مقاله ی «جلال آل احمد، انقلاب اسلامی و ما فراموشکاران تاریخ» [۱]، واکنشهایی را سبب شد که برخی از آنها در خور درنگ و پاسخگویی است .از جمله، کامت نویسی (در بخش اظهار نظر مقاله ی مذکور) مدعی شد :
« همان موقع که جلال آل احمد غربزدگی را نوشت، فریدون آدمیت جوابش را داد».
واقعیت این است که ، پس از نشر« غربزدگی» ، نخستین کسی که ( در مقاله ای ) آن را به پرسش کشید ، آقای داریوش آشوری بود.[۲] (بدیهی است که این مجال تنگ ، جای پرداختن به کیفیت نقد آقای آشوری بر کتاب « غربزدگی» نیست. )
تا آنجا که حافظه ام یاری می کند، پس از نشر زیر زمینی « غربزدگی »، چند مقاله ی دیگر نیز در نقد آن نوشته شده بود که تنها نام یکی از آنها ( « غربزدگی ، یا عَرَبزدگی » - احتمالاً، مندرج در مجله ی « فردوسی» ) به خاطرم مانده است.
بر خلاف نظر آن کامنت نویس محترم ، زنده یاد فریدون آدمیت، نه در همان موقع، بلکه در ماه های آغازین سال ۱۳۶۰( یعنی، حدود ۲۰ سال پس از نشرِ نخست ِکتاب غربزدگی و ۱۲ سال پس از درگذشت آل احمد ) مقاله ی بلندی به نام « آشفتگی در فکر تاریخی » نوشت و از جمله ، به سه - چهار مورد از آنچه که در دو کتاب غربزدگی و « در خدمت و خیانت روشنفکران » آمده است ، به کوتاهی ، پرداخت.
آدمیت در مقاله ی «آشفتگی در فکر تاریخی»، به تصریح می نویسد:
« روشن است که قصد ما به هیچ وجه گفت و شنود تفصیلی در " غربزدگی " و "در خدمت و خیانت روشنفکران" نیست. گفتار ما در آشفتگی فکر تاریخی است که اغتشاش در تعقل اجتماعی نیز به یک معنی از آن برمیخیزد. بدین منظور تنها چند قطعه از آن دو نوشته را آوردیم. شکافتیم و خلاص کردیم ». [۳ ]
قصد من در اینجا، نقد رساله ی «آشفتگی در فکر تاریخی» نیست(گرچه این رساله،بعضاً ، جای « چون و چرا» دارد)، بلکه طرح این پرسش است که زنده یاد آدمیت ( و بسیاری از معترضان امروزی آل احمد) در سالهایی که کتاب غربزدگی (در بگیر و ببند ساواک و فضای مختنق و پلیسی آن سالها ) همچون ورق زر، میان روشنفکران و اهالی فکر و فرهنگ و سیاست ایران دست به دست می گشت، کجا بودند و چرا از « آشفتگی در فکر تاریخی» (در ربط با کتاب « غربزدگی » ) سخنی به میان نیاوردند ؟
البته، حکایت فراتر از این حرف هاست.
آل احمد، هم در مقدمه و هم در متن کتاب ِ« در خدمت و خیانت روشنفکران» ( به صراحت ) از بده و بِستان فکری اش با برخی اهالی قلم و اندیشه ی آن سال ها، از جمله فریدون آدمیت سخن میگوید. از جمله ، در سطرهای پایانی مقدمه ی همین کتاب می نویسد:
« آقایان فریدون آدمیت - غلامرضا امامی - ناصر پاکدامن- حسین ملک- خلیل ملکی- منوچهر هزارخانی ، هر یک در تهیه ی متن هایی که در این دفتر به آنها مراجعه شده است، راهنمایی کردند و به این صورت از همه ی ایشان تشکر میکنم. و امیدوارم کاری شده باشد لایق ذکر نام ایشان.» [۴]
افزون بر این، در جای دیگری از کتاب ِ« در خدمت و خیانت روشنفکران » میخوانیم :
« و راستی، کدام یک از دانشگاههای جدید ما، حیات فعال علمی دارند؟ به این طریق، هم سنت را خراب کردهایم و هم تجدد را. هم از دیروز ماندهایم و هم از امروز .فوراً باید توضیح داد که موضع گرفتن های تعصب آمیز روحانیت در آن دوره ی قاجار،یکی از علتهای این تفرقه ی بزرگ بود. اما همه ی علتها نبود.می شنویم که میرزا حسین خان سپهسالار به کفّاره ی[!!] ساختن دارالفنون[که به زعم آل احمد، باید نمودی از غربزدگی باشد!]، مسجد سپهسالار را ساخت.
آل احمد در زیر نویس همین صفحه از کتاب ِ « در خدمت و خیانت روشنفکران» ( در ربط با گزاره ی بالا) بار دیگر، به داد و ستد ِ فکری اش، با آدمیت اشاره می کند:
آل احمد: « نقل شفاهی میکنم از حضرت فریدون آدمیت ».[ ۵ ]
میبینیم که فریدون آدمیت ( در تدوین ِ - دست کم - بخشهایی از دو کتاب « غربزدگی » و « در خدمت خیانت روشنفکران») از جمله رایزنان و مشاوران آل احمد بود و یا (احتمالاً) در جریان پاگرفتن و نشر ِ این دو کتاب قرارداشت ؛ که اگر جز این می بود، می بایست در همان زمان و یا بعدها ( در ربط با نادرستی آن مقدمه و نقل قول ) به آل احمد معترض می شد (که نشد ).
در مورد رساله ی غربزدگی هم ، حکایت ( به نوعی) ازهمین قرار است.
آل احمد، در پیش درآمد کتاب غربزدگی مینویسد:
« طرح نخستین آنچه در این دفتر [ یعنی، «غربزدگی»] خواهید دید، گزارشی بود که به " شورای هدف فرهنگ ایران " داده شد... مجموعه ی گزارش های اعضای آن شورا در بهمن ۱۳۴۰ از طرف وزارت فرهنگ منتشر شد، اما جای این گزارش البته در آن صفحات نبود که نه لیاقتش را داشت و نه امکانش را... ناچار این گزارش منتشر نشده ماند و نسخه های ماشین شده ی آن به دست این دوست و آن بزرگوار رسید که خواندند و زیر و رو هاش کردند ، و به پیراستنش یادآوری ها نمودند.از جمله این سروران دکتر محمود هومن بود که سخت تشویقم کرد به دیدن اثری از آثار ارنست یونگر آلمانی به نام " عبور از خط" [۶] که مبحثی است در نیهیلیسم . چرا که به قول او [ دکتر محمود هومن ] ، ما هر دو، در حدودی یک مطلب را دیده بودیم . اما به دو چشم...همین جا به یاد بیاورم که من این تعبیر " غربزدگی " را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت احمد فردید گرفتهام که یکی از شرکت کنندگان در آن" شورای هدف فرهنگ " بود. و اگر در آن مجلس داد و ستدی هم شد، یکی میان من و او بود ... » [۷ ]
پس تا اینجا میبینیم که دکتر محمود هومن و احمد فردید، در ربط با مباحث ِ کتاب غربزدگی ( به ترتیب) مشوق و طرف ِ گفت و گوی آل احمد بوده اند، و این واقعیت در تخلاف با ادعای آقای داریوش آشوری است.
در مصاحبه ای، از آقای داریوش آشوری سئوال میشود :
« آیا آلاحمد رساله "غربزدگی" را پیش از انتشار به کسانی نشان داده بود؟ مثلا آیا احمد فردید آن را خوانده بود؟»
آشوری :« به چند نفری داده بود، اما به فردید گمان نمیکنم. فردید هیچکس از روشنفکرانِ روزگارش، از جمله آلاحمد را، از نظر فکری به چیزی نمیشمرد. »
آشکار است که حرفهای آقای آشوری، مستند و درست نیست و ( دیدیم که) جلال آحمد با فردید ( در مورد « غربزدگی» ) « داد و ستد » فکری داشته است.
درواقع ، اگر ادعای آل احمد ( در مورد « بده و بستان فکری» اش ، با فردید ) خلاف واقع می بود، احمد فردید، یقیناً (پس از انتشار کتاب غربزدگی ) موضع میگرفت و واکنش نشان میداد. [۸]
---
به هر حال، به گمان من، آل احمد از نادر نویسندگان و سیاستگران معاصر ماست که عموماً بد فهمیده شد. چه آنهایی که در داخل کشور از او « جلال آل قلم » ساختهاند و چه کسانی که در خارج کشور، او ( و دکتر شریعتی ) را مسبب همه ی پی آمدهای ناگزیر انقلاب اسلامی دانسته اند.
نویسنده و کنشگر سیاسی همچون آل احمد را نمیتوان در یکی - دو جمله خلاصه کرد و دفتر زندگی فکری پر کشاکش و پرماجرایش را باز کرد و بست.
از آنجا که این یادداشت در آمدی است برای پرداختن به یکی از مهمترین کتابهای او( از پرگویی بیشتر می پرهیزم و) تنها دو نمونه پیش رو قرار می دهم، تا ببینیم داوری بسیاری از ما، در مورد او چقدر پرت و بیراه است.
از جمله مطالب مندرج در کتاب « در خدمت و خیانت روشنفکران»، متن سخنرانی آیت الله خمینی در ۴ آبان ۱۳۴۳ است.آل احمد، در میانه ی نقل ِ بخشی از سخنرانی آیت الله خمینی ، ناگهان ، دوجمله از متن سخنرانی او را حذف می کند و در همانجا ( به انتقاد) معترضه ای ( به شرح زیر) مینویسد و سپس نقل ِمتن ِسخنرانی را پی می گیرد :
آل احمد: « از اینجا دو جمله را [ از متن سخنرانی آیت الله خمینی] برداشتم که بوی آخوند بازی میداد و در باره ی معلم مرد در مدرسه ی زنانه و به عکس. این حرفها است که ارزش روحانیت را به عنوان رهبر مذهبی و اجتماعی کاهش میدهد.ببخشید» [۹]
نمونه ی دیگر:
آل احمد، در جایی از کتاب «خسی در میقات» مینویسد :
« مردکی لنگ با چوب زیر بغل آمد و روی شن های خنک حرم نشست... اول گمان کردم یکی از آنها است که پایش را به دزدی بریده اند، به رسم عرب سعودی ( گویا هنوز هم ازین نوع حد میزنند) ولی وقتی نشست ، دیدم مادر زاد است. با پای ناقص ورچروکیده .» [ ۱۰]
حال تصور کنیم ، اگر آل احمد بعد از انقلاب زنده میبود ، در تقابل با مواردی از این دست، چه واکنشی نشان می داد؟
نزدیک شدن به شخصیت پیچیده و چند وجهی آل احمد، تنها با کند و کاو در، و درنگ ِ نقادانه بر نوشته هایش ممکن است. دو دیگر آن که، بد و بیراه گفتن به آل احمد و بستن دفتر اعمالش، تنها به کار دق دل خالی کردن میآید، نه داوری واقعبینانه در مورد یکی از تأثیر گذار ترین چهرههای فرهنگی - سیاسی ِسال های سلطنت پهلوی دوم .
--------------------------
پانویس مقدمه :
۱- http://news.gooya.com/politics/archives/2015/06/198627.php
۲-« ما و مدرنیت، هشیاری تاریخی، داریوش آشوری،مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۷، صص ۱۳-۴۲»
۳-« آشفتگی در فکر تاریخی، فریدون آدمیت، خرداد ۱۳۶،ص ۸ »
۴- « در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، چاپ سوم،صص ۱۴-۱۵.»
۵- « در خدمت و خیانت روشنفکران، ص ۴۶ »
۶ـ این کتاب، « به تقریر دکتر محمود هومن و تحریر جلال آل احمد» ترجمه شده است.
۷-« غربزدگی، جلال آل احمد، انتشارات فردوس، ۱۳۷۵، صص ۱۶-۱۷
۸ـ http://www.dw.com/.../%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88.../a-14986837
۹- «در خدمت و خیانت روشنفکران،، ص ۳۰۶ »
۱۰- «خسی در میقات، جلال آل احمد چاپ دوم ۱۳۴۶، انتشارات نیل، ص ۳۰۶»