عصر ایران؛ هومان دوراندیش - جنگ اسرائیل و حماس، از شمال به جنوب نوار غزه کشیده شده و اوضاع ظاهرا چندان به سود حماس پیش نمیرود مگر آن که اتفاقی ورق را برگرداند. متن زیر گفتوگویی است با احمد زیدآبادی، کارشناس برجستۀ مسائل اسرائیل و فلسطین، دربارۀ جنبههای گوناگون این جنگ؛ از آیندۀ حماس و موضع روسیه و کشورهای عربی تا رویکرد رسانهای اصولگرایان و موضعگیری اصلاحطلبان و...
شما در یادداشتهایتان راجع به جنگ غزه، به "طرح سیاسی مشخص" برای حل جنگ غزه اشاره میکنید. منظورتان از طرح سیاسی مشخص، دقیقا چیست؟
الان همۀ طرفها، به استثنای خود اسرائیل و آمریکا، میگویند باید فورا آتشبس برقرار شود. فرض کنیم که چنین شود؛ بحث بر سر این است که غزه چطور اداره شود. یعنی کدام نیرو بر غزه مسلط باشد و خدماترسانی عمومی را انجام دهد؟ سازمان ملل فقط تا حدی میتواند چنین کارکردی داشته باشد. علاوه بر این، غزه بالاخره باید نظم و نسقی پیدا کند.
در واقع آنچه الان مفقود است، اجماعی بین کشورهای منطقه و قدرتهای اصلی جهان برای چگونگی ادارۀ نوار غزه است. آیا قرار است حماس در غزه، بالاخره بخشی از قدرت باشد یا نباشد؟ اگر قرار است بخشی از قدرت باشد، با چه کیفیتی و از طریق ائتلاف با کدام نیروها؟ اگر قرار نیست حماس بخشی از قدرت باشد، با توجه به حضورش در غزه، نمیتوانند آن را نادیده بگیرند. در نوشتههایم راجع به جنگ غزه، پیش از آنکه طرح خاصی مد نظر خودم باشد، در واقع از "فقدان هر گونه طرحی" حرف میزنم.
دولت خودگردان فلسطین گفته است ما آمادهایم پس از اتمام جنگ، غزه را اداره کنیم. اسرائیل با این مطالبه مخالفت کرده. به نظرتان این خواسته نهایتا با موافقت حماس مواجه میشود؟
اسرائیل مخالفت کرده اما به نظرم مخالتفش عمدتا معطوف به آن راه حل دو کشوری است. در واقع اسرائیل با شرط و شروط دولت خودگردان مخالف است. اگر سیاست اسرائیل نابودی تاسیسات حماس در نوار غزه باشد، به فرض هم که خودش مدعی باشد که برای دورهای طولانی، امور امنیتی نوار غزه را کنترل کند، نکته این است که بالاخره ادارۀ غیرنظامیان و تاسیسات مدنی باید بر عهدۀ کسی باشد. خود اسرائیل که نمیخواهد این بار سنگین را بر دوش بگیرد. اگر از نظر اسرائیل، حماس نباید در نوار غزه وجود داشته باشد، اسرائیل میخواهد چه نهادی را در نوار غزه به قدرت برساند؟
بنابراین به نظر من موضع نتانیاهو بیشتر معطوف به این است که دولت خودگردان باید تغییراتی در مواضعش ایجاد کند تا اسرائیل رضایت دهد که کنترل نوار غزه با دولت خودگردان باشد. اما همۀ داستان برمیگردد به اینکه جنگ در چه نقطهای میخواهد تمام شود.
اگر جنگ در نقطهای تمام شود که حماس همچنان یک وزنۀ قابل توجه در نوار غزه باشد، در این صورت نمیتوان حماس را نادیده گرفت و تامین نظر حماس هم شرط خواهد بود. حماس هم در حال حاضر با توسعۀ دولت خودگردان بر نوار غزه موافق نیست. مگر اینکه تصور کنیم مثلا انشعابی در حماس ایجاد شود بین آن طیف ملایمتر حماس، که عملا از نوار غزه رانده شده و در کشورهای عربی و ترکیه به سر میبرد، با طیفی که در نوار غزه درگیر جنگ با اسرائیل است. چنین احتمالی فعلا از چشمانداز خارج است.
خودتان فکر میکنید که حماس به عنوان یک گروه سیاسی-نظامی، شانسی برای بقا در غزه دارد یا اینکه باید از غزه بیرون برود چراکه اگر این جنگ بدون خاتمۀ حکمرانی حماس بر غزه پایان یابد، خواستۀ آمریکا و بخصوص اسرائیل محقق نشده است.
اگر حماس بتواند خودش را نوار غزه حفظ کند، این به معنای شکست طرح آمریکا و بخصوص اسرائیل است. در این صورت، اسرائیلیها دیگر عملا نمیتوانند در این منطقه زندگی کنند؛ چون اگر یک نیروی نظامی بیاید و حملهای مثل حملۀ 7 اکتبر را، با آن ابعاد انجام دهد و بعد هم سر جای خودش بماند، این علاوه بر خفت و خواری، برای اسرائیل یک اعتراف به شکست است.
بنابراین تمام تلاش اسرائیل و آمریکا و سایر متحدان اسرائیل این است که حماس در پایان جنگ، تواناییهای قبلیاش را نداشته باشد. در واقع این نیروها نمیخواهند ادارۀ نوار غزه در دست حماس باقی بماند یا دست کم نمیخواهند حماس قادر باشد عملیات 7 اکتبر را به شکل دیگری تکرار کند. با توجه به وتوی قطعنامۀ پیشنهادی امارات از سوی آمریکا، به نظر میآید که اسرائیل و متحدانش مصمماند به هر قیمتی هدف خودشان را دنبال کنند. من همان اوایل این جنگ هم گفتم که با توجه به شرایط، بعید میدانم چیزی از حماس، به شکل سابق، در نوار غزه باقی بماند.
بشار اسد اولا رئیس یک دولت بزرگ بود و آلترناتیو هم نداشت و خیلی از کشورها هم مخالف سرنگونیاش بودند. همچنین در دفاع از او، امکان حضور نیروهای ایرانی و شبه نظامیانی که ایران فراهم کرده بود و نیز امکان حضور هوایی و نظامی روسیه در سوریه فراهم شد که بشار اسد توانست بماند. ولی چنین امکاناتی در نوار غزه، که یک منطقۀ مسدودشده است، وجود ندارد.
حماس با امکاناتی که از قبل در نوار غزه وجود داشته، مشغول جنگیدن با اسرائیل است؛ آن هم از طریق سنگر گرفتن در تونلها. اگر آب انداخته شود یا مجموعۀ امکانات حماس تمام شود، امکاناتش از چه راهی میخواهد تجدید شود؟ این سؤالی است که آقای بخشایشی باید جوابی برایش داشته باشد. بیمبنا نمیتوان گفت که حماس باقی میماند.
دربارۀ موضع روسیه نسبت به این جنگ چه نظری دارید؟ ظاهرا بیشتر طرف حماس است؛ با اینکه یهودیان روستبار دومین اقلیت بزرگ اسرائیلاند. شاید هم روسیه از موضع اسرائیل در قبال جنگ اوکراین ناراضی است. به هر حال موضع روسیه نسبت به جنگ غزه، رضایت اسرائیل را تامین نکرده.
آن جمعیت روسی در اسرائیل برای روسیه بیاهمیت نیست ولی آن قدر هم اهمیت ندارد که روسیه آنها را شهروند خودش حساب کند؛ چون اینها یهودیان راندهشدهای هستند که بسیاری از آنها هم نظر مثبتی به روسیه یا حداقل به رژیم پوتین ندارند. اهمیت این یهودیان برای روسیه را از حد متعارف نباید خارج کرد.
اما روسیه ظاهرا چند هدف را دنبال میکند. اول اینکه، خواهان گسترش جنگ در منطقه نیست و به همین دلیل وقتی که پوتین به ریاض سفر کرد، آنجا اعلام کرد که ما دنبال صلح و امنیت منطقه هستیم. او بر راه حل دو کشوری هم که تاکید میکند. پس بنابراین در صورت کلان مسئلۀ، روسیه تعارض منافع چندانی با کشورهای غربی و متحدان عربش در منطقه ندارد.
اما در مورد مسئلۀ فلسطین، اگر قرار باشد روسیه نقش میانجی را بازی کند، طبیعتا روسیه مایل است که در بین فلسطینیها نفوذی داشته باشد. در شرایط فعلی، در اسرائیل نفوذ آمریکا دست بالا را دارد. بنابراین روسها سعی میکنند مواضعی بگیرند که آنها را با افکار عمومی عربها همسو نشان دهد. البته حرفهایی هم که میزند، جنبۀ ریاکارانه دارد. یعنی عملا اقدامی نخواهند کرد. و اصلا اقدامی هم از دستشان برنمیآید. اما سعی میکنند با یک زبان تندتر علیه اسرائیل، افکار عمومی عربها را به سمت خودشان جلب کنند تا نفوذ بیشتری بدست آورند.
کشورهای عربی منطقه هم، منهای قطر، ظاهرا مایلاند که حماس در این جنگ شکست بخورد.
کشورهای عرب دنبال عادیسازی روابط با اسرائیلاند. آنها فکر میکنند منطقه دو تا مشکل دارد. یکی برنامۀ هستهای و سیاست منطقهای ایران است، دیگری نزاع اسرائیل با فلسطینیها. آنها میخواهند از طریق عادیسازی روابطشان با اسرائیل، این نزاع را مرتفع کنند. حماس از نظر آنها بیش از اندازه به ایران نزدیک شده و مانعی است در برابر عادیسازی و راه حل دو کشوری.
بنابراین کشورهای عربی از تضعیف شدید حماس حمایت میکنند اما در عین حال نسبت به وقایعی که در نوار غزه میگذرد و تصاویرش را تلویزیونها نشان میدهند، در برابر افکار عمومیشان تحت فشارند و باید حرفی بزنند و کاری بکنند. بنابراین به نظرم در پشت صحنه همکاریهایی با آمریکا در جهت راه حل دو کشوری و تضعیف حماس میکنند، اما در بیانات علنیشان خواستار خاتمۀ جنگ و آتشبس فوری میشوند. این هم از ضروریات این نوع سیاستورزی است.
من حتی نسبت به قطر هم تردید دارم که خواهان حفظ حماس به شکل فعلی باشد؛ برای اینکه قطریها اولا میزبان ناوگان پنجم آمریکا در خلیج فارس هستند. از طرف دیگر با اسرائیل رابطۀ خوبی دارند. میانجیگر بودهاند برای آزادی اسرا. همچنین دوحه به مرکز حضور رئیس موساد و رئیس شینبت و همۀ مقامهای امنیتی سابق و لاحق اسرائیل تبدیل شده بود.
بنابراین به نظر من از طرف همۀ نیروهای درگیر در این ماجرا، به قطر نقش یک میانجی داده شده تا در مواقع لزوم بتوانند اوضاع را مقداری کنترل کنند؛ وگرنه قطریها به آن معنا در کنار حماس قرار ندارند و حتی صحبتهایی مطرح است که قطر ممکن است بعد از جنگ، رهبران حماس را وادار به ترک دوحه کنند. مگر اینکه دوباره توافقی صورت گیرد تا قطر همچنان به این میزبانی ادامه دهد.
تا الان هم برای ایفای این نقش میانجیگرانه، قطر پذیرای رهبران حماس بوده؟
به نظرم همین طور است. بالاخره دولت نتانیاهو از اینکه بین فلسطینیها تفرقه باشد، سود میبُرد و عملا به کنترل حماس بر نوار غزه تن داده بود. این وضع دو فایده برایش داشت. یکی اینکه بگوید ما نوار غزه را رها کردیم و به جای اینکه آنجا یک نیروی صلحطلب سر کار بیاید، نیرویی به قدرت رسیده که در حال مسلح کردن خودش است و اگر ما کرانۀ باختری را هم به فلسطینیها واگذار کنیم، عملا آن را به حماس واگذار کردهایم و کرانۀ باختری هم مسلح میشود و این وضع میتواند اسرائیل را کلاً به خطر بیندازد. پس حماس برای دولت نتانیاهو بهانهای بود برای اینکه بتواند در کرانۀ باختری شهرکها را گسترش دهد.
در عین حال اسرائیل از طریق اعمال فشارهای گوناگون بر دولت خودگردان، موقعیت ساف را هم به عنوان تنها نمایندۀ فلسطینیها در سطح جهان تضعیف میکرد و بعد از هر جنگی، توافق غیرمستقیمی انجام میشد تا قطر بتواند پولهایی را به نوار غزه تزریق کند تا امور مدنی آنجا گردش پیدا کند و هم میزبان برخی از رهبران حماس شود که اسرائیل مخالف حضور آنها در غزه بود و یا اینکه در اثر اختلاف با دیگر رهبران حماس، نمیتوانستند آنجا باشند. بالاخره گزارشهایی هم هست دربارۀ اینکه بین یحیی سینوار با خالد مشعل و اسماعیل هنیه اختلافاتی بوده. و شاید طبق یک فرمول معاملهگرانه، اینها را در دوحه پذیرفته باشند.
آن ادعای دولت اسرائیل به نظرتان درست نیست؟ یعنی اکثر فلسطینیها با حماس همسو هستند تا دولت خودگردان. کمااینکه در آخرین انتخابات آزاد در فلسطین، حماس پیروزی چشمگیری به دست آورد. اکثر فلسطینیها ظاهرا نگاه رادیکال حماس را بیشتر میپسندند.
افکار عمومی هر جامعهای امر ثابتی نیست؛ سیال است و بستگی به شرایط دارد. شرایط در فلسطین، بویژه با کارشکنیهای اسرائیل و گسترش شهرکها و آزار و اذیت شهرکنشینها علیه فلسطینیها در کرانۀ باختری، به سمتی رفته که افکار عمومی فلسطینیها رادیکالیزه شده. وقتی هم که افکار عمومی رادیکالیزه میشود، نیرویی که طرفدار نبرد مسلحانه و سازشناپذیری است، موقعیت بهتری پیدا میکند. دورههایی هم بوده که وضع این طور نبوده. یعنی زمانی که روند اجرای توافق اسلو در مسیر همواری بود، الفتح دست بالا را داشت و عرفات محبوبیت زیادی داشت؛ ولی در حاضر وضع فرق کرده. در واقع خود اسرائیل با سنگاندازیهایش زمینۀ این رادیکالیسم را فراهم کرده.
به نظر شما تداوم جنگ یعنی کاهش شانس بقای حماس در غزه، یا اینکه ممکن است جنگ فرسایشی شود و حماس دوام بیاورد؟
جنگ موقعی تمام خواهد شد که چشماندازی از یک طرح سیاسی ظهور کند. تا چنین نشود، آمریکا میتواند بگوید بر فرض که آتشبس دادیم؛ بعدش چه خواهد شد؟ تا پاسخ این سؤال پیدا نشود، به نظر من جنگ ادامه پیدا میکند. البته اگر وضع آوارگان فلسطینی و غیرنظامیان در نوار غزه بهبود پیدا نکند، فشارهای جهانی بر اسرائیل بیشتر میشود.
روشن است که صبر جامعۀ بینالمللی در قبال این وضع رو به اتمام است. اما اسرائیلیها معمولا میتوانند کنترل و خنثی کنند. در کمتر موضوعی بوده که تحت فشار افکار عمومی جهان یا دولتها و یا حتی قطعنامههای سازمان ملل، سیاستشان را عوض کنند.
آمریکا البته همچنان توانایی اعمال فشار دارد ولی در حال حاضر سیاست آمریکا حذف حماس است. دولت آمریکا تا وقتی که احساس نکند ادامۀ عملیات بیهوده است و یا در جهت منویات نتانیاهو است برای پیشبرد طرحهای اعلام نشدۀ خودش و نه تن دادن به فرمول صلح مد نظر آمریکا، احتمالا از عملیات دفاع میکند. اما مدت مقبول عملیات از نظر آمریکا، یک ماه یا حداکثر دو ماه است. دو ماه، خواستۀ اسرائیل است. ممکن است پس از یک ماه، سطح تنش نظامی تا حدی کاهش پیدا کند و از این تب و تاب بینالمللی هم کاسته شود.
منظورم این بود که از حیث نتایج درگیری نظامی، تداوم جنگ شانس بقای حماس را کاهش میدهد؟
بله. این که قطعا به زیان حماس است. در جنگ، طرفی که خواهان آتشبس است، طرفی است که دارد اذیت میشود. وگرنه دلیلی ندارد طرفی که دست بالا را دارد، خواستار پایان جنگ باشد.
نهایتا اینکه، سکوت آقای احمدینژاد دربارۀ این جنگ را چطور تحلیل میکنید؟ چون او در دوران ریاست جمهوریاش به شدت آنتی صهونیسم بود.
تصورم این است که احمدینژاد فکر میکند که چرخشی در افکار عمومی ایرانی رخ داده و از سمپاتی نسبت به فلسطینیها فاصله گرفتهاند و حتی بعضی از ایرانیها نگاه مثبتی هم به اسرائیل پیدا کردهاند. بویژه در بین اپوزیسیون. به نظرم احمدینژاد این نیروها را به عنوان پایگاه خودش به حساب میآورد و با سکوتش میخواهد تا حدی توجه اینها را برای روز مبادا جلب کند.
احتمال ضعیفتری هم وجود دارد. حکومت جلوی موضعگیری احمدینژاد در خصوص بسیاری از موضوعات را گرفته است. او با سکوت خودش میخواهد بگوید اگر به حرف زدن من نیاز دارید، بگذارید همیشه حرف بزنم وگرنه من موقع نیاز شما هم حرف نمیزنم. یعنی شاید فکر میکند اگر به نفع فلسطینیها موضع بگیرد، بازتاب وسیعی در جامعه پیدا میکند و از این سکوت به طور غیرمستقیم برای آزادی حرف زدنش دربارۀ سایر موضوعات دارد استفاده میکند.
بغض اصغر سمسارزاده: از گرسنگی میمیرم