کورش عرفانی - ویژه خبرنامه گویا
در آستانه ی 25 شهریور 1402، سالروز قتل دولتی جاوید نام ایراندخت ژینا (مهسا) امینی، بسیاری در انتظار دور دوم جنبش زن، زندگی، آزادی هستند. فراخوان هایی ارائه شده و تدارکاتی در این زمینه صورت گرفته است.
سه سناریو ممکن است رخ دهد: 1) اتفاق مهمی که بتوانیم نام آن را آغاز «دور دوم جنبش مهسا» بدانیم رخ ندهد. 2) اعتراضات از سر گرفته شود اما به صورت کوتاه سرکوب و خاموش شود و 3) اعتراضات اوج بگیرد و به یک جنبش براندازی تبدیل شود.
به دلیل مجموعه ی پیچیده ای از عوامل در شرایط کنونی ایران نمی توان با قاطعیت گفت که کدام یک از این سه سناریو بیشترین شانس را دارد، هر چند که هر فرد یا جریانی برآورد و ایده ی خود را در این باره دارد. برخی نیز ممکن است سناریوهای دیگری که بر این موضوع اعتراضات موثر باشند، مانند درگیری نظامی در کردستان یا جنگ بر سر قره باغ، داغ شدن پرونده ی اتمی ایران و احتمال حمله ی نظامی آمریکا یا اسرائیل به ایران را عنوان کنند. ما در این نوشتار تمرکز خود را روی احتمال های مستقیم مرتبط با جنبش می گذاریم. آن چه مهم است این که در یک برخورد واقع گرا هر سه را مد نظر داشته باشیم و تصور نکنیم که چون یکی از آنها مطلوب ماست باید فقط به آن بیاندیشیم. برای هر سه آماده باشیم.
1) رویداد خاصی رخ نخواهد داد
اگر چنین شود معنای مشخص آن این است که توان ورود به یک جنبش وسیع اعتراضی -که بعد بتواند به یک جنبش انقلابی برانداز تبدیل شود- در جامعه ی ایرانی ضعیف یا ناموجود است. این ضعف و عدم وجود نیز تابع زمان و شرایط خاص امروز است و به معنای ازلی و ابدی بودن آن نبوده و نیست. ممکن است با قدری فاصله دوباره حرکتی سر برآورد. اما در صورت بروز این سناریو باید به بررسی معنای دقیق و عمیق علت های عدم مشارکت گسترده در این خیزش دوباره نشست و بر اساس آن نخست یک تشخیص درست داشت و سپس، بر مبنای تشخیص، راهکار و درمان مناسب برای ایجاد تحول نجات بخش، سازنده و دمکراتیک در ایران را پیدا کرد.
ممکن است برخی مدعی شوند که راه حل لازم را از قبل داشته اند و گفته اند. به طور مثال جریان های اصلاح طلب که در ماه های اخیر بیشتر مایلند واژه «تحول خواهی» را برای این منظور به کار گیرند تا واژه ی ناکارآمد و فاقد مصداق اصلاح طلبی را.
آن چه در این سناریو نخست باید مد نظر قرار داد ضعف ساختاری جامعه ی ایران در به دست گرفتن سرنوشت خود از دست کسانی است که در کمال وقاحت و خشونت، با کسب و حفظ انحصار قدرت و ثروت، در حال راندن دهها میلیون ایرانی به سوی آینده ای تیره و تباه هستند که ممکن است حتی تا مرز محو تمامیتی به اسم ایران به پیش رود. می توان این ضعف را فاجعه بار و قابل تاسف دانست اما اگر واقعیت آن اثبات شود، نیاز به تغییر زاویه ی دید خود نسبت به بحث تغییرآفرینی در ایران داریم. قضیه بسیار جدی تر از آن خواهد بود که یک جریان شکست خورده و وامانده ی داخل و خارج کشوری بتواند با بزک کردن عجوزه «اصلاح طلبی» به عروس «تحول خواهی» کمترین تغییری در ابعاد تخریب گر کلان آن ایجاد کند. و یا این که با تکیه بر باورهای ایدئولوژیک خود، آینده را به یک «تغییر جبری» حواله دهیم. باید به بازتعریف چارچوب تحلیلی از جامعه ی ایران و نوع و کرانه های آرمان خواهی در آن پرداخت. باید دید در یک جامعه ی اتمیزه وبه فقر کشیده شده، چگونه راهبردی می تواند زاینده ی یک اراده ی جمعی برای تغییر باشد.
2) اعتراضات کلید خواهد خورد اما در کوتاه مدت سرکوب می شود
این سناریو که به دلیل ذات سیاسی و طبقاتی نظام بسیار محتمل و به دلیل احتمال انفعال «قشر خاکستری»، به قول برخی، حتی «حتمی» است، شرایط عمومی کشور را به مراتب از آن چه هست وخیم تر خواهد ساخت؛ توحش رژیم بیانگر سماجت تبهکارانه ی حاکمان برای فروبردن میهن مان در باتلاقی است که آثار اولیه رسیدن به مراحل سیاه آخرین آن در همین بازه ی 1402 آشکار خواهد شد. نبود کمترین درجه از عقلانیت بدیهی در سران نظام گویای آن است که فاجعه ی فروپاشی اقتصاد ایران در سایه «رکود-تورمی»، فروپاشی اقلیمی، متلاشی شدن زیرساخت ها، محو نهاد دولت، فرار سرمایه ها، فرار متخصصین، هجوم میلیونی مهاجران از کشور همسایه به ایران، شکست دیپلماسی «بازوی بلند»، بن بست خطرناک پرونده ی اتمی ئ احتمال ارجاع آن از شورای حکام آژانس به شورای امنیت، تمدید تحریم های موشکی در چارچوب برجام، واماندگی در تامین آب، برق و سوخت برای سراسر کشور، افزایش خودکشی و فقر و روان پریشی و چندین بحران مهم دیگر ذره ای در اراده ی «الیگارشی» آخوندی-پاسداری برای اصرار بر سرکوب و غارت و خطاکاری تاثیری ندارد.
همان طور که جنبش مهسا در اولین دور خود، سال گذشته، پایه های سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک نظام را به لرزه درآورد و او را وادار ساخت که جاه طلبی اتمی خود را قیچی کرده، شاهد فرار سرمایه ها بوده، به مذاکره ی با «شیطان بزرگ» روی آورده و ذلیلانه برگ برنده ی خود برای جلوگیری از بمباران های احتمالی، یعنی گروگان های مهم دو تابعیتی را از کف بدهد، موج دوم نیز باز رژیم آخوندی را در داخل و در صحنه ی بین المللی منفورتر، بی اعتبارتر و منزوی تر خواهد ساخت و موقعیت کشورمان را به نوعی فلج ساختاری دچار خواهد ساخت و به انتهای جدول رتبه بندی ممالک مفلوک، پرآشوب و فقر زده ی جهان فرو خواهد برد.
خشونت دولتی و کشتار دوباره به مثابه بنزینی است که رژیم بر رادیکالیسم انباشته شده در درون جامعه خواهد ریخت. رادیکالیسمی که از آن روی که به دلیل سرکوب فرصت ابراز خود در عرصه ی سیاست پیدا نمی کند به سراغ جامعه خواهد رفت و نظم و امنیت و آرامش را از بسیاری از نقاط کشور رخت خواهد بست. ارتش میلیونی فقرا و بی خانمان ها و گرسنگان و روان پریشان به تدریج از درون ایران را به یک جنگ داخلی دارای ماهیت اجتماعی-اقتصادی و روانی اعلام نشده خواهد کشاند. این امر سبب خواهد شد که همزمان با کم رنگ شدن احتمال سرنگونی فرضیه ی فروپاشی از درون تقویت شود.
3) اعتراضات دور دوم شروع می شود و تا تبدیل به جنبش انقلابی برانداز گسترش می یابد
این سناریو نیز محتمل است، البته نه به صورت خودجوش و تصادفی. اگر روی دهد حاصل عمل ارادی هزاران هزار ایرانی خواهد بود که از یک سو با دلاوری و از سوی دیگر، با درک ضرورت مبارزه ای هدفمند به میدان خواهند آمد. برای این که چنین سناریویی رخ دهد البته برخی ملزومات حتمی نیاز است:
1) شمار لازم از جمعیت -شامل بخشی از قشرهای متوسط و محروم جامعه- که می بایست به حرکت بپیوندند و آن را تا به انتها همراهی کنند.
2) وجود مبارزینی که توانایی تداوم بخشی، سازماندهی، هدایتگری، مدیریت و رهبری حرکت را داشته باشند.
3) روشن بودن هدف و مسیر دستیابی به هدف برای بخش هدایتگر جنبش.
با تامین وجود این سه عنصر ما می توانیم، در سایه ی مقاومت مردمی و حرکت سازمان یافته، ماشین سرکوب نظام را عقب بزنیم و تا مرز پایین کشیدن نظام کنونی پیشروی کنیم. در این میان هشیار باشیم که بحث عجله و شتاب برای پیروزی سریع نیست، مهم تداوم حرکت به ویژه در روزهای اول است. اما برای این منظور سه عنصر فوق می بایست در یک تقسیم کار هوشمند سه محور مبارزاتی را به پیش برند:
1) اعتراضات مردمی در قالب یک روند فزاینده: از اعتراضات محدود و پراکنده تا اعتراضات سراسری
2) اعتصابات صنفی در قالب یک روند رو به گسترش: از اعتصابات موردی و محلی تا اعتصابات سراسری
3) تهاجم قهرآمیز مردمی در چارچوب تاکتیک «هزار ضربه» برای شکستن انسجام و کارآمدی دستگاه سرکوب.
در حالی که در جنبش زن، زندگی، آزادی (1401)، توجهات فقط بر روی دو محور نخست باقی ماند، عدم مدیریت لازم سبب شد که حرکت نتواند سیر افزایشی خود را در عرصه های اعتراضات و اعتصابات طی کند و به مراحل تعیین کننده برسد. هوشمندی ناشی از تجربه ایجاب می کند که این بار عنصر سومی را به این دو محور بیافزاییم تا بقا و تداوم جنبش را تامین کند. «تهاجم قهرآمیز» مردمی -در قالب تاکتیک «هزار ضربه»- باز می گردد به حملات ایذایی پیاپی به رژیم و نیروها و مراکز و پایگاه های آن تا به این ترتیب از یک سو روحیه ی مبارزاتی مردم با به دست آوردن پیروزی های کوچک حفظ و تقویت شود، و از سوی دیگر، روحیه ی نیروهای سرکوبگر، به دلیل ترس و وحشت و هراس از ضربه خوردن، تضعیف شده و آنها را وادار به کاهش سرکوب یا ترک صفوف دشمن سازد. در این میان فراموش نکنیم که این نیروی قهر آمیز وظیفه ی دفاع از معترضین با روش مقابله ی مستقیم را دنبال خواهد کرد تا معادله ی نابرابر نیروی سرکوبگر مسلح در یک طرف و معترضین دست خالی در طرف دیگر را برهم زند.
یکی از دلایل بدبینی برخی به امکان پذیری این سناریوی سوم (براندازی) به دلیل نبود جریان رهبری برای کل جنبش است. این یک نگرانی منطقی است و باید به آن اندیشید. واقعیت این است که در کشورهای دیکتاتور زده و پرسرکوب، مثل ایران کنونی، امکان شکل بخشیدن به رهبری، پیش از جنبش، وجود ندارد. از سویی البته هم نمی توانیم منتظر ساماندهی رهبری بعد از پایان جنبش باشیم، رهبری جنبش در جریان پیشروی جنبش شکل می گیرد. به عبارت دیگر، اگر بتوان با تامین رهبری خُرد ( لیدرهای میدانی) سه محور مبارزاتی بالا (اعتراض-اعتصاب-تهاجمات کوچک) را آغاز کرد و تداوم بخشید، می توان امیدوار بود که فرایند شکل گیری رهبری نیز به موازات این روند رو به رشد سه محور مبارزاتی رخ داده و در نهایت، یک جریان مفید و کارآمد به عنوان مدیریت جنبش شکل گیرد. این نوع بناسازی رهبری قبل از این هم در موارد دیگری مانند جنبش مردم لهستان در دهه ی هشتاد میلادی تجربه شده است.
در این میان آن چه مهم است نرفتن به سوی سناریوهایی است که حتی به قول تحلیلگر بی بی سی معادل «به شوخی گرفتن براندازی» و مشابه «براندازی بی خطر» خواهد بود. بهتر است با درجه ای بالا از واقع گرایی سیاسی و متانت اخلاقی، از هرگونه ماجراجویی و هیجان زدگی در این عرصه پرهیز کنیم و به مثابه یک ناخدای با تجربه که با اتکاء به شدت و سمت باد، بادبان های کشتی خود را باز و بسته می کند و با قطب نما، مسیر کلی حرکت را تعیین و تنظیم می کند، ببینیم که در دل جامعه ی ایرانی و جنبش آن، چه در حال روی دادن است و براساس ظرفیت ها، قابلیت ها و مطالبات آن حرکت کنیم. اگر این صبر و عقلانیت را به کار بندیم، جریان های نفوذی و وابسته و ماجراجو به حاشیه رانده شده و نمی توانند مثل سال گذشته جنبش را به انشقاق، آشفتگی و شکست بکشانند.
جان کلام
در آستانه ی فراخوان 25 شهریور، آماده ی سه سناریو، «عدم خیزش»، «خیزش خاموش شده با سرکوب» و «خیزش قادر به تبدیل به جنبش براندازی» باشیم. هر کدام از این ها نتایج و نکات خود را در بردارد که به برخی از آنها در بالا اشاره شد. آن چه نباید فراموش شود این است که شرایط ایران وارد دوره ی «ضرورت تغییر» شده است، ضرورت اما «جبر» نیست. این که این تغییر چه مسیر و سناریویی را به خود بگیرد بستگی به عقل و اراده ی فردی و جمعی ما دارد که نگذاریم رژیمی احمق و فاسد و تبهکار، تغییر را با بدترین مسیرها و فاجعه بارترین سناریوها به کشورمان تحمیل کند. شدنی است اگر بخواهیم.#
(این مقاله در روز پنج شنبه 23 شهریور 1402 تهیه شده است.)
***
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@