منصوره حسینی یگانه - زیتون
چرا بهجای نقد تفکر زنانی که مخالفشان هستیم جنسیتشان را هدف قرار میدهیم؟ این یادداشت کوششی است برای نقد این پدیده و بررسی ریشهها و کارکردهای آن.
*"این مملکت مال حزباللهیهاست". این جمله را یکی از زنان جبهه پایداری در آنتن زنده صدا و سیما گفت که شاید خودش هم گمان نمیکرد حتی از طرف کسانی که اصطلاحا در جبهه او تعریف و حزباللهی خوانده میشوند هم مورد انتقاد قرار بگیرد. اما هم مخالفان جمهوری اسلامی و هم حزباللهیهایی که خود را «متفاوت» نشان میدهند در یک نقطه مشترکاند و آن این اینکه این خانم حق نداشت بگوید که مملکت مال یک جریان خاص است.
البته سخنانِ توهینآمیزِ گوینده درباره خیزش "زن٬ زندگی٬ آزادی" و"لایحه حجاب وعفاف" هم بر آتش خشمها دمید و موج انتقادات را به سوی او روانه کرد. از توصیف تحقیرآمیز "یک خانم جلسهای" شروع شد تا به "فاحشه و هرزه" رسید. این توهینهای جنسیتی محدود به کاربران ناشناس یا کمتر شناخته شده شبکههای اجتماعی نماند و افراد سرشناسی هم برای نشان دادن انتقاد و خشم خود از چنین واژگانی استفاده کردند.
یکی از چهرههای سیاسی در پستی که در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرد او را" فاحشهی حزباللهی" خواند و دیگری هم با انتشار یک کاریکاتور با تصویر این زن نام اثرش را "کسوف گذار" نامید.
توجیه بیشتر کسانی که از این تعابیر جنسی استفاده میکنند این است که وقتی کسی تا این حد افکار عمومی را جریحهدار میکند و خشم عمومی جامعه را برمیانگیزد لایق شنیدن این حرفها و حتی بدتر از آن، سزاوار این است که این حرفها به عمل تبدیل شود؛ اما به نظر میرسد اگر یک مرد همین حرفهای غلط و فاشیستی را میزد نقدها و خشمها تبدیل به فحشها و کنایههای جنسی و جنسیتی نمیشد.
زن و زنانگی به مثابه نقطه ضعف!
حمله زبانی و زیر سوال بردن آنچه سالها به عنوان "عصمت و نجابت" زنان در جامعه تعریف شده است در بسیاری از موارد گام اول خشونت علیه زنان و در این زمانهی شبکههای اجتماعی گاهی تنها ابزار خشونت علیه آنها است. حسین قاضیان، جامعهشناس معتقد است "رواج این نوع زبان دست کم ناشی از دو عامل اصلی است؛ یکی این که فرهنگ جنسیتزده، بخشی از یک فرهنگ دیرپای پدرسالارانه است. در این فرهنگ پدرسالارانه که ما در آن زاده میشویم و میبالیم و یادش میگیریم زن و زنانگی، هم پستتر از مرد و مردانگی است، هم نقطه ضعف. نقطه ضعفی که با حمله به آن میشود کسی را تحقیر کرد، سرافکنده کرد و شرمسار، و در نهایت شکست داد. در چنین فرهنگی، استفاده از فحش جنسی و ناموسی، یا انتساب کلمات تحقیرکننده جنسی (فاحشه/روسپی) که بدن زن را هدف میگیرد، کمک میکند فحشدهنده بتواند طرفش را مغلوب کند: با تحقیر، با خوار کردن، سرافکنده کردن، و ایجاد شرمساری."
عاملیت جنسی؛ افتخار مرد، سرشکستگی زن
در این نوع حمله به تنانگی زن، عاملیت جنسی که برای مردان همواره در بسیاری از کشورهای دنیا دستمایه مباهات و افتخار بوده است برای زن تبدیل میشود به حقارت! این در برخی از از آثار ادبی جهان و ایران هم قابل مشاهده است که زنان یا "فرشتگان پاک" هستند یا "لکاته و فاحشه"! اگر عاملیت جنسیشان در اختیار زایش و در کنترل مردان باشد فرشتگانِ بوف کور صادق هدایت میشوند و اگر آن را خود در اختیار گرفتند لکاتههایی هستند که در آثار ادبی یونان و اسطورهای شرقی هم میتوانیم آنها را ببینیم .
زنان در ادبیات باستانی کشورهای دیگر هم موجوداتی هستند که باید مورد کنترل قرار بگیرند و به خصوص عاملیت جنسی آنها به رسمیت شناخته نشود. این تصویر از "زن فرمانبردار و پارسا" که سعدی به جامعه ارائه داد و پارساییاش را در خانهنشینیاش تعریف کرد تا میرسد به ادبیات معاصر که وقتی فروغ فرخزاد در شعرهایش از خواستههای تن زنانه سرود از سوی بسیاری از روشنفکران طرد شد و به او لقب "شاعره گناه "را دادند. ابراهیم گلستان زمانی که فروغ را با خود به انگلستان آورد شاعر نامداری به او گفت که "این [...] را چرا با خود آوردهای؟!
جامعهی خشمگین و زنانگی بی پناه
بسیاری از جامعهشناسان در چرایی رواج و گسترش این ادبیات به "جامعه خشمگین" اشاره میکنند؛ مانند حسین قاضیان که میگوید:
"خشم از جمله از پرخاش سردر میآورد. پرخاش همان خشمی است که به قالب کلمه ریخته شده است. در این جامعه خشمگین، طبیعی است که پرخاش زیادی نیز تولید میشود. اما جامعه خشمگین فقط تولیدکننده پرخاش نیست، بلکه مصرفکننده حریص پرخاش هم هست؛ مصرفکنندهای که با شنیدن پرخاش به کسی که از او متنفر است، جگرش خنک میشود. در واقع، پرخاش مصرفکنندگانی دارد که به خاطر خشمشان، پرخاش را با ولع میبلعند. در نتیجه، فحش، به ویژه فحش جنسی، که بالاترین درجه پرخاش است، بازار پُررونقی دارد: هم به فراوانی عرضه میشود هم متقاضیان فراوانی در صف منتظرند فحشهای تولید شده را مصرف کنند و حالش را ببرند."
مردم ایران تنها مردمانی در جهان نیستند که خشمگین میشوند و آن را به قالب کلمات میریزند و زنان هم مخاطب آنها خواهند بود. حتی اگر زنی اصلا در محل حضور فیزیکی نداشته باشد و مورد انتقاد یا دلیل خشمگین کردن مردان نباشد باز در این سر ریز شدنِ خشم قربانی است. فحشهایی که مستقیم مادر٬ خواهر و همسر مردان خاطی را خطاب قرار میدهد. شاید بلندترینِ این فریادها را در استادیومهای فوتبال یا مکانهای ورزشیِ بیشتر مردانه بشنویم. زنان خانوادهی بازیکنان فوتبال، داوران و ... شاید در زمانی که بدنشان مورد بیحرمتی جنسی قرار میگیرد اصلا در آنجا حضور هم نداشته باشند.
فاطمه شمس، پژوهشگر ادبیات و فعال حقوق زنان میگوید این شاید به دلیل این باشد که در طول تاریخ تنها عامل زایش و آنچه زنان را از مردان متفاوت میکرده است همین اندام جنسی بوده و خانواده برای گسترش و ماندگاری به زن نیاز داشته است؛ پس زن مهمترین دارایی مردان به حساب میآمده و وقتی میخواستند مرد دیگری را تحقیر کنند دست روی عاملیت جنسی و آفرینش زندگی او میگذاشتند.
پدیدهای فراگیر و فراتر از مرزها
در گزارشی که بیبیسی درباره فحش دادن منتشر کرده است مثالهایی از فحشهای رایج در کشورهای مختلف دنیا آمده که تقریبا تمام آنها یک وجه اشتراک دارند و آن حمله به چیزی است که ما آن را "نجابت در زنان" میدانیم. مثلا چینیها فحشی دارند که معنایش کار بدی است که با ۱۸ نسل قبل انجام میشود. مثلا من با مادرت و مادربزرگت و همه اجدادت تا ۱۸ نسل قبل این کار را انجام میدهم. یا در نمونهای دیگر میگویند "تخم لاکپشت"! فحشی که در این باور ریشه دارد که لاکپشتهای ماده با این و آن جفتگیری میکنند و اگر به کسی "تخم لاکپشت" گفته شود روشی برای بیان این است که معلوم نیست پدرت کیست.
اما اینکه در همهجای دنیا فحش جنسیتی میدهند میتواند توجیهکنندهی روا بودن این پدیده باشد؟ حسین قاضیان میگوید: "مقایسههای جهانی اندک و غیر دقیقی در مورد رواج فحش و فحش جنسی - ناموسی وجود دارد. ولی بیایید فرض کنیم در میان مردم سایر نقاط جهان، فحش و فحش جنسی - ناموسی خیلی بیشتر از میزان آن در میان ایرانیان است و ما ایرانیها از این بایت هم مثل خیلی شاخصهای دیگر در مرتبههای آخر ردهبندی جهانی هستیم؛ اما اگر ما از همین میزان فحش جنسی - ناموسی که در میان ما رواج دارد ناراحتیم و از آن رنج میبریم، کافی است که برای رفعش فکری کنیم و قدمی برداریم، هر چند رتبه جهانی درخشانی در فحاشی نداشته باشیم. ضمنا روشن است که توصیف رواج جهانی این نوع پرخاش، یا حتی توصیف رواجش در میان جامعه امروزی ما، فقط به کار توصیف وضعیت میآید نه توجیه آن. موجه بودن این نوع پرخاشگری را باید با معیارهای دیگری به جز میزان رواجش ارزیابی کرد. این نوع ارزیابیها، هم میتواند از دیدگاه اخلاقی انجام شود هم از دیدگاه اجتماعی. از نظر اخلاقی ممکن است عدهای بر این باشند که این نوع پرخاشگری ناپسند است و باید از آن پرهیز کرد. از دیدگاه اجتماعی میشود پرسید که این نوع پرخاشگری به سود همزیستی ناگزیر ما در یک جامعه تمام میشود و به بهزیستی و بهروزی بیشتری منجر میشود یا نه. پیداست که پاسخ به این پرسشها هر قدر هم که مورد اتفاق باشد، عملی کردنش براحتی ممکن نیست."
فحاشی جنسیتی خشونت است؟
در جزوهای آموزشی که دولت بریتانیا برای حمایت از زنان و دختران منتشر کرده است هیچجا به صراحت از فحاشی جنسیتی به عنوان خشونت نام برده نشده است اما شما میتوانید با داشتن مدرک از فردی که به شما فحاشی کرده است شکایت کنید. در جمهوری اسلامی و در قانون مجازات اسلامی تحت عنوان هتاکی برای توهین مجازات در نظر گرفته شده است. در اینکه چگونه میشود فحاشی را اثبات کرد راهکارهای دقیقی وجود ندارد و شاید به همین دلیل است که بسیاری از پیگیری کردن حقوقی فحاشیها در فضای مجازی و حقیقی میگذرند و ترجیح میدهند که فحاشی را با فحاشی جبران کنند!
زن٬ زندگی٬ آزادی و فحاشی جنسی
در بیش از یک سالی که از جریان زن زندگی٬ آزادی گذشته است ٬ بسیاری از کنشگران و فعالان این حوزه با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کردهاند ٬ اما در بسیاری موارد دیده شده است که برای اینکه ثابت کنند آنها تعلق خاطر بیشتری به آزادی زنان دارند٬ به زنان مخاشان فحاشی کردهاند! فهرستی بلند بالا میتوان نام برد از زنانی که هر یک شاید نگاه متفاوتی به جریان زن، زندگی٬ آزادی داشتند و مورد حمله و فحاشی جنسیتی طرفداران دیگر گروهها قرار گرفتند. هر یک از زنانی که در بیش از یکسال گذشته مورد انتقاد هر گروه و دستهای قرار گرفتهاند اول به زنانگی و عاملیت جنسیشان حمله شده است و بعد اگر وقتی بود و جایی ماند نقدی هم بر تفکر و اعمالشان گفته و نوشته شده است.
در بیش از یکسال گذشته تنها زنان اپوزسیون نظام جمهوری اسلامی نبودند که توسط حامیان حکومت "فاحشه، هرزه" و لایق تجاوز خوانده شدند؛ بلکه مردانی که دوشادوش زنان ایستاده بودند هم از این موج بینصیب نماندند و آماج حملههای جنسی قرار گرفتند.
"فاحشگی" را هرچند امروز به عنوان یک شغل میشناسند و برای صاحبانش هویت اجتماعی قائل هستند اما هنوز در فرهنگ رایج پیرامون ما فاحشگی توصیف کسی است که تن خود را با هدفی مشخص عرضه میکند. برخی در پاسخ به اعتراضها علیه به کار بردن این واژه به مثابه فحش میگویند "فاحشگی که فقط به تن نیست و مراد ما از این توصیف، کسی است که ذهن و روح خود را میفروشد"! این پاسخ اما نه تنها مشکل را حل نمیکند بلکه این ترم را به سایر اجزاء بدن هم سرایت میدهد و با عادیسازی کاربرد آن، دامنه مشکل را وسیعتر میکند و با این توجیه نگاه جنسیتزدهشان را میپوشاند.
اما برن (Emma Byrne) نویسنده کتاب "در فواید فحش" میگوید برای اینکه بگوییم چه چیزی فحش است باید اجماع وجود داشته باشد و این اجماع بیشتر بر سر تابوهای یک جامعه است" و چه کسی است که امروز بتواند منکر شود تن زن هنوز تابوی جامعه ایران است؟