آخرِ خطِ طویل،
در خمِ کوچهِ گور،
سرخوش از بادِ غرور،
فارغ از رنجِ بشر،
هوست چیست دگر؟
که شود رختِ سیه عادتِ شهر؟
هر طنابی بشود حلقه دار؟
سهمِ همسان نشود قسمتِ زن؟
هر زمان رنج کِشد کودکِ کار؟
یا به افیون بِبَرَد فرد پناه؟
یا که آواره شود سویِ سراب؟
یا که نابود شود مُلکِ کهن؟
خبرت نیست مگر؟
هر کجا هست شرر،
مهلتی نیست دگر.
مهران رفیعی
کدام نظام (پادشاهی یا جمهوریت)، نصرت واحدی
بی تعارف، یاس علیزاده