نوشتە های نوری علا ارزش پاسخگویی ندارد
کشور ایران جامعەای مردسالار - اما نە سالار - و هزارچهرە کە با قاموس شیعی پرورش و قوام یافتەاست. افرادی مثل مسعود بهنود شهامت این را داشتە کە تاثیر شیعەگری در افکار سیاسی خود را پنهان نکردە و حتی ایران را مدیون تمدن شیعی!! میدانند، اما کم نیستند کسانیکە با اموزەهای شیعی سیاست را دنبال میکنند اما لاف را لاێیک، سکولار و یا مدرن بخود میگیرد کە بعدا نمونەهایی خواهم اورد.
مشکلات ایران تنها در دیکتاتوری مذهبی حاکم محبوس نماندە بلکە در ذات هر مرد ایرانی یک دیکتاتوری نهفتەاست کە ستم جنسی، جنسیتی، ملی و نژادی را روا و اعمال میکند و اساسا بنیان ستمگری ا در ذات ایرانی ها قوی تر از ان چیزی است کە خود رژیم اعمال میکند. اتفاقا رژیم اگاهانە و باعلم از اینکە فشار بر زن ایرانی و ملتهای غیرفارس بکام مرد ایرانی خوش می اید و در جذب مستقیم و غیرمستقیم و دفاع او از رژیم تاثیر دارد هدفمندانە انرا اعمال میکند.
لایەهای اجتماعی کە امروزە مقابل رژیم ایستادەاند زنان، ملتهای غیرفارس بویژە عربها، بلوچها و کوردها هستند. بر کسی پوشیدە نیست کە مبارزە زنان ایرانی با ملتهای غیرفارس بهم گرە خوردە، بعبارتی زنان فارس زبان و دیگر ملتها درد مشترکی دارند. ماحصل همە ستم ها یک ذینفع دارد و انهم مرد ایرانی مرکزنشین است. با تمام ادلەها میتوان گفت اکثر مردان ایرانی از ایدئولوژی حکومت فعلی بهرە میگیرد و منافعشان در گرو سیاستهای زن ستیزانە و اقلیت ستیزانە رژیم است.
یک فارس زبان کە بر تمرکزگرایی تاکید دارد منظورش دزدی و چپاول بیشتر است نە ایران دوستی. یک فارس زبان، مناطق عربستان، بلوچستان، کوردستان و یا اذربایجان را بخاطر اب و خاکش یا مردمانش دوست ندارد بلکە ثروت ان ممالک را دوست دارد چون از زادگاە خودش چیزی بدست نمی اید و میتوان گفت حاشیە ایران مستعمرە مرکز است. استعمار مرکزی جامعە کوردستان، عربستان، بلوچستان و ترکمن صحرا را نیم قرن از مناطق فارس عقب نگاە داشتە است. نیم قرن عقب افتادگی در یک جغرافیا وجدان ایرانیان را نمی ازارد و همچنان بر تمرکزگرایی تاکید کند کە این نشان از فقدان انسانیت است. استعمار را در ادبیات ایرانیان می شنویم و می خوانیم و برخی بیتها چون "چو ایران مباد تن من مباد " یا " همە جای ایران سرای من است " کە انان روزانە در ادبیات خود بکار میبرند استعماریست.
حدود ١٧٠ سال پیش کنت دوگو بینگو سفیر فرانسە در تهران بگونەای بیان کردە کە یک ایرانی راە ثروتمند شدن را در نابودی همسایەاش می داند کە اینک می بینیم مرکزاندیشان با نابودی همسایگانشان بە نان و نوا رسیدەاند. مرد ایرانی ( فارس محور ) با پدیدە فقر نااشناست و نمی تواند حتی بە ان فکر کند و در صورت کوچکتر شدن استاندارد زندگی اش بهر ذلتی تن می دهد چون راه شرافتمندانە زندگی کردن با فقر را بلد نیست و تنها راە برای حفظ ایندە و اروزهایش تکیە بر چپاول و غارت ثروت منابع زیرزمینی و روزمینی مناطق عربی، کوردی، بلوچی، اذری، مازنی و گیلکی است.
مرد ایرانی بنا بە منافعش تغییر چهرە می دهد. در سالهای اخیر نمونەهای زیادی دیدەایم از داریوش همایون، محمد امینی، کوروش زعیم، اکبر گنجی، بابک امیرخسروی ( کە متاسفانە از تبار اذربایجان است )، مهرداد درویش پور و دهها چهرە ریز و درشت کە بنابە شرایط چهرە خود را عوض کردەاند. فردی مثل مهرداد درویش پور در مقطعی حتی یک حزب افتتاح کرد اما از دریچە حزبش پیشرفتی نداشت، بعداز ان بیشترین مانورهایش در نزدیک شدن و تعامل با جریانات کوردی و رسانەهایی بود کە کوردها در اختیارش می گذاشتند همینکە فرصت برایش فراهم شد ایرانگرای دو اتشە و فرهنگ شیعی اش بر مقولەهای حقوق بشری اش چیرە شد و ضد کورد و غیرفارس شد.
نمونە دیگر کە بهانە این مطلب نیز هست اسماعیل نوری علا سکولاری پرورش یافتە در فرهنگ شیعی کە گهگاهی از خواب بیدار میشود تا ببیند خشتی از کشورش کج نشدە است. ایشان اخیرا در نوشتاری علیە اقای عبداللە مهتدی و او را تجزیە طلب کمونیست قلمداد نمودە است در حالیکە اقای مهتدی در سالهای خیر مورد انتقاد بسیاری از فعالان سیاسی کورد بودە کە بە راست چرخیدەاست. نوشتەهای نوری علا ارزش پاسخگویی ندارد و مشخص است غافل و نااگاە از تحولات فکری فرهنگی داخل کشور است. مطمئنم جوانان ایرانی داخل کشور درک درستتر و واقعبینانەتری از او دارند. دفاع او از تمرکزگرایی انقدر ناشیانە است کە میتوان یک پاسخ برای ان داشت و ان اینکە تاکید فارس زبانها برای حفظ ایران نە از روی ایرانی دوستی و میهن دوستی بلکە برای دزدی و غارت ثروت ممالک ملتهای تحث ستم است.
برای هر کسی کە عمیق و از منظر جامعە شناسی بە ایندە ایران بنگرد می داند کە ایران بە مسیر فروپاشی افتادە است. ایران جذابیتی برای ملتهای غیرفارس ندارد و اگر تا یک دهە گذشتە مازنیها و گیلکها بدلیل موقعیت جغرافیایی سرنوشت خود را در همسویی با مرکز می دیدند انان نیز ایندە خود را در مسیر جدایی از فارسستان می دانند و رژیم با علم از ترک برداشتن دیوار اعتماد گیلکها و مازنیها با فارسستان همانند کوردستان و بلوچستان بی رحمانە انان را کشتار میکند کە نگاهی بە امار کشتارها بعداز قیام ژینا گواهی بر این ادعاست.
آقای تاج زاده به آغوش ملت خوش آمدید، حامد آئینه وند
ثابتی حق داشت! بهرام بیگدلی