ویژه خبرنامه گویا
مقالهای را از هموطنی به نام مسعود افتخاری مشاهده کردم که با افتخار به محمد بن سلمان (ولیعهد عربستان) افتخار میکرد. برای اولین بار نوشتار ایشان تحت عنوان "ای کاش ایران هم یک محمد بن سلمان داشت" که اکنون در سایت گویا منتشر شده است، را در سایت ایران امروز دیدم و شوکه شدم. بلافاصله در بخش نظرات زیر مقاله در همان سایت نظرم را به مضمون زیر نوشتم و فرستادم.
"احتمالا سایت ایران امروز نظر بنده را منتشر نخواهد کرد، اما با اکراه و ناخواهی ناچارم بنویسم ـ حداقل خود سردبیر این سایت میتواند از نظر بنده مطلع شود. اما باید بگویم که برای این هموطن (آقای مسعود افتخاری) و همچنین سایت "ایران امروز" (که دیروز نوشته بودم) سخت متاسفم که بعد از ۴۴ سال استبداد خودکامه فردی، اکنون به جای سوئیس و سوئد، عربستان را "آرمانشهر" خود و بن سلمان را صنم قبله آمال خود معرفی میکند؟ بن سلمانی که مخالفان میانه رو خود مثل جمال قاشقچی را با اره برقی قیمه میکند و...... بقیهاش را همه میدانند".
متاسفم برای کسانی که سینه به تنور تلویزیون ایران اینترنشنال میچسبانند و بعد از آن تجربه توهم تلخ دیدن تصویر "امام" در ماه، اینک عکس رخ یار خود را در پیاله محمد بن سلمان میبینند و از آن لب بام استالینستی به این لب بام محمد بن سلمان با سر فرود آمدهاند.ای وای بر ما!ای وای بر ما که این شخص هنوز هم با افتخار، به حکومت گذشته نیم قرن پیش شاه حمله میکند و همزمان پنجاه سال بعد قربان صدقه بن سلمان میرود؟ واقعا خلایق هرچه لایق!
بعد از فرستادن نظر بالا، دو اتفاق رخ داد: ۱ ـ نظر بنده هرگز منتشر نشد. ۲ ـ تیتر مقاله با عجله و دستپاچگی توسط سردبیر سایت ایران امروز به این مضمون عوض شد: "بن سلمان عربستان را به کجا میبرد؟ " اما این مقاله "فدایت شوم" که با همان تیتر به گویا (و احتمالا سایتهای دیگر نیز) فرستاده شده بود با همان عنوان آغازین و اصل و پر طمطراق و آرزومند قدیمی "ای کاش ایران هم یک محمد بن سلمان داشت" منتشر شده است.
هدف اصلی از نوشتن این نقد، انتقاد به سایت ایران امروز نیست، اگرچه آن انتقاد نیز وارد است. هدف انتقاد از قشری وامانده از "نسلی وامانده تر" است که بیش از ۶۰ سال پیش که بجز برخی از کشورهای غربی بقیه دنیا در تاریکی حکومتهای استبدادی اسیر بودند، همراه با آخوندهای بغایت مرتجع ضد زن در مقابل انقلاب سفید شاه و مردم که حق رای را به زنان داد ایستادند و آن را ارتجاعی و امپریالیستی خواندند. همسو با آخوندها اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی را ارتجاعی و غیر شرعی خواندند. سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها را توطئه امپریالیسم آمریکا و بورژوازی کُمپرادور خواندند. با ایجاد سپاه دانش و بهداشت و ترویج و آبادانی مخالفت کردند. با آموزش رایگان و تغذیه رایگان و بیمههای اجتماعی برای همه ایرانیان مخالفت کردند و به همین دلیل دنباله رو آخوندهای خونخوار مرتجع شدند و ایران را به ماقبل قرون وسطی سوق دادند. شاه حق رای به زنان را داد ولی خمینی در ۱۰ اسفند ۱۳۴۱، طی نامهای به شاه ایران از دادن حق رأی به زنان اعتراض کرد و آن را خلاف اصول قرآن و اسلام دانست.
اما اکنون همین قشر وامانده نه تنها زیر لب، که با فریاد رسا سرود "سلام فرمانده" میخوانند. اما این بار فرمانده آنها محمد بن سلمان است که تقریبا هر هفته سرکوب مخالفان داخلی و حتی خارج نشین او توسط عفو بین الملل و دیدبان حقوق بشر و بقیه نهادهای حقوق بشری افشاء و محکوم میشود. آنگاه همین نسل وامانده که تا دیروز با افتخار برای برپایی "دیکتاتوری پرولتاریا به سبک استالین و مائو و انور خوجه و پُل پُت" حاضر بودند بکُشَند و کُشته بشوند، رهبر رهایی بخش جدیدی در قامت "قاتل جمال قاشقچی" یافتهاند.
برای نگارنده جزئیات نوشته پرافتخار آقای افتخار از اهمیت چندانی برخوردار نیست. بلکه بُن مایه نگاه ء بیگانه پرستی برخی از قشر "ضد پهلوی" است که توسط رسانههای مانند "ایران اینترنشنال" شستشوی مغزی شدهاند و با یک معلق صد و هشتاد درجهای ایدئولوژیکی از این لب بام به آن لب بام فرود افتادهاند. نمونه آن بازانتشار مکرر ویدئوهای تلویزیون ایران اینترنشنال در سایت "ایران امروز" است که حقیقتا در "ایران ء دیروز" جا مانده است و برای آینده خود کسی را جز ظهور "قاتل قاشقچی" متصور نیست. آنهم حقیرانه به امید اینکه سالی یکبار برای مصاحبه چند دقیقهای توسط ایران اینترنشنال دعوت شوند.
شوربختانه این قشر آنقدر در دُگماتیسم جزم اندیشی و رسوبات تحجر و تعصب فکری خود اسیر و گرفتار شدهاند، که مقولههای مانند نقد و بازنگری و تجدیدنظرطلبی را به مثابه کفر و ارتداد یا بعبارت خودشان "ریویزیونیسم" میدانند. اینان در گذشته و حتی تا همین چند هفته پیش بهترین دوستان و هم سنگرهای خود را به جرم "تجدیدنظرطلبی" به رگبار بسته اند؛ و اینک به بخشی از "مشکل" تبدیل شدهاند و تنها راه حل آنها "محمد بن سلمان" است که میخواهد یک دهم آن کاری را در قرن بیست و یکم بکند که شاه در قرن پیش یعنی شصت سال پیش کرد و اینان با تبعیت از آخوند و با خودسری و بلاهت با آن مخالفت کردند.
پیشنهاد پایانی نگارنده بخصوص به نسل جوان این است که باید از فسیلهای بازمانده از گونههای مختلف دایناسورها عبور کرد و آنها را به آنتروپولوژیستهای دیرینه شناس و تاریخ دانان علم دایناسور شناسی ماقبل تاریخ واگذار کرد. یا وگرنه اینان تردستانه با کمک آخوندهای سالوس و خونخوار حاکم نه تنها گذشته که آینده نسلهای آتی را نیز به گروگان خواهند گرفت.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
عجب آشفته بازاری است دنیا! منوچهر تقوی بیات