بدترین ها کسانی هستند که می خواهند بهشت خود را بر جهنم دیگران بنا کنند.
در طول تاریخ هستند دوره هایی که چشم ها را از گرد و خاک می شویند، از ذهن ها غبار رویی می کنند و زیر گوش وجدان های خواب، شیپور بیدار باش می زنند. این دوره ها، به طور معمول، سنگین و سهمگین هستند. انبوهی از جنگ و نزاع و خون و کشتار و تخریب با خود دارند. در این دوره هاست که برخی ملت ها و انسان ها به هوشیاری میل کرده و آماده ی ایفای نقش و مسئولیت خود در بناسازی دنیایی جدید می شوند؛ نیز آدم ها و مردمانی که، خواسته و ناخواسته، از رسیدن به این درجه از تحرک و درک بازمی مانند به محاق فراموشی می پیوندند.
این دوره ها را می توان در فروپاشی و پایان امپراتوری روم غربی (476 میلادی)، پایان امپراتوری روم شرقی (1453 میلادی)، جنگ جهانی اول (1918-1914 میلادی)، جنگ جهانی دوم (1939 -1945 میلادی)، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (1991 میلادی) مشاهده کرد. تمامی این مثال ها پایان بخش دورهای طولانی برده داری، قرون وسطی و نیز دوره ی استعمارگری بوده است. هر یک با خود تحولات مثبت و منفی فراوانی به همراه داشته اند. علائم و نشانه هایی از شروع دوباره ی چنین دورانی با یک جنگ جدید دیده می شود.
عصر وحشت درقرن بیست و یکم
آن چه از هفتم اکتبر 2023 آغاز شده است می رود که به یکی از این اعصار کمیاب تاریخی بدل شود که به دلیل رشد فن آوری و قدرت تسلیحاتی، می تواند آخرین مورد از چنین دورانی در تاریخ موجودی به اسم بشر باشد. پدیده ای به اسم صهیونیسم، به مثابه یک شبکه ی شرور جهانی، از دل مرکز خود، اسرائیل، می رود که دنیا را در مقابل چالشی وجودی قرار دهد: یا جهان با حذف صهیونیسم بقای خویش تامین می کند یا صهیونیسم بشریت را به سوی حذف خواهد برد.
دولت صهیونیست اسرائیل با زیر پا گذاشتن تمام آن چه روح و متن حقوق بین الملل بوده است نشان داده که برای هیچ نهاد و مرجعی در کره ی زمین اهمیتی قائل نیست و طرح های اهریمنی خود را به قیمت کشتار بیگناهان از میان بردن هستی آنها دنبال خواهد کرد. زیر پاگذاشتن تمام سفارش های نهادهای بین المللی و از جمله شورای امنیت و مجمع عمومی ملل متحد و نیز نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد و نقض آشکار تمامی کنوانسیون های بین المللی تعیین کننده وظایف یک نیروی اشغالگر بر اساس کنوانسیون ژنو به خوبی گویای آن است که ما با یک غول بی شاخ و دم افراط گرای پرجنون روبرو هستیم که به راحتی می تواند تا مرز استفاده از تمام 400 کلاهک هسته ای خود به پیش رود. تسلیم زبونانه ی دولت های غربی و عربی در مقابل نسل کشی فلسطینی ها به خوبی نشان می دهد که همه ی جهان از رها شدن این غول خبیث از بطری اسرائیل برای به آتش کشیدن کره ی زمین وحشت دارند.
کشورهای غربی که از روز اول بناشدن نطفه ی صهیونیسم و کشور اسرائیل جز به غارت خاورمیانه از طریق مشتی مافیای تبهکار صهیونیست نمی اندیشیدند دارند می بینند که این طمع ورزی تاریخی شان و غارت هفتاد و پنج ساله منطقه از طریق اسرائیل اینک می رود که به قیمت بود و نبود تمدن بشری و موجود زنده روی کره ی زمین تمام شود. اما حتی در این شرایط هم غارتگران خبیث سرمایه داری آمریکا و غرب در پی این هستند که شاید اسرائیل بتواند با قتل عام فلسطینی ها منابع عظیم گاز و نفت آنها را به دست گرفته و با پیاده کردن «طرح کانال بن گوریون» خلیج عقبه را به دریای مدیترانه وصل کرده و به این ترتیب هم کانال سوئز را از حیض انتفاع ساقط سازند و هم گاز غارت شده ی فلسطینی ها را به اروپا رسانده و پول آن را به شبکه ی مشترک شرکت های بزرگ نفتی و شرکت های تسلیحاتی وابسته به صهیونیسم سرازیر سازند. همان غارتی که اینک ایالات متحده با منابع نفتی سوریه رد مناطق اشغالی این کشور انجام می دهد.
مجموعه ی این طرح های شوم ما را بار دیگر به این گزاره می رساند که بین بقای بشریت و بقای صهیونیسم انتخاب کنیم. ممکن است در ابتدا چنین ارزیابی قدری تند به نظر آید. اما باید از تاریخ آموخت و دید که در برخی مواقع منبع شرارت ضد بشر را نوازش کردن، مار در آستین پرورش دادن و گرگ بزرگ کردن است. هر چقدر هم که این دو گانه بینی در ظاهر سخت و خشن و صریح جلوه کند، توجه مان را باید به ریشه داری محتوای آن معطوف داریم. بر این امر واقف باشیم که درک عمق و عینیت این واقعیت توسط هیچ ذهن جانبداری ممکن نیست: نه «علاقه»ی ما به صهیونیسم در این باره کمکی می کند نه «نفرت» ما از آن؛ فقط درجه ی بالایی از واقع بینی و عینی گرایی ابزار مناسب کار است.
توحش صهیونیسم در«گتوی غزه»
آمار کشته شدگان در «گتوی غزه» می رود که، در هنگام نوشتن این مقال، به 11 هزار نفر -که حدود نیمی از آنان کودکان هستند- برسد. نمایشی روزانه از توحش مادون حیوانی در آن جا ترتیب داده شده تا دنیا ببیند و بیاموزد که، برای آدمکشانی که به این قتل عام مشغول هستند، جان پیر و جوان، عرب و یهودی، تروریست و غیرتروریست و کودک و بزرگ و غیره فاقد هرگونه ارزشی است، فاقد هرگونه اهمیتی است. هدف، آماده کردن ذهن جهانیان است تا از این پس، برای دیدن پیوسته ی این نوع صحنه ها، این نوع قتل عام ها تمرین کند.
ذهن آدمی به گونه ای ساختاربندی شده است که در سایه ی عادت، قادر به پذیرش «هر» چیزی می باشد. قتل عام مردم غزه تمرین و فرصتی است برای عادت دادن روان نزدیک به هشت میلیارد نفر، در سراسر کره ی زمین تا نیک بدانند که سلاخی مردمان بی دفاع، رسم روزگار می شود. «گتوی غزه» هنوز حتی در مرحله ی واقعی فاجعه ی انسانی نیست، آن مرحله، در معنای مطلق خویش، چندان با توپ و گلوله حاصل نمی شود، با قحطی و بی پناهی و بی آبی و گرسنگی و واگیری ها کلید می خورد.
صهیونیسم ضد بشر نه برای هزاران یا میلیون ها نفر، بلکه برای میلیاردها نفر چنین فردایی را ترسیم می کند، یکی بعد از دیگری: کرانه ی باختری بعد از «گتوی غزه»، لبنان بعد از کرانه ی باختری، سوریه بعد از لبنان، عراق بعد از سوریه، ایران بعد از عراق، پاکستان بعد از ایران، ترکیه بعد از پاکستان، مجموعه ی کشورهای عرب حاشیه ی جنوبی خلیج فارس و یمن بعد از پاکستان، و...
تصور جنون آمیز این مغزهای لجن گرفته این است که به این ترتیب می توانند جهان را به جایی برسانند که سرانجام در مقابل صهیونیسم جهانی زانو بزند و نقش دیکته شده توسط خدای آنها را در مقابل «قوم برگزیده» ایفاء کند: بردگی. فقط در جهانی که چند میلیارد بشر جایگاه برده بودن خویش را در مقابل چند میلیون نفر «برگزیده ی خود خدا» پذیرفته اند است که می توان با حذف همه ی نژادها و قوم ها و ملت های کِهتر، که به گفته ی کتب مذهبیشان و به روایت وزیر دفاعشان، چیزی بیشتر از «حیوان های انسان نما» نیستند، در دنیای مطلوب خدایشان زیست. امروز نیز آنها با تبدیل «گتوی غزه» به جهنم (hell) می خواهند نشان دهند که در مقام «خدا» نشسته اند و می توانند هر جای زمین را در این دنیا به همانند جهنم آن دنیا تبدیل کنند، حتی قبل از مرگ و یوم القیامه و پل صراط و داستان های دیگر، دست به نقد همین جا و حالا (here and now)؛ خدای صهیون در همین دنیا عمل می کند.
توجه داشته باشید! ممکن است مغز عادی من و شما در تصویر و تصور این روند مشکل فراوانی داشته باشد ولی مغز هیولاوش این لاشخورهای در پی ثروت و قدرت برای این منظور شکل گرفته و کمترین مشکلی با پیشبرد چنین ایده هایی مرگبار و مخرب ندارد؛ برعکس، با این افکار عجق وجق من درآوردی زندگی می کنند و حتی آن را به نسل های بعدی خود آموزش می دهند که هیولاهای بیشتری تولید کنند. برای درک وجه وحشتناک عملکرد مغزشویانه ی صهیونیست ها به یک نمونه مستند اشاره کنیم:
متن زیر را در بخش نظرات یک ویدیو در یوتوب یافتم. صداقت نویسنده سبب شد که آن را انتخاب کنم تا ببینیم که آدمخواران صهیونیست چگونه در مدارس و با آموزش های نژادپرستانه ی خود، مغز کودکان یهودی را شستشو داده و نفرت از مسلمان و عرب و غیر یهود را در آنها کاشته و دامن می زنند. گفته های این جوان یهودی (آویگیل آباربانل) که اینک در استرالیا زندگی می کند و کشف این که چگونه، سال ها، توسط دستگاه تبلیغاتی و آموزشی صهیونیسم آدمخوار در اسرائیل به او نفرت از دیگران و حق به جانب بودن نژادپرستانه را آموخته اند وی را به سوی حقیقت و اصالت انسانی خود بازمی خواند. نمونه هایی از این دست نشان می دهد که همان طور که پایان آخوندیسم در ایران اتمام روند مغزشویی دانش آموزان ایرانی از مزخرفات اسلامی ملاها می باشد، پایان صهیونیسم نژادپرست نیز معادل رهاسازی کودکان یهودی از تبدیل شدن به ماشین های نفرت و کشتار است.
**
«من در کشور اسرائیل به دنیا آمدم، بزرگ شدم و تحصیل کردم (یا بهتر است بگوییم مورد تلقین گری واقع شدم).
بیست و دو سال پیش، ده سال پس از ورودم به استرالیا، از آشفتگی تلقینهایم بیدار شدم.
من این را دریافتم که این به اصطلاح "درگیری" با مردم فلسطین آن چیزی نبود که فکر می کردم.
وقتی بزرگ شدم، به من آموختند که همه «اعراب» - کلمه «فلسطینی ها» در آن زمان در واژگان اسرائیلی وجود نداشت - می خواهند ما را نابود کنند.
همه با این باور پرورش یافتند که مانند نازی ها، اعراب نیز یهودستیز و به دلیل یهودی بودن از ما متنفر بودند.
ما مردمی صلحجو، و با اخلاق بودیم که هرگز به کسی آسیب نمیرسانیم مگر در دفاع از خود.
حتی در آن زمان نیز ارتش ما بر اساس اصل «پاکی سلاح» هدایت می شد.
سیستم آموزشی اسرائیل به ما آموخت که ما از نوادگان مستقیم مردم یهودیه ی کتاب مقدس هستیم که در سال 70 میلادی توسط رومیان مجبور به تبعید شدند.
در سال 1948، ما فقط به سرزمین اجدادی خود "بازگشتیم" و هیچ اشکالی در این امر وجود ندارد.
به همه اسرائیلیها آموزش داده میشود که به دلیل یهودستیزی، جهان هرگز نخواسته است که ما در کشور خود در صلح و آرامش زندگی کنیم.
کم کم متوجه شدم که این نسخه از تاریخ یا گزینشی یا به طور کامل تقلبی است.
مدتی طول کشید، اما سرانجام معنای واقعی جنبش صهیونیستی و نقشه آن پی بردم.
فهمیدم که ما «آدم خوب» ها نیستیم، بلکه آدم های شر هستیم.
آنچه که من به عنوان هویت و تاریخ خود می پنداشتم به افسانه ای تبدیل شد که پنهان گر راز تاریک جنایت وحشتناکی بود که ما علیه همنوعان خود مرتکب شده بودیم.
رومی ها هرگز کل جمعیت را تبعید نکردند.
آنها تسخیر شدگان را برای پرداخت مالیات به روم در محل زندگی خود نگه می داشتند و حاکمان و «مشکلسازان» احتمالی را تبعید کرده یا به بردگی می گرفتند.
به گفته مورخ اسرائیلی شلومو ساند، مورخان جنبش صهیونیسم ودولت اولیه اسرائیل، به طور عمدی این روایت تاریخی را جعل کردند تا هویتی منسجم، هرچند تخیلی، برای دولت جدید اسرائیل ایجاد کنند.
من در تاریخ بزرگ نشدم، بلکه در اساطیر بزرگ شدم».
وظیفه ی هریک از ما
موقعیت کنونی فقط برای نافرهیختگان و خوش خیالان است که غیر عادی و باور آن سخت به نظر می رسد؛ آنها که عمری را به هیولاشناسی گذاشته اند و مرض این سایکوپت های آدمخوار را می شناسند، منتظر چنین ایامی بودند و از آن چه آغاز شده -و با وخامتی بی مانند هم ادامه خواهد یافت- تعجب نمی کنند. این فرهیختگان، به هر شکل که هست، سعی می کنند اکثریت در خواب طبیعی و خواب مصنوعی و شبه خواب رفته را بیدار سازند. سرنوشت بشر اما تنها در گرو اراده ی این اقلیت با خبر از نقشه ی اهریمنان عصر کنونی نیست. فرهیختگان اندکند، کاری که از آنها بر می آید همین بیدارسازی و هشیارسازی است تا مردمان به «آگاهی»، یعنی قدرت تشخیص درست منافع جمعی خویش، دست یابند، اما شمار و نیروی آنها در حدی نیست که بتوانند کاری را -که به طور عملی و منطقی بر عهده ی 99.99 درصد است- صورت بخشند. رسم بازی این است که نظام هیولاسالار این فرهیختگان را ساکت و تهیدید و کاردآجین و سر به نیست می کند. پس، این تنها بر عهده ی 99.99 درصدی ها که به محض بروز جرقه ی فهم در تاریکگاه نافهم خویش، آن را به یک شعله ی ماندگار درک و فهم تبدیل سازند. یعنی به سهم خود، ترویجگر دانش و به صدا درآورنده ی زنگ خطر وجودی برای دیگران باشند و سعی کنند قشر خاکستری را از خواب منتهی به مرگ بیدار سازند.
نقطه ی امید:
راهپیمایی های عظیم مردمی در کشورهای مختلف جهان -از جمله در لانه ی فساد ضد بشر، بریتانیا- بیانگر این است که هنوز آمادگی خوبی در میان 99.99 درصدی ها وجود دارد؛ این را باید به فال نیک گرفت و تقویت کرد. دیدیم بازوهای اختاپوس صهیونیسم که در کاخ های قدرت در لندن و بن و پاریس مستقر هستند نتوانستند اشاعه ی اعتراض را -که تبلور آگاهی است- مانع شوند. خیابان های نیویورک و واشنگتن و شیکاگو توسط توده های در حال بیدار شدن تصرف شد. دراندونزی، طبق یک روایت، بیش از دو میلیون نفر به راهپیمایی پرداختند. در بغداد نزدیک به 300 هزار نفر. لیست بلند است و بلندی آن نشانه ی حضور وجدان بشری در شکل فعال شده ی خود.
این آن نکته ی امیدبخشی است که نگارنده می خواهد بر اهمیت آن تاکید کند. این که، همان طور که زمانی کمونیست ها آرمان «جهان بی طبقه» را نوید می دادند، امروز انسانمداران باید «جهان بدون صهیونیسم» را قابل تصور سازند. این مبارزه ی دوم به مراتب از مبارزه ی کمونیسم جامع تر است، چرا که امروز صهیونیسم ترکیبی جرثومه وار از سه پدیده ی «نابرابری طبقاتی»، «مذهب» و «نژاد پرستی» است. یعنی تمامی پدیده های منفی، ویرانگر و ضد تمدن تاریخ را یک جا در خود دارد. به همین دلیل، با رهایی جهان از قید صهیونیسم، هم نظام غارتگری سرمایه داری زیر سوال و به سوی تغییر و تحول مثبت خواهد رفت، هم بساط جهل و تاریک اندیشی مذهبی تلنگر محکمی می خورد و هم، پایانی می شود بر هر شکل از خودبرتردانی گروهی بر گروهی دیگر.
تصور کنیم دنیایی رها شده از 1) شکل افراطی غارت طبقاتی، 2) بازتولید نهادینه ی جهل و خرافات و 3) تبعیض میان انسان ها بر اساس قوم و نژاد و مذهب و ملیت و امثال آن را. این آن جهانی است که امروز دیگر نه در مبارزه ای محدودیت گرا و بسته در حوزه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی (چپ گرایی، ملی گرایی، مبارزه برای برابری جنسیتی و...) بلکه در تمرکز جهانی بر حذف ضروری صهیونیسم میسر و شدنی است. اضمحلال صهیونیسم، در واقع، شکستن چرخ ها و ماشین مثلثی است مرکب از استثمار و غارت طبقاتی، تولید تعصب افراطی مذهبی و تحقیر دیگران به خاطر رنگ پوست و قوم و مذهب و ملیت شان؛ این مثلث که فرو ریزد، جهان نفسی خواهد کشید و همان طور که در ابتدای مقاله گفتیم، وارد عصری نوین خواهد شد.
نتیجه گیری:
نتیجه این که عملکرد اسرائیل در فردای هفتم اکتبر پرده ی تبلیغاتی صد ساله ی مظلوم نمایی شیادانه و خودتطهیرسازی آنها را پاره کرد و دندان های خونین هیولایی را نمایان ساخت که برای بقا باید جنایت و تخریب کند. اینک مردمانی در سراسر دنیا که دارای وجدان و آگاهی هستند و در رأس آنها، یهودیان باشرفی چون ایلان پاپه (Ilan Pappé)، مایکو پِلِد (Miko Peled)، نورمن فینکلشتین ( Norman Gary Finkelstein)، گئیدون لوی (Gideon Levy)، آفی شلایم (Avi Shlaim)، برنارد آویشای (Bernard Avishai)، شلومو سَند (Shlomo Sand) و یهودیان ضد صهیونیسم دیگر می روند که ماهیت پلید، جعلی، دستکاری شده، دروغ پرداز، زشت و جنایت پیشه ی صهیونیسم را افشاء سازند و جهان را برای تلاش در جهت محو این غده خطرناک از پیکر بشریت یاری و همراهی کنند. برخی از این متفکران یهودی مانند تاریخدان ایلان پاپه، صهیونیسم را حاصل سوء استفاده ی استعمارگران اروپایی و از جمله بریتانیا از یهودیان ابله و جاه طلب بنیان گذار این جریان تبهکار، مانند روزنامه نگار شکست خورده و بیکار تئودور هرتصل که موسس این مافیاست، می دانند برای رها شدن از شر وجود یهودیان در اروپا که به زعم آنان دردسر ساز بوده و هوار کردن این دردسر بر سر مردم بخت برگشته ی خاورمیانه.
هر چه بوده، امروز صهیونیسم به مثابه فرانکشتین ساخته ی اروپای استعمارگر و آمریکا به یک پدیده ی تاریخی خطرساز برای انسانیت تبدیل شده است و حذف آن نیازمند یک طرح و تلاش سازمان یافته و فکر شده است. تردید نداشته باشیم که رهایی از چنین پدیده ای سخت و پرهزینه، اما لازم و ضروری است تا دنیا رنگ صلح و سعادت را به خود ببیند و در سایه برقراری صلح میان ملت های جهان، بتوانیم روی بحران های جدی دنیای رو به نابودی امروزی یعنی گرمایش کره ی زمین و فروپاشی اقلیمی، مشکل فقر و نابرابری در دو سطح جهانی و ملی و نیز مهاجرت های اجباری و اقلیمی کار کنیم. حذف صهیونیسم برای ساختن یک دنیای زیبا، بدون جنگ و پایدار لازم و مانند پیش شرط است.
نگارنده بر این باور است که هر ارجحیت دیگری را بر تلاش و کوشش و مبارزه برای محو صهیونیسم در دستور کار خود قرار دادن شاید خطای محاسباتی بزرگ و هرز دهنده ی «آخرین» فرصت ها و وقت و منابع برای نجات زمین و زمینیان باشد. اگر اول به بزرگترین خطر نپردازیم وقت پرداختن به خطرات کوچک را نخواهیم داشت و به سوی نابودی سیاره مان و بشریت می رویم. فراموش نکنیم که بقا و عملکرد صهیونیسم با توجه به عملکرد کنونی آن جز انقراض بشریت در تمامیت خود نتیجه ای نخواهد داشت. دست به کار شویم، پیش از آن که دیر باشد. شدنی است، اگر بخواهیم.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@