Friday, Aug 25, 2023

صفحه نخست » چه شد که سید علی به سراغ دکتر علی رفت؟

246.jpgایندیپندنت فارسی - علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار-

چه خبر شده که آقای دکتر علی یک بار دیگر به صحنه آمده است؟ در جمهوری ولایت فقیه معمولا وقتی رئیس مجلس اسلامی هستی یا رئیس‌القضات یا وزیر ارشاد مطرود یا مثل تحفه آرادان مدیحه‌خوان ولایت و هم‌سفره با نایب امام، گام بعدی‌ات ریاست جمهوری است.

اما حکایت علی آقا، از جمع فرزندان میرزا هاشم آملی لاریجانی، تفاوت‌هایی با روایات اهالی ولایت فقیه دارد. او که به قهر از کاروان سرسپردگان ولی فقیه جدا شد و نتوانست تحمل کند که مقام ولایت سید شش کلاسه نادان با کارنامه شش هزار اعدامی را بر صاحب دکترای فلسفه و ادبیات دانشگاه تهران ارجح بدارد، بار دگر نرم‌نرمک و اندک‌اندک به دیدار «قدرت خانم» می‌آید.

دکتر علی لاریجانی (نشان از دو کس دارد این نیک‌پی) هم آقازاده مرحوم هاشم اردشیر آملی، آخوند استخوان‌دار شوخ طبع، و هم داماد مرحوم مرتضی مطهری است؛ آخوندی که اگر به تیر غیب فرقان گرفتار نشده بود یا همچون آقای منتظری خانه‌نشین می‌شد یا بدتر از آن، کارش به زندان و اعدام می‌کشید.

آقای مطهری کسی بود که در دوره‌‌ای که فلسفی و سه چهار تا از منبری‌های انقلابی هر بار فرصتی می‌یافتند مجله زن روز را مروج فساد و بی‌بندوباری معرفی می‌کردند و به آن حمله می‌کردند، در آن مجله سلسله مقالاتی نوشت که سروصدای زیادی به ‌پا کرد؛ مقالاتی در باب حجاب و حدود آزادی زنان.

کناره‌جویی علی لاریجانی از شرکت در انتخابات مجلسی که ریاست دوره قبلی‌اش را داشت و سپس ابلاغ رد صلاحیت شدنش در انتخابات ریاست‌جمهوری به فرمان نایب مهدی موعود از جانب اصغر حجازی و نیز سقوط اخوی فقیه آقا صادق از رئیس‌القضاتی به مجمع مصلحت ول‌معطلان رژیم، به علی لاریجانی- که آدم باهوشی است- هشدار داد که عهد مودت با سید خراسانی به نهایت آمده و ارتباط اخوت به رابطه از سر مصلحت، آن هم نه برای درازمدت، بدل شده است.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

برای علی لاریجانی جدایی از قدرت خانم، آن هم در آستانه به کاخ ریاست بردنش، کار ساده‌ای نبود.

پیش از پرداختن به دلایل ظهور علی آقا بعد از زیارت شمال بریتانیای کبیر، نگاهی می‌اندازم به خانواده اردشیر لاریجانی و جایگاه این خانواده در انقلاب و سپس در نظام جمهوری اسلامی.

مرحوم آیت‌الله میرزا هاشم اردشیر لاریجانی، ملقب به آملی، از جمله آخوندهای سنتی مخالف با آلودگی دین به سیاست و بسیار خوش‌مشرب و باذوق بود. او چنان از ولایت فقیه و اطوار و احوال اهالی‌اش بیزار بود که یک بار وقتی به دیدن هم‌دندان و رفیق دیر و دورش مرحوم حاج آقا شهاب مرعشی نجفی رفته بود، گویا در یکی از شب‌های ماه رمضان، در مقابل اصرار حاج آقا شهاب که «دیروقت است بمانید و سحری را با هم می‌خوریم»، به طنزی گزنده گفته بود «قربان جدّت بروم، بهتر است بروم، چون فردا ممکن است به جرم اینکه شب را با هم گذرانیده‌ایم و لواط کرده‌ایم ما را دستگیر کنند و به دست آدم‌خواران ری‌شهری بدهند.»

آقای آملی دیرسالی در نجف اقامت داشت. بعد از تکمیل تحصیلات عالیه نزد استادانی چون مرحوم سید محسن حکیم، مرحوم شاهرودی بزرگ ، مرحوم خوئی، و... خود به تدریس در حوز علمیه نجف مشغول شد. صادق و علی و محمدجواد و فاضل و باقر- فرزندان او- همگی از محصولات نجف هستند.

خانواده لاریجانی نیز چون هزاران خانواده روحانی و غیرروحانی ایرانی ساکن عراق به دستور مستقیم صدام حسین از آن کشور اخراج شد. از تمام امتیازهایی نیز که رژیم گذشته برای معاودین قائل شده بود برخوردار شدند، از جمله ورود فرزندان به دانشگاه بدون کنکور.

مرحوم میرزا هاشم اصلا نمی‌خواست فرزندانش دنبال آخوندی بروند. او بارها اینجا و آنجا گفته بود عمامه و عبا در جهان امروز نان نمی‌شود و باید رفت و علم یاد گرفت. او نیز چون مرحوم شریعتمداری دروس آخوندی را علم نمی‌دانست. یگانه پسر آیت‌الله شریعتمداری سراغ علم جدید رفت و مهندس عالی‌قدری از دانشگاه صنعتی شد. فرزندان میرزا هاشم- منهای یکی (صادق) که برخلاف برادران هوشمند بسیار کودن بود و به همین دلیل نیز پدر پذیرفت این یکی در قم بماند و در مدرسه‌ای که به نامش بود مشغول زد و خورد لفظی با زید و عمرو باشد- بقیه به فراگیری علوم جدید به دانشگاه رفتند. یکی (فاضل) ره به ادب و فلسفه برد و آن دگری (باقر) به مدرسه طب رفت. محمدجواد زمین را کوچک دید و ره به عالم فیزیک و انجم و افروز در آمریکا کشید و علی آقا که دل به ادب داشت و اندیشه و فلسفه و ریاضیات، ره به هر دو وادی کشید. برخلاف اخوی محمدجواد- که پس از شاگرد اول شدن در دانشگاه صنعتی (آریامهر سابق و شریف امروز) یک بورس دو قبضه از وزارت علوم شاه گرفت و راهی ینگه دنیا شد تا نماز جماعت به امامت دکتر ابراهیم یزدی بخواند و آش انجمن اسلامی را بار بگذارد و روزها در دانشگاه تحقیقات در عرصه فیزیک و فیزیک اتمی را دنبال کند و شب‌ها حلیةالمتقین را ورق زند- علی آقا در تهران ماند و صبیه آقای مطهری را به همسری گرفت و از همان روزهای جوانی دل به ماکیاول سپرد و دست بیعت به سوی سید روح‌الله دراز کرد.

میرزا هاشم به‌شدت مخالف آلوده شدن فرزندانش به سیاست به‌ویژه در روزگار حکومت آخوندی بود. او به محمدجواد- وقتی معاون وزارت خارجه شد- پیغام داده بود «نانی که می‌خوری حرام است؛ ما یک عمر نان حلال خوردیم، فکر نکن چون در وزارت خارجه‌ای دامنت آلوده نیست. تو به همان اندازه که (لاجوردی) جنایت کرده، در جرایم این رژیم سهیم هستی. کنار بکش و خود و خانواده‌ات را نجات بده.»

از برادران لاریجانی، محمدجواد زودتر از همه آلوده شد و علی آقا پشت پرده اتاق فرمانده سپاه و سازمان اطلاعات سپاه زیاد تظاهر نمی‌کرد تا هم پدر را راضی نگاه دارد و هم بی‌سروصدا به خدمت در دستگاه سپاه مشغول باشد. خمینی احساس میرزا هاشم و پسرانش را به خود می‌دانست، اما در عین حال از هوش و درایت و آگاهی‌های آن‌ها باخبر بود و وجودشان را در دستگاه حکومتش ضروری می‌دانست. با این همه، به‌محض آنکه فرصتی پیدا شد، به بهانه اینکه محمدجواد غلط کرده درباره ضرورت برقراری رابطه با آمریکا حرف بزند، دستور کنار گذاشتن او از وزارت خارجه را صادر کرد.

علی آقا، برخلاف اخوی محمدجواد که بیشتر دوست داشت محوریت خود را در تصمیم‌گیری‌های کلان به رخ کشد، علی‌رغم داشتن روابط دوستانه با خامنه‌ای، به گونه‌ای که در سفر و حضر همراه حضرتش بود و آشکار و نهان مراتب دلبستگی خود را به او ابراز می‌کرد، هرگز در صدد نمایش پیوندش با مردی که با ترفند هاشمی رفسنجانی در کرسی رهبری جای گرفت برنیامد. بر دستش بوسه زد، سر بر آستانش نهاد که: چون دایره ما ز پوست پوشان توییم / در دایره حلقه به گوشان توییم / ار بنوازی ز دل خروشان توییم / ور ننوازی ز جان خموشان توییم.

آقای خامنه‌ای از همان اول، با تکیه بر دستگاه امنیتی، افراد مورد اعتمادش را از جمع مدیران وزارت اطلاعات برگزید و علی آقا را که تجربه گرانی در دوران فعالیت در اطلاعات سپاه کسب کرده بود به حلقه مشاوران خاصه فراخواند. آن روزی که در پی یک درگیری تند لفظی با خاتمی، وزیر ارشاد وقت، در نشست ویژه با دولت، خامنه‌ای به خاتمی گفت اگر جناب‌عالی معتقد به هجمه فرهنگی نیستید و طرحی برای مقابله با آن ندارید، پس چرا در وزارت باقی مانده‌اید، خاتمی بلافاصله استعفا داد و آن نامه صریح را برای اطلاع عامه منتشر کرد. همان روز خامنه‌ای بلافاصله حکم لاریجانی را برای وزارت ارشاد نوشت و نزد رفسنجانی فرستاد. چه کسی بهتر از علی بن هاشم اردشیر آملی که بارها مراتب خلوص و بردگی خود را به نایب امام زمان نشان داده بود. از آنجا داماد مطهری به صدا و سیمای ولایت رفت.

دوران ده ساله ریاست علی لاریجانی بر صدا و سیما به گفته دوست و دشمن سه ویژگی چشمگیر داشته است. نخست بریز و بپاش عجیب و غریب و افزایش هزار درصدی بودجه صدا و سیما؛ دوم توسعه شبکه‌ها و جذب شمار زیادی از نویسندگان و هنرمندان با مزدهای کلان به رادیو و تلویزیون همراه با ابراز تسامح و در مواردی آزادی عمل دادن به تهیه کنندگان و کارگردانان و نویسندگان، تکریم چهره‌های قدیمی و رسیدگی به وضع زندگی آن‌ها، و سرانجام مستقر کردن شماری از فرماندهان سپاه و مدیران امنیتی در مراکز تصمیم‌گیری و امور اداری و مالی صدا و سیما. و البته حضور علی کردان راحل(!) در جایگاه مسئول مالی صدا و سیما و سوءاستفاده‌های کلانی که مجلس ششم کوشید بخش‌هایی از آن را برملا کند نقاط سیاهی در کارنامه علی لاریجانی در صدا و سیما به جا گذاشت.

علی لاریجانی در جریان قتل‌های زنجیره‌ای برای کاستن از سرگیجه ارباب و لطمه زدن به خاتمی، که پرده بسته را بالا برده و آلودگی امنیت خانه مبارکه نایب امام زمان را آشکار کرده بود، برنامه چراغ را پخش کرد و اجازه داد خسرو خوبان (روح‌الله حسینیان) ساعتی به عشوه و غمزه به نشان دادن جای دوست و دشمن بپردازد، به این امید که گناه سربریدن‌ها و سینه‌شکافتن‌ها را متوجه سید اردکانی و اصلاح‌طلبان کند. خاتمی بعد از چراغ دستور داد علی آقا را به جلسه هیئت دولت راه ندهند که نامحرم است و کلک‌باز و جایش در میان احباب نیست. در تمام دوران ۸ ساله ریاست خاتمی، صدا و سیما به امر رهبر شمشیرش را برای دولت از رو بست. مخالفان خاتمی و گروهش همه‌گاه در صدا و سیمای ولی فقیه قدر می‌دیدند و بر صدر می‌نشستند. دوربین و میکروفن همیشه آماده ضبط و پخش اطوار و اقوالشان بود.

اما دولت نصیبی از جعبه تماشا و صندوق سماع نداشت. کار کم‌کم به جایی رسید که خود سید علی آقای ولی فقیه هم حس کرد بهتر است کار را به مامور دیگری بسپارد که بچه‌های سپاه هم راضی شوند. بنابراین، سردار حاج عزت ضرغامی، که مدتی زیر دست علی آقا ممارست کرده بود، جای او نشست. علی آقا هم با حکم ارباب به شورای‌عالی امنیت ملی پیوست که دیگر اینجا خاتمی نمی‌توانست از حضورش جلوگیری کند. بعد هم جریان انتخابات ریاست‌جمهوری پیش آمد و حاج حبیب موتلفه، که علی‌اکبر ولایتی را جلو انداخته بود، وقتی فهمید آقای دکتر طبیب حال مبارزه ندارد و کنار می‌‌کشد، به سراغ علی آقا رفت و هم‌زمان راست‌های سنتی نیز آقازاده آقا هاشم را دلگرم کردند که برو ما داریمت!

البته علی آقا نظر ارباب را استمزاج کرد و چنین دریافت که آقا نظر لطف دارد. بعد هم نمک‌خوردگان دیروز در صدا و سیما را جمع کرد که در میانشان چهره‌های برجسته تئاتر و سینما و موسیقی کم نبودند. آن روزها تلویزیون آقای «ژاپه یوسفی» در ینگه‌دنیا هنوز دایر بود و سخنرانی علی آقا را در جمع اهل هنر پخش می‌کرد. البته بچه باهوش میرزا هاشم خیلی دیر متوجه شد آقا دارد همه را بازی می‌دهد و حتی حضور بنده‌زاده آقا مجتبی در خدمت سردار قالیباف هم بخشی از بازی ولی فقیه است که حضرتش دین و دل به رویگرزاده آرادانی سپرده و عزم جزم کرده تا یک هیچ‌الله خان را مقام ریاست دهد. آن روزها می‌‌شنیدم که علی آقا چنان افسرده است که اینجا و آنجا زمزمه کرده است که «می‌روم».

اینکه آقای خامنه‌ای هنوز مرکب امضایش بر تنفیذ حکم ریاست تحفه آرادانی خشک نشده به او دستور داد جناب آقای علی آقای لاریجانی را «به فرمان حضرت ما بر کرسی دبیری شورای‌عالی امنیت ملی بنشانید»، تلاشی از سوی رهبر برای دلجویی و استمالت از لاریجانی بود. چنین شد که علی آقا نه‌فقط در مقام دبیر شورا و مسئول پرونده اتمی در مذاکرات بین‌المللی قرار گرفت، بلکه اجازه یافت دبیرخانه شورا را به تشکیلاتی عریض و طویل تبدیل کند که بیش از دویست مدیر و معاون و مشاور و هفتاد هشتاد کارمند و منشی و راننده در آن مشغول به کار بودند. علی آقا در عین حال هر از گاه با ماموریت‌های ویژه از سوی ارباب راهی شرق و غرب می‌شد. روزی در مسکو به پوتین عرض ارادت می‌کرد و روز دیگر در ریاض بوسه بر شانه‌های پادشاه سعودی می‌زد. و این همه خاری بود در چشم تحفه آرادان و وزیر خارجه‌اش که معلوم نبود این وسط چکاره است.

درگیری‌های لاریجانی و احمدی‌نژاد یکی دو تا نبود. فقط گاهی که ابعاد آن از دایره تحمل یکی از دو بازیگر خارج می‌شد، به بیرون درز می‌کرد. از جمله، در زمانی که لاریجانی به بغداد رفته بود تا شروط جمهوری ولایت فقیه را برای شرکت در کنفرانس شرم‌الشیخ با حضور نمایندگان دولت‌های ذی‌نفع در عراق با عراقی‌ها در میان گذارد، در غیاب او متکی اعلام کرد به شرم‌الشیخ می‌رود. بعد هم برخلاف توصیه لاریجانی برای اعزام دکتر محمدجواد ظریف برای گفت‌وگو با رایان کروکر، سفیر آمریکا در بغداد، متکی ریاست هیئت را به حسن کاظمی قمی، سردار مربوط در سپاه قدس و سفیر ولی فقیه در بغداد، سپرد.

همه این‌ها دکتر علی آقا را به خروش کشاند، به گونه‌ای که سرانجام استعفا داد. اما ارباب کناره‌گیری را نپذیرفت و گوش احمدی‌نژاد را پیچاند که حفظ حرمت نماینده امین من واجب کفایی است. اما با آمدن پوتین به تهران، حکایت به گونه‌ای دیگر رقم خورد. نخست آنکه علی‌رغم پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌های قبلی، ملاقاتی برای دو تن- یعنی او و هاشمی رفسنجانی- با پوتین درنظر گرفته نشد. دوم آنکه ملاقات او با مشاور پوتین در امور امنیت ملی نیز لغو شد و سرانجام، پس از ملاقات پوتین با سید علی آقای ولی فقیه، لاریجانی اعلام کرد رئیس‌جمهوری روسیه پیشنهادهای تازه‌ای برای حل مشکل پرونده اتمی ایران داده است. خود آقای خامنه‌ای نیز به‌طور ضمنی این را گفته بود.

اما احمدی‌نژاد برآشفته دریافتِ هرگونه پیشنهادی را تکذیب کرد؛ یعنی اینکه لاریجانی دروغ می‌گوید. سرانجام، در یک جلسه شورای‌عالی امنیت ملی، بین لاریجانی و احمدی‌نژاد برخورد تندی رخ داد. پس از آن، پسر میرزا هاشم به سراغ رهبر رفت که سیدنا، با این تحفه کار نتوانم کرد، حال با شماست که اراده سنیه ملوکانه را بر آنچه تعلق گرفته آشکار کنید. روز بعد، علی آقا نیز مثل من و شما خبر استعفایش را از صدا و سیما به‌عنوان ششمین خبر داخلی شنید و بعد هم حیرت‌زده غلامحسین الهام، شوهر فاطمه خانم رجبی، را مشاهده کرد که از قبول استعفای او توسط تحفه آرادان سخن می‌گوید و اینکه جناب لاریجانی علاقه‌مندند در حوزه دیگری به خدمت به مقام معظم رهبری و دولت جمهوری اسلامی ادامه دهند.

حقاً اگر لاریجانی ذره‌ای از غیرت و آزادگی پدر را داشت یا از ابوالزوجه راحل عزت نفس را به ارث برده بود، راضی نمی‌شد حالا که این طور خوار و ذلیلش کرده‌اند و اربابی که شانزده هفده سال با کمال صداقت نوکری‌اش را کرده بود این چنین بی‌صفتی کرده و تحفه آرادانی را بر او ترجیح می‌دهد و بعد هم سعید جلیلی را به جایش می‌نشاند، همچنان کمر به خدمتش بندد. اما چندی بعد سر از مجلس و بعد ریاستش در آورد و بار دیگر دنیا به کام گشت و حضور در شورای‌عالی امنیت ملی و هیئت روسای قوا مستدام. و دوازده سال ریاست قوه مقننه.

با این همه، معلوم نیست علی و صادق چه اشتباهی مرتکب شدند که هردو تبعیدی مجمع علافان شدند.

معروف است مرحوم حاج آقا هاشم اردشیر آملی لاریجانی صاحب فرزندانی شد که از همان کودکی قاشق طلا به قنداقشان سنجاق شده بود. چنین است که مطابق اخباری کاملا موثق، دکتر علی لاریجانی بار دیگر برای نجات جمهوری ولایت فقیه و زمینه‌چینی برای رهبری سید مجتبی به میدان می‌آید. او آخرین تیر در ترکش ولی فقیهی است که به‌زحمت نفسش بالا می‌آید و خود بانگ انا لله را می‌شنود.

راستی آیا یک طلاق مشروط و موقت از «قدرت خانم» برای مدتی کوتاه برای احیای حیثیت علی لاریجانی کفایت می‌کند؟ اگر دیروز خاتمی بعد از رانده شدن از وزارت ارشاد توانست با اطلاعیه معروفش و موضع‌گیری‌های متفاوتش اعتباری به‌مراتب بیش از گذشته به دست آورد و در انتخابات ریاست‌جمهوری با مشارکت بی‌سابقه مردم بر رقیب مورد حمایت رهبر و سپاه پیروز شود، این یک استثنا بود که تکرار نمی‌شود؟ با این همه، سید علی خامنه‌ای وحشت‌زده از روز بعد از رحیل و سرنوشت فرزندانش، بر این گمان است که شاید آقازاده آقای آملی و اخوان محترمانه در گورش گذارند و دست بیعت به مجتبی جانش بدهند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy