اهمیت موضوع انتخابات در نظامهای دموکراتیک چیزی جز «چرخش قدرت» نیست و پیش از «چرخش قدرت» موضوع مهمتر ساختار سیاسی در نظامهای دموکراتیک است که تکثر، تفکیک و استقلال قوا در آن حرف نخست را میزند و «چرخش قدرت» در واقع محصول جانبی چنین روندی در این نظام هاست. این تفکیک و استقلال قوا ابتدا خودش را در حیات اجتماعی نیروهای سیاسی متجلی کرده و بعد به روی کاغذ آمده و وارد قوانین اساسی این کشورها شده است و در روندی معکوس که نشانی از وضعیت پیش گفته در آن نیست انتخابات به یک مناسک بی محتوا تنزل پیدا میکند که در جمهوری آذربایجان، فدراسیون روسیه، جمهوری اسلامی، بخش مهمی از دوران پهلوی، عراق دوره صدام، کره شمالی و نمونههای دیگری از این دست که موجب اطاله کلام است، قابل مشاهده است.
مخالفان جمهوری اسلامی باید بپذیرند که ساختار کنونی در کشور، تثبیت ولایت فقیه و رهبری ۳۴ ساله علی خامنهای و رشد روز افزون سپاه در ساختار قدرت پس از مرگ آیت ا.. خمینی برون داد وضعیتی است که در آن این نیروهای سیاسی وزن اجتماعی لازم برای مقابله با قدرت مستقر یا دست کم حضور واقعی در حوزه عمومی برای تحدید قدرت آنان را نداشتهاند و شرکت در انتخابات بیش از آنکه سودی برای آنان در این مسیر داشته باشد این موهبت را داشته که به یک نظام غیر دموکراتیک ضمن اعطای مشروعیت فرصت بیشتری برای بقا داده است. نگاهی اجمالی به وضعیت نیروهای سیاسی موجود در ایران جدای از نیروهایی که در دهه نخست توسط روحانیت تار و مار شدند نشان میدهد آنها با شرکت در «انتخابات بازی ها» جز رانت هایی کوچک به نفع خودشان نتوانستهاند تغیر معناداری در ساخت قدرت به نفع گشودگی فضای عمومی و تقسیم قدرت به وجود آورند. به سرنوشت خاتمی، موسوی، هاشمی، روحانی که داعیه اصلاح سیستم را داشتند نگاه کنید. آیا آنان روند رو به رشد قدرت سپاه و علی خامنهای را متوقف کردند؟ پاسخ منفی است.
صادقانه این است که اصلاح طلبان در دوره خاتمی و تحولات آن دوران متوجه شدند که با ساختار حقوقی قانون اساسی موجود و ساختار حقیقی قدرت امکان اصلاح سیستم از طریق انتخابات فراهم نیست و لایه هایی از آنان نیز که فراست لازم را نداشتند پس از ماجرای انتخابات ۸۸ نظام آنها را شیر فهم کرد که متوجه بشوند اما آنان به خاطر منافع اندک خود به این مسیر غلط ادامه دادند و راه رفته با خاتمی را به شکل خیلی خفیف تر و کمیک تری با روحانی ادامه دادند و نتیجهاش را هم مشاهده کردند. چرا به قول عوام سر عقل نمیآیند؟ چون منافعشان اقتضا نمیکند سر عقل باشند. آنان منافعشان اقضا میکرد به رغم آگاهی که از وضعیت پیش رویشان داشتند خودشان را به خریت بزنند که زدند تا آنکه صدای ملت در آمد که ماجرای هر دو تمام است: اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا و سفره انقلاب باید جمع بشود. اما جمع شدن سفره انقلاب به این سادگیها نیست، صحبت میلیاردها دلار پول است. این سفره به قیمت فیلتر از داخل، تحریم از بیرون و سرکوب و کشتار و کور کردن بی امان مردم در خیابانها و اعدام در زندانها و البته تشتت، تفرقه، نا به سامانی، خود خواهی و عدم تحمل و گفت و گو میان مخالفان نظام مستقر و توهم عدهای از آنان در داخل و خارج حفظ شده است. من در رابطه با آن بخشهایی که در اختیار مخالفان نیست و در اختیار قدرت مستقر است کاری ندارم اما پرسش مهم این است که چرا مخالفان برای آن بخشهایی که دست خودشان است و سامان دادن به آن مساله اصلی آنهاست اینقدر بی برنامهاند؟ دوستانی از من میخواستند که درباره انتخابات بنویسم و من متعجبم درباره چیزی که وجود ندارد چه بنویسم؟ داستان انتخابات در جمهوری اسلامی رسواتر از آن است که نیازی به تببین داشته باشد. مساله ما نه انتخابات که دو نکته مهم دیگر است: برنامه مخالفان برای بحران جانشینی علی خامنهای و عبور از جمهوری اسلامی اگر این بحران فردا آغاز شود چیست؟ اگر جانشینی بنا باشد در دوره حیات او رخ داده و قدرت به فرد مورد نظر وی انتقال داده شود چیست؟ اگر بنا باشد بحران جانشینی پنج سال دیگر رخ دهد دست روی دست منتظر عزرائیل میمانند یا برنامهای دارند؟
حامد آئینهوند
@sedaiazadi