ اهمیتی ندارد و بین انسان با «سنگ و سوسک» هیچ فرقی وجود ندارد. به دلایلی که در مطالب دیگر ذکر کرده‌ام، در ذیل خدای نامتشخص (بر فرض وجود)، مقولاتی چون «خلقت و معاد و نبوت و روح متشخص و ارادهٔ الهی و عدالت الهی» قابل تصور نیست. دریا، موج را خلق نمی‌کند، بلکه دریا بر اثر جبر حاکم بر مقتضیات وجودی‌اش، صرفاً در صیرورت است و بدون هدف و اراده، «موجیده» می‌شود. موج، حصه‌ و حالتی از دریاست و نه مخلوق دریا. «خدا-طبیعت»، دستگاه عصبی ندارد و انسانوار نیست تا به تبع آن، اراده و عاطفه و مهر و خشم و عدالت داشته باشد. به همین جهت، خدای مدنظر دکتر عبدالکریمی، همان «الله» و خدای ادیان ابراهیمی است و چنین خدایی‌ست که می‌تواند معنا برای معتقدان تولید کند. منتها نزد انسان مدرن و فرهیخته، به قول ولتر «پس از زلزلهٔ لیسبون، هر کس به خدای ادیان باور داشته باشد، احمق است».
دکتر عبدالکریمی متوجه نیست که انسان مدرن، دچار عقلانیت شده‌است و جبراً نمی‌تواند احمق باشد و مثل دین‌خویان، وجود الله را تصدیق کند و از این مجرا برای زندگی‌اش معنا تولید نماید. انسان مدرن مجبور است که رنج و زحمتِ تفکر را قبول کند و نه تنها امور سیاسی و اجتماعی را با اتکاء به عقل و وجدان اخلاقیِ خویش سامان دهد و در این راستا علوم تجربیِ انسانی و علوم تجربیِ طبیعی تولید نماید، بلکه علاوه بر آن، جبراً به علت دچارشدگی به عقلانیت، ناچار است که واقعیت را بپذیرد و خدای ادیان را تکذیب کند و بار تولید معنا برای زندگی را نیز بر دوش خویشتن ببیند. برای انسان مدرن، اسلام از جمیع وجوه ورشکسته است؛ از سیاست و طبابت و فیزیک و شیمی و اقتصاد گرفته تا علم اخلاق و علم حقوق و مقولاتی چون عدالت و معنایابی و حتی معنویت و خداشناسی.
باری، از نشانه‌های انحطاط است که معلم فلسفه در یک کشور، بدون هیچ دلیلی، ادعا کند که منبع معرفتی به نام «شهود معنوی یا وحی» وجود دارد و در فرهنگی دین‌خو و شعرزده و عرفان‌زده و استدلال‌گریز از «تفکر وجودی» سخن بگوید و از این مجرا، ذهن جوانانِ مردم را با خرافات و موهومات مسموم نماید. دکتر عبدالکریمی قادر نیست تا همچون مصطفی ملکیان به پاهای پینه‌بسته‌اش بگوید که راه را اشتباه آمده‌است و سپس، وارد ساحت تفکر شود و رنج تفلسف را تحمل کند. دین با عقلانیت و فلسفه تعارض دارد؛ از جمله بدین جهت که قائمهٔ عقلانیت و فلسفه، استدلال‌گرایی و موزون کردنِ باور با دلیل است، و در این راستا نه تنها دلیلی برای تصدیقِ وجود الله و نبوت وجود ندارد، بلکه دلایل کافی برای تکذیب وجود الله و نبوت وجود دارد.

علیرضا موثق



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy