ما «ایرونی»ها دو جور مطلب می نویسیم: یا این قدر سطح بالا می نویسیم که آخرش نه خودمان و نه خوانندگان مان نمی فهمند چه گفتیم و چه می خواستیم بگوییم، یا این قدر سطح پایین و لاتی و لمپنی که نوشته مان همه اش می شود فحش و فضیحت لذا به جای این که بفهمیم چرا فحش داده می شود، فقط فحش ها را می خوانیم و دل مان خنک می شود.
در باره ی زندانیان سیاسی یا بازداشت شدگان سیاسی یا گیرافتادگان سیاسی (این سه تا با هم خیلی فرق دارند)، تا حالا کلی مطلب نوشته شده که متاسفانه ۹۹ در صدشان در یکی از این دو دسته قرار دارد لذا خواننده ی بی خبر درست و حسابی نمی فهمد که چه بر سر این سه گروه آدم سیاسی در بند آمده و می آيد.
حالا من سعی می کنم خیلی خلاصه و کوتاه در حد خواندن و فهمیدن میان خوردن چلوکباب و دسر بعد از آن در این باره بنویسم و مراحل آماده شدن و نرم شدن بدن و ذهن اسیر سیاسی برای رقص و آواز و بشکن و بالا بنداز را توضیح بدهم.
اول این که برای یک فرد سیاسی، دو مرحله «پیشا دستگیری» و «پسا دستگیری» وجود دارد.
در مرحله پیشا دستگیری، ذهن فرد، مثل یک ابررایانه، دائم در حال تجزیه تحلیل موقعیت خودش در لحظه و فردای دستگیری احتمالی می باشد. این تجزیه تحلیل دشوار تر و پیچیده تر از تجزیه تحلیل وضع هوا و پیش بینی آن برای یک هفته در سطح جهان است طوری که گاه مخ و سی پی یو ی فرد سیاسی تا مرحله ی ذوب شدن، داغ و هنگ می کند.
عوامل بسیاری در لحظه لحظه ی فرآیند پیشا دستگیری بر اینپوت-آتپوت های فرد سیاسی تاثیر می گذارد طوری که نه توضیح آن ممکن است نه حتی رایانه های کوانتومی می توانند آن را در محاسبات خود لحاظ کنند.
مثلا این که فرد سیاسی با شنیدن صدای ترمز ماشین در زیر پنجره ی خانه اش شونصد متر از جا بجهد، یا در ساعتی که منتظر کسی نیست زنگ در خانه اش به صدا در بیاید، و پشت در کسی بگوید، پیک موتوری ست برایش بسته ای آورده است، یا بر بالای خانه ی رو به رویی سایه ای ببیند که شبیه به سایه آدمیزاد است و معمولا این سایه که دو نفره هم هست رو به خانه و پنجره ی او ایستاده است، این عوامل اصلا قابل توضیح یا تبدیل به آلگوریتم برای دستگاه و مغز غیر انسانی نیست.
حالا از این جور مسائل پیچیده کوتاه می آییم و درِ خانه را باز می کنیم یا اگر باز نکنیم سایه هایی می بینیم که از بالای دیوار خانه دارند بالا می آیند، یا اصلا در حالی که در خیابان با یک عدد نان بربری داغ و مقداری پنیر لیقوان داریم به خانه بر می گردیم، یارو چرخی و اون یکی عمله ای که دارد آجر بالا می اندازد، و این یکی سپور محل که همان سپور همیشگی نیست در یک چشم بر هم زدن ما را توی یک ماشین هُل می دهند و پد سگا همچین ما را دولا می کنند که صورتمان به نان بربری داغ و پنیر سرد می چسبد و کمرمان مثل نادیا کومانچی ۱۸۰ درجه خم می شود. این آغاز نرم شدن روان و بدن مان برای رقص بابا کرم نوبل در بازداشتگاه است....
«ادامه دارد...»
یک تقاضا از آقای تقی رحمانی! لطفا کش ندهید