یادداشت هفته پیش من در رابطه با «۱۴۰۰ سال و ۷۰ سال» توجه بسیاری را جلب کرده است و سپاسگزارم. و از سوی گروههای مُومِن به ایدئولوژیهای خود نیز متضمن سوالاتی بوده است.
اجازه میخواهم تا اگر در یادداشت پیشین، من نتوانستهام نظر و دیدگاه خاص خودم را بطور دقیق مشخص کرده باشم در این یادداشت بطور قطع و یقین تاکید کنم: من هرگز به خودم اجازه نمیدهم به فرد و یا افرادی حتی توصیه کرده باشم که چنین کنند و یا چنین نکنند، هدف مشخص من این بوده و هست که گذشته به دیروز تعلق دارد و ما در امروز و با برنامهای برای فردایِ بچههایمان زندگی میکنیم و نه بیش از این.
اینکه امام حسین و شِمر و معاویه که با فرهنگ و تاریخ و تمدن ما هیچ گونه سنخیتی ندارند و ۱۴۰۰ سال است که برایشان گریه و زاری میکنیم و ...، و یا همچنان در ۲۸ مرداد ماندهایم و پس از هفتاد سال گروهی بر خدمت و یا خیانت شاه و گروهی دیگر در مورد دکتر مصدق بر سَر و کَله هم میزنند، روشن و مشخص است که هیچ دردی را از ما درمان نکرده است.
در همین ۷۰ سال و پس از حکومت نازیها در آلمان، آلمان ویران شدهی آن روز، به یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان تبدیل شده و در همین حدود ۷۰ سال کشور نوپای اسرائیل به بالاترین کشور دموکراتیک خاورمیانه بدل گشته است.
آلمانیها و اسرائیلیها میتوانستند همچنان به نازیها فحش بدهند و درجا بزنند و گریه زاری کنند و در وحشت و سیاهی امروز ما شریک و سهیم باشند. ما در این ۱۴۰۰ سال و ۷۰ سال چه کردهایم؟ نیازی به بررسی کردن بیشتر ندارد، کارنامه اِمان بیانگر سرنوشت امروز ماست.
جنبش «زن، زندگی آزادی» که نمایندگی ۱۰۰ سال خواستهای آزادی خواهانه تمامیِ ما ایرانیان را دارد و بدون تردید این جنبش را به انقلاب خواهد رساند امروز قَد برافراشته است و به دنبال باز پس گیری ایران از دژخیم حکومت سیاه جمهوری اسلامی است. ولی در این میان نقش ما «اپوزیسیون» چیست؟ آیا همچنان در حال تکرار و استفاده از واژههای دموکراسی، صلح و حقوق بشر هستیم - که بسیار هم خوب و زیباست - و تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی جنایتکار است و معنای کرامت انسانی با تعابیر جدید چیست؟
اپوزیسیون اگر هدف و برنامهای نداشته باشد و تنها به همین موارد تکیه کند هر روز بیشتر و بیشتر اعتماد مردم را از دست میدهد کما اینکه پس از ۴۴ سال شاهد این بی برنامگی و در نتیجه بی اعتمادی هر روز بیشتر و گسترده تر بودهایم و هستیم.
اگر عملکردمان بمانند ۴۴ سال گذشته همان شعارها و عاشق خود بودنها در مقابل دوربینهای تلویزیونها باشد بی تردید نتایج بهتری از آنچه تا کنون بوده است نخواهد بود. برای ایفای نقش واقعی و پُر توان اپوزیسیون، اپوزیسیون نیازمند اتاق فکر و برنامه هائی است که معنا و مفهوم آن ساختن امروز و فردای یک جامعه و مردمی کُنشگر و پویا باشد و در غیر اینصورت تفاوتی با بهترین محصول گُلخانهای چون کاهو، هویج و گوجه فرنگی نیست. در گُلخانه نمیتوان برنج و گندم کاشت و به آینده جامعه نگاه کرد، گُلخانه هر چقدر هم زیبا ساخته شده باشد و نور و آب و باغبانهای زیبا و دِلرُبا داشته باشد باز هم تولیدش از کاهو و...، فراتر نخواهد رفت.
ایران امروز برای به انجام رساندن اهداف بزرگِ زن، زندگی آزادی نیازمند نسل جدیدی از اپوزیسیون است که از شعار و هیجان فاصله گرفته باشد و از دعوای سلطنت و جمهوری و ...، گُذر کرده باشد و هدف اصلی خود را در محور سرنگونی این نظام ضد بشری و ویرانگر ایران قرار دهد و باز پس گیری ایران را هدف اصلی خود قرار دهد، همانگونه که شعار اصلیِ دختران و زنان و جوانان مان در این وادی پُر تنش یکسال گذشته چنین بوده است - «می جنگیم میمیریم ایران را پس میگیریم».
دختران و زنان و جوانان امروز ایران جانهای با ارزش خود را در کف دستانشان گرفتهاند و جمهوری اسلامی را به چنین استیصالی دُچار کردهاند، یاریِشان کنیم و به قول معروف اگر حرف زدن بلد نیستیم، حرف نزدن را تمرین کنیم و یاد بگیریم.
ایران امروز و فردا به شوراها و منشورها و ائتلافها که به سرعت تولید و از میان میرود نیاز ندارد. درد بی درمان ۱۰۰ سالهِ ما تنها در یک اتاقِ فکر با اندیشمندانش درمان خواهد شد، اتاق فکری که در آن صاحبان فکر با نگاه داشتن ایدئولوژیهای شخصی خود، محور حرکتشان بدون توهم و خود بزرگ بینی، نه دیروز بَل امروز و فردای ایران باشد.
ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم.
حسین لاجوردی