Wednesday, Oct 4, 2023

صفحه نخست » ای آقای زیدآبادی

hadi.jpgپاسخی از هادی خرسندی

در پاسخ ندامت نامه ای که من به تازگی در خبرنامه گویا نوشتم (لینک شماره یک) آقای احمد زیدآبادی نویسنده و روزنامه نگار فعال در ایران پاسخی نوشتند (لینک شماره ۲) که با هم نگاهی به آن میکنیم:

عنوان مکتوب جناب زیدآبادی «نامه ای به هادی خرسندی عزیز» است اما نامه ای در کار نیست و چیزی خطاب به من نوشته نشده، بلکه مطلبی در پی میآید که من سوم شخص غایب آنم! کار خوبی هم کرده نویسنده، چرا که در این نوشتار شعارهائی داده و تظاهراتی کرده که بیشتر مصرف داخلی و درون سازمانی دارد و به من مربوط نمیشود.

آقای احمد زیدآبادی در آغاز اشاره دارد به نوشته من و ابراز پشیمانی ام از سروده ده سال پیشم برای او:

«آقاهادی خرسندی از خودش بدش آمده است و علتش نیز همان شعری است که در ایام حبسم برای من سروده بود .... به نظرم اگر آقاهادی خرسندی مرا از نزدیک می‌شناخت، به دو دلیل، آن شعر را در باره‌ام نمی‌سرود.. ........ دلیل نخست اینکه هادی خرسندی شعرش را برای فردی سروده که من به آن فرد شباهت چندانی ندارم. به عبارت روشن‌تر، خرسندی به تصور اینکه "من از جمله انقلابی‌های دوآتشه‌ای هستم که برای نجات خلق، حاضرم آنها را از دریای خون عبور دهم"، شعرش را تقدیمم کرده است. .... ... دوم آنکه ظاهراً آقای خرسندی، منظورش از سرودن آن شعر نوعی معامله با من بوده است

آق احمد زیدآبادی تمام حقیقت را نگفته است. من در جریان این «معامله»، پیام خصوصی برایش فرستادم که آق احمد جان، عجالتا این چند بیت ناقابل را داشته باش، انشالله سر برج یک شعر جانانه دیگر هم میفرستم. کار را هم که تمام کردی یک قصیده بلند بالا پیش من داری.

نه والله. به همان شعر سوگند که آن را فقط برای شعر بودنش نوشتم. روی احساسات. شعر است والله. سند دلالی و لابیگری نیست. ابلاغیه نیست، احضاریه نیست، دستورالعمل نیست، شبنامه نیست، حکم حکومتی نیست، اطلاعیه سیاسی؟ نه. مانیفست حزبی؟ نه، بیانیه پلنومی؟ نات. شعر است.

آق احمد مینویسد:

«راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، در همان زمان بازداشت سال 79 که هنوز کم و بیش جوان بودم و جویای نام، معامله‌های بسیار چرب‌تر و شیرین‌تر و پر و پیمان‌تری از وکالت و وزارت گرفته تا بورس تحصیلی در خارج به من پیشنهاد شد و من با عصبانیت پس زدم، حالا چطور ممکن است در آستانۀ شصت سالگی که فرزندانم بزرگ شده و خودم نیز از تک و تا افتاده‌ام، صرفاً برای شعری اراده و استقلال خود را بفروشم؟»

باز هم نه والله. من هرگز نثر و نظم و شعرم را وجه المعامله نکرده ام. از ما که گذشت اما گاهی یک شعر ساده میتواند بیش از وزارت و وکالت در حکومت اسلامی ارزش داشته باشد. ضمناً خوب شد که آقای زیدآبادی عمداً یا سهواً یکی از موارد تقسیم سمت ها و بورس های تحصیلی حکومت را افشا کرد.

اما کاش جناب زیدآبادی همان ده سال پیش به ترفند رذیلانه من پی برده بود و همان موقع با عصبانیت تقاضای نامشروع مرا پس میزد که اینهمه سال منتظر خروج او و قیامش برای انقلابی خونین نمی ماندم و با کس دیگری وارد معامله میشدم.

این خرده نیش های آق احمد را بگذاریم کنار. نیش اصلی و چند وجهی و آبدارش که کاربردهای مختلف برایش دارد اینجاست:

«آقاهادی طنزپرداز مطبوعی است و اگر طنزش را گاه به تعرضِ شبیه به اهانت به "مقدسات اهل ایمان" آلوده نمی‌کرد، برای مثل منی مطبوع‌تر هم می‌شد. اما چه می‌توان کرد که کسی مثل او انتخابش این است که عده‌ای را به بهای زخمی کردن عواطف عده‌ای دیگر بخنداند!» - همین؟

احمدآقای زیدآبادی در ازای این نیشی که به من میزند، «خودزنی» کرده است. او که ادعای بجای دانش دارد، او که تسلط به ادبیات دارد، اینجا به راحتی درک خود را از طنز منکر میشود و مقابله من با خرافات و اوهام و تعبد و بی وجودی را «برای خنداندن عده ای» انگ میزند تا مرا ضایع کند و «اهل ایمان» شاد شوند.

حیف از زیدآبادی است که طنز را نفهمد و حیف از طنز است که زیدآبادی آن را نفهمد و برداشت عوضی بکند:

فی المثل - من نوشته ام: «آنمرحوم یبوست داشت. به یک امام و دو امام قانع نبود. متوسل به چهارده معصوم شد. اسهال گرفت، مرد.»

این شاید کمی هم خنده داشته شد، اما بعید است که آقای زیدآبادی طنز مستتر در آن را درک نکند و آن را صرف توهین به دوازده امام و چهارده معصوم و «مقدسات اهل ایمان» بگیرد برای خنداندن عده ای. (البته رابطه این «اهل ایمان» با آن «مقدسات» هم رابطه دیگ و چغندر است.)

صحبت طنز و مقدسات شد، زیاد بی مناسبت نیست که بگویم در دوره دو ساله ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸ میلادی پرزیدنت انجمن اومانیست های انگلستان، Humanists.uk تصادفاً یک طنز نویس و استندآپ کمدین سرشناس بود. عجایب تر اینکه یک زن بود. شاپرک خرسندی! - و همو همچنان در این نهاد تقدس زدا، پیگیر کمپین و کارزاریست است که در مدارس و آموزشگاه های دولتی انگلستان «لائیسیته» هم به عنوان یکی از مواد درسی شناخته شود و در کنار آموزش باورهای گوناگون قرار گیرد. خنده هم ندارد!

نیش پایانی زیدآبادی اینجاست:

مینویسد: « باری ضمن احترامی که برای هادی خرسندی قائلم و ضمن درک رنجی که از آوارگی کشیده است ....» - کات - همینجا بگویم من هم احترام برای آقای زیدآبادی قائلم اما خوش ندارم که ایشان بخواهد به آنچه من در این چهل و چند سال کرده ام رنگ گیر و درگیری شخصی بزند که این، رنج آوارگی است که مرا به جوش و خروش آورده است.

غم سنگین دوری از وطن البته به جای خود، اما من هرگز احساس آوارگی نکرده ام و از همان اول حکومت اسلامی در پایتخت انگلستان جا افتادم و گفته باشم سرزمینی را که به آن پناه آورده ام دوست میدارم. مردمش را محترم میدارم و با احساس امنیت در اینجا زندگی میکنم و پلیس اش جان مرا در مقابل تروریست های حکومت مورد ستایش آقای زیدآبادی حفظ کرده است. من چنانکه در مصاحبه ای گفتم، بیش از آن و پیش از آن که دوست داشته باشم به کشورم برگردم، دوست دارم میهنم به من بازگردد.

آوارگی این است که اگر فردا حکومت نکبتی به هر نحوی برانداخته شود، هادی خرسندی به دنبال قرص فشار خون و داروی دیابت در خیابان ناصر خسرو بالا پائین برود. آواره ها و در شهر خود غریب ها، بیخ گوش آقای زیدآبادی، حضوری چشمگیر دارند. نه، من احساس آوارگی نمیکنم. وطنم در شعرها و سروده های من است. آرزوی برگشت به وطن دارم اما پیرانه سر نه امیدش را دارم نه سرش را. اینجا دقمرگ هم که میشوم از غصه آنچه است که بر میهنم و مردمش میرود نه از غم برنگشتن خودم.

اینها را گفتم که به تندی بگویم از ابراز دلسوزی آقای زیدآبادی خوشم نیامد چرا که دو سال است این حرف دلسوزانه او سر دلم مانده:

«دلم عمیقاً به درد می‌آید و اشکم جاری می‌شود بخصوص وقتی که برخی از این افراد مثل خانم مهستی دِق و داغ و درد هجران وطن را با خود به گور می‌برند.» (در پاسخ زیدآبادی به ف. م. سخن)

امیدوارم آقای زیدآبادی اشکش برای من جاری نشود.

برای احمد زیدآبادی عزیز آرزوی سلامت و تندرستی دارم. شاید ما درد مشترکیم. از او خواهش میکنم قدری بررسی کند که این اواخر چه پیش آمد که من بعد از ده سال از معامله منصرف شدم؟

ممنون از همه.

هادی - لندن - ۱۲ مهرماه ۱۴۰۲

-------------------------

۱ - ندامت نامه من:

https://news.gooya.com/2023/09/post-79705.php

۲ - پاسخ زیدآبادی:

https://news.gooya.com/2023/09/post-79749.php



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy