"...مرد از بین دستهی شلاقهایی که پشت در بود یه شلاق چرم مشکی رو برداشت، دو دور پیچوند دور دستش و اومد سمت تخت.
قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونههام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربهها رو نشمردم.
زیر لب میخوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانهها تبر شود.....توی اتاق قاضی، قاضی گفت ما خودمون خوشحال نیستیم از این قضیه، ولی حکمه و باید اجرا بشه. جوابش رو ندادم. گفت اگر میخواید طور دیگهای زندگی کنید میتونید خارج از کشور باشید. گفتم این کشور برای همهست. گفت بله ولی باید قانون رو رعایت کرد. گفتم قانون کار خودش رو بکنه، ما به مقاومتمون ادامه میدهیم."بخشی از نامه خانم رویا حشمتی بتاریخ چهار دهم دی ماه هزار چهار صد دو.
درد آور است خواندن سطر به سطر این نوشته و هم نوا شدن با ایشان ودادن شعار "زن ،زندگی ،آزادی "اما !این کجا و آن کجا .
آن که ببهای جان ،ببهای شکنجه وشلاق پای این شعار بر آمده از جان می نشیند. در جواب قاضی می گوید . شما کار خود کنید وما مقاومت خود.واپوزیسیون خارجی که سال هاست از شهامت مبارزه مبارزان داخل کشور می گوید ونهایت بسیاق همیشه بجای عمل مشخص باز به نقد شعار وشکنجه می نشیند .بی آن که وظیفه .مسئولیت خود در قبال این شعار و این مبارزه جانانه که در کشور جاربست بیان کند.
اپوزیسیونی که هنوز چهل سال است به نقد شکنجه نیم قرن قبل می نشیند وشکنجه روزانه مردم توسط جمهوری اسلامی مسئله جدی او نیست .او همان اپوزیسیون قبل از انقلاب است با همان نگاه وهمان کند وکاو ی که چهل سال عمل کرد جنایت بار جمهوری اسلامی قادر نشده از او یک اپوزیسیون به روز ،مسئول ،واقع بین و آینده نگر بسازد.
تعریف اپوزیسیو ن جمهوری اسلامی چه می تواند باشد؟ آیا چیزی جز تشکل هائی باماهیت سیاسی هستند که تلاش می کنند با سازماندهی مبارزه وایجاد یک نیروی متشکل تاثیر گذار رژیم حاکم را سرنگون و رژیمی جدید آنچنان که جملگی در اساس با آن آن موافق هستند را روی کار بیاورند.
این که با هم متحد باشند یا نباشند چیزی از ماهیت ضد رژیمی آنها کم نمی کند .آنچه مهم است خواست آنهاست در سرنگونی این رژیم جنایت کار وایران بر باد ده!تلاش بی وقفه آنهاست برای سازمانگری و حرکت در مسیر افزودن بر توان خود از طریق اتحاد با دیگر نیرو هائی که مانند او در تلاش برای سرنگونی این رژیم فعالیت می کنند.
آنجه که خمینی را قادر ساخت بر رژیم شاه پیروز شود. جدا از بحث های کشاف.قدرت او بود در مقام یک استراتژیست معتقد که تمامی نیروی خود را معطوف به هدف مشخصی کرده بود که همانا بر پائی یک حکومت اسلامی بود.
او در مقام یک پراکتسین نیز نشان دادکه چگونه برای رسیدن به هدف مشخص خود از اتحاد با شیطان بزرگ نیز سر باز نمی زند .با کمونیست هائی که از آن ها نفرت داشت از آزاد بودنشان در دولت اسلامی گفت . با جبهه ملی کنار آمد حال آنکه کوچکترین تعلق خاطری نه به ملت داشت و نه به ملیون.
او تنها در کار شکل دادن امت اسلام بود وتبدیل ملت به امت.
"نگوئید انقلاب بما چه داد ؟شما به انقلاب چه دادید.؟"
اوبا وجودنفرت از جریانی مانند مجاهدین و فدائیان مبارزه آنها با شاه را بنفع خود دید و استفاده کرد .چرا که هدفی معین داشت ونقشه راهی مدون که برای توده عامی که توان تجزیه وتحلیل انتزاعی نداشت قابل درک .
در این میان جریان های سیاسی که خود نیروی کافی در مبارزه با رژیم شاه را نداشتند حمایت از اورا فرصتی در جهت رسیدن به هدف های خود وسرنگونی شاه ارزیالی می کردند .جدا از آن که به چه نتیجه ای منجرشد .اساس کار و عمل بعنوان یک اپوزیسیون جدی درست بود .
حال چگونه است ؟
این استدلال که مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد .برای تعدادی از احزاب وکنشگران سیاسی بهانه ای شده برای توجیه عدم تلاش خود در جهت تشکیل یک جبهه فرا گیر با تولرانسی وسیع از سلطنت طلبان تا چپ های دو آتشه .
اما از نظر من تمامی ان ها نشانه دقت و این که می خواهند صد بار گز کرده یک بار با جمعیت خاطر ببرند!نیست !از نظر من توجیه در تزلزل وعدم باور عمیقشان نسبت به سرنگونی حکومت و این که چه کسی جای گزین آن خواهد شد می باشد.
جمهوری خواهان ،جریانهای چپ آن گونه که در این چهار دهه مبارزه شان نشان داده عملا مسئله ترسشان از روی کار آمدن فرضی رژیم سلطنتی بمراتب بیشتر از ترس ونفرتشان از حکومت آخوندی است . چرا که اگر جز این می بودوباید در جهت یک اتحاد فرا گیر با سلطنت طلبان و دیگر نیروهای اپوزیسیون حرکت می کردند . تا نشان دهند که بعنوان یک اپوزیسیون جدی هیچ امری مهم تر از سرنگونی جمهوری اسلامی برایشان مطرح نیست .
در طرف دیگر نیز سلطنت طلبان که عملکرد تلخ واسفبار حکومت اسلامی چنان بخش وسیعی از مردم را درمانده و لبریز از نفرت به جمهوری اسلامی کرده که هزار بار آرزوی بازگشت به حکومت شاه را می کنند. آنها سر خوش از این اقبال زمین وزمان را بنده نیستند.خود را در موقعیتی می بینند بی نیاز از تشکیل یک جبهه ائتلافی که قادر شود بعنوان یک نیروی تاثیر گذار جنبش درون کشور نقشی جدی در سزنگونی حکومت خدا گونه خامنه ای ایفا نماید .
نهایت عدم باور عمیق به سرنگونی جمهوری اسلامی ،ابن الوقتی ،مشغول شدن به مسائل جانبی ،فرار از پاسخگوئی دقیق به هدف ،برنامه ،نقشه کاربردی عملی، برای سرنگونی وگذار از جمهوری اسلامی به نظامی سکولار ودمکراتیک و نهایت چگونگی بر پائی رژیم جدید بر اساس انتخاباتی کاملا آزاد.
تا زمانی که در عمل به این این ائتلاف و یا در صورت عدم ائتلاف حمایت از افراد و جریان های تاثبر گذار در جنبش انقلابی "زن،زندگی، ازادی"چه در داخل یا خارج نپردازیم .عملا از حد شعار دهندگان بی عمل فرا تر نخواهیم رفت!چرا که اپوزیسیون با تشکیلات و سازماندهی مبارزه هواداران ومردم معنا می یابد . وگرنه هستند بسیار تحلیل گران که بمراتب بهتر از اپوزیسیون به نقد جمهوری اسلامی می پردازند . نتیجه این همه صحبت و تحلیل اپوزیسیون کجاست؟ کجاست دنبه این گوسفند پرواری بحث ها ونظری پردازی های چهل ساله؟