دفتر «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی ایران مستندی درباره بازدیدهایش از «نمایشگاه کتاب تهران»، کتابخوانی او و روابطش با نویسندگان و ناشران منتشر کرده که حاوی اطلاعات تازهای درباره او است
فرامرز داور - ایران وایر
«غلامعلی حدادعادل» تعریف میکند که «علی خامنهای» گاهی به او میگوید: «فلانی را یک شب بردار بیاوریم یک شامی با هم بخوریم؛ مثل مرحوم جعفر شهیدی.»
بلافاصله اشاره میکند که از جمله این افراد، «ایرج افشار»، ایرانشناس شهیر ایرانی بوده که بعد از فوت او، از این دیدار در کتابخانه رهبر جمهوری اسلامی مطلع شده است. گویی نه خامنهای علاقهای به بازگو کردن این دیدار داشته و نه افشار که محققی خوشنام در «ایران و فرد شناخته شدهای در محافل آکادمیک و ایرانشناسی بود، تمایلی به روایت این ملاقات داشته است. حتی حدادعادل هم که برنامهریز ملاقات افراد با خامنهای در دو کتابخانه شخصی خود است، با خبر نبوده است: «تعجب هم کردم که چهطور مطلع نشده بودم. آقا با نوشتههای ایرج افشار آشنا بودند... آقای (حسین) محمدی (از اعضای با نفوذ دفتر رهبر) میرود آقای افشار را برمیدارد و میآورد و یک سر میروند تو همون کتابخانه خدمت ایشان. و این بعد از فوت افشار افشا شد. حتی (محمدرضا) شفیعی کدکنی خبر نداشت. روز تشیع افشار من در گوش شفیعی گفتم که دکتر شنیدی که افشار با آقا ملاقات داشته، گفت نه مگر میشود؟ گفتم این طوری است. گفت از کجا میگویی؟ گفتم خب عکسهایش هست اینجا در دفتر جزییاتش را به من گفتند. گفت چهطور افشار به هیچکدام از ماها چیزی نگفته بود. گفتم آقا هم به من نگفته و هیچکس خبر نداشت».
«محمدحسین صفارهرندی»، وزیر فرهنگ و ارشاد در کابینه «محمود احمدینژاد» که ظاهرا از این ملاقات خبر داشته است، میگوید: «[افشار] در منظومه فکری و نگاه آقا نبودند ولی میگوید باهاشون تماس بگیرید بگویید فلانی میگوید من دوست دارم شما را ببینم، شما هم اگر علاقه دارید بیایید ببینیمت. بعد او اظهار تمایل میکند و به آقای محمدی تاکید میکنند ایشان را از نقطهای که از ماشین پیاده میشوند، خیلی با احترام بیاورید.»
گرچه رهبر جمهوری اسلامی در زمان مرگ افراد نزدیک به حکومت با تاخیری چند روزه معمولا پیام تسلیت عمومی میدهد، پس از فوت افشار چنین نکرد اما همزمان عکسی از دیدارش با او را منتشر کرد که افشار را در کتابخانه خامنهای نشان میداد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
خبرگزاری «فارس» وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مدتی بعد گزارش داده بود که این ملاقات حدود ۹ ماه پیش از درگذشت ایرج افشار بوده است: «[خامنهای] یادداشتی برای آقای افشار فرستاده بودند که من مایلم شما را ملاقات کنم.»
مجموعه مستندهای غیررسمی برای ارایه تصویری متفاوت از آن چه جامعه ایران درباره خامنهای دارد، تلاش میکند. این بار تلاش شده است چهرهای ادبی و همنشین اهالی فرهنگ و ادبیات از او نشان دهد.
غلامعلی حداد عادل، رییس فرهنگستان زبان فارسی که پدر همسر «مجتبی خامنهای» است، در این مستند برای نشان دادن ارتباط نویسندگان با رهبر جمهوری اسلامی، بیش از بقیه تلاش میکند.
به جز «محمد خاتمی» که مغضوب است و «عطاءالله مهاجرانی» که از ایران مهاجرت کرده، دفتر علی خامنهای وزرای مشهور ارشاد در کابینههای مخالف را مقابل دوربین نشانده است و آنها یک به یک از رهبر جمهوری اسلامی و علاقه او به فرهنگ و ادبیات میگویند.
«عباس صالحی»، دومین وزیر ارشاد در کابینه «حسن روحانی» که اینک با حکم خامنهای مدیر موسسه ثروتمند «اطلاعات» است، میگوید اطلاعات او گاه بیشتر از ناشرها است و «علی لاریجانی» خامنهای را فردی معرفی میکند که دامنه مطالعاتش وسیع است و کتابخانهای با موضوعات متنوع دارد که به سران سه قوا در ماه رمضان در آنجا افطاری خصوصی میدهد.
برخی از مدیران حکومتی همچون یکی از روسای سابق حوزه هنری و رییس پیشین «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» هم در میان آنها هستند. در یکی از بخشها، مدیر سابق حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی میگوید خامنهای دفتر یادداشتی را به او میسپارد که نامی نداشته اما از روی شعرهایش گفته متعلق به «امیرهوشنگ ابتهاج»، معروف به «سایه» است. دفتر شعر را در زمان حضور سایه در ایران به خانه او میبرند و از سایه نقل میکنند که شعرها متعلق به او اما دستخط مربوط به شخص دیگری است.
در مستند به همنشینی او با شعرای نامدار معاصر ایران، از جمله «مهدی اخوان ثالث»، «کریم امیری فیروزکوهی» و «شهریار» پیش از شروع دوره حکمرانی او اشاره شده است اما هیچکدام به عمق روابط نمیروند. پیش از این از خامنهای نقل شده بود که به مهدی اخوان ثالث گفته بود: «بیایید توی میدان و با شعر، با زبان از انقلاب حمایت کنید» اخوان پاسخ داده بود: «ما همیشه بر سلطه بودهایم، نه با سلطه.»
مستند به دیدارهای گروهی او هم با نویسندگان مورد تایید حکومت اشاره دارد. در یکی از این دیدارها، فردی میگوید که در زمان تبعید خامنهای به ایرانشهر در سالهای منتهی به انقلاب بهمن ۱۳۵۷، برایش کتاب «دن آرام» را برده بود که بخواند. خامنهای میگوید آن زمان «دن آرام» را خوانده و شخصی برایش کتاب «بینوایان ویکتور هوگو» را برده بود و او مجدد مشغول خواندن این رمان بوده است.
در مجموع، علاقه زیادی به رمان، خصوصا نویسندگان فرانسوی از خود نشان میدهد.
حدادعادل میگوید در دورهای میخواسته است خاطره بنویسد و خامنهای رمانی ۳۰۰-۴۰۰ صفحهای به او معرفی کرده که حدادعادل نام آن را به یاد نمیآورد اما میگوید خامنهای ایده گرفتن از آن کتاب را توصیه کرده بود.
بخش عمده مستند در نمایشگاه بینالمللی تهران میگذرد و بازدیدهای خامنهای از نمایشگاه در طول سه دهه اخیر را مرور میکند.
در زمان حضور او در نمایشگاه کتاب، سالن محل بازدیدش معمولا بسته میشود و خامنهای بدون حضور شهروندان و در فضایی کنترل شده از چندین غرفه بازدید میکند.
در مستند، خامنهای فردی آشنا با ناشران و مسلط به ادبیات فارسی، عربی و ترکی نمایش داده میشود. در جایی از از یک ناشر درباره کتاب شعری از «محی الدین الهی قمشهای» میپرسد و «خطای غرفهدار» را تصحیح میکند که کتاب کلیات قمشهای نیست.
مقابل یکی از غرفهها، ناشر از او میپرسد کتاب «بچههای تیبو» را خوانده است و خامنهای میگوید خوانده و با «ابوالحسن نجفی»، مترجم نامدار آن در بیت رهبری ملاقات کرده است: «آقای نجفی از این که من اسم این کتاب را بلد بودم، تعجب کرد ولی خب من کتاب را هم خوانده بودم.» سپس میگوید از ترجمه نجفی تعریف کرده و نکتهای را هم در کتاب به او یادآور شده است.
در جای دیگری با یکی از ناشران که کتاب ترکی منتشر میکند، محاجه میکند که کلمهای در کتاب وجود دارد که گویش تبریزی آن غلط است. ناشر توضیح میدهد که با گویش باکویی درج شده است اما خامنهای بیتوجه میگوید در تبریز آن کلمه را آن طوری که در کتاب آمده است، تلفظ نمیکنند.
در برابر غرفه ای دیگر، کتابی را باز میکند و میگوید که یکی از کلمات کتاب اشتباه چاپی دارد و میپرسد در چاپ جدید تصحیح شده است یا نه و به یکی از غرفهداران میگوید کتابهایی که منتشر میکنند، «پوچ» است.
در انتشارات سخن از «حسن انوری»، مولف سرویراستار فرهنگ هشت جلدی سخن میپرسد که ترک است یا نه و وقتی ناشر آن را تایید میکند، میگوید: «مهمترین آثار درباره زبان فارسی را ترکهای ما کار کردهاند.»
در ادامه، یکی از بازدیدهایش «جعفر سبحانی»، یکی از مراجع کنونی شیعه در قم را میبیند که در غرفه انتشارات مذهبی خود ایستاده است. از او تمجید میکند و در برابر یک انتشارات دیگری، پسر نوجوانی توضیح میدهد که نوه «احمد مهدوی دامغانی»، اسلامشناس و ایرانشناس مقیم امریکا است که به دلیل جاری کردن عقد و ثبت ازدواج «محمدرضا شاه» و «فرح دبیا» بعد از انقلاب به زندان افتاد، اموالش مصادره شد و سرانجام به امریکا رفت.
«مهدوی دامغانی» در «دانشگاه هاروارد» تدریس میکرد و علیرغم عشق فراوانی که به ایران داشت، هرگز نتوانست به دلیل نگرانی از عواقب احتمالی و مرسوم، به کشورش بازگردد. خامنهای از نوه دامغانی درباره او میپرسد و سوال میکند که ایران نمیآیند که ناگهان فیلم کات میخورد و قطع میشود و به صحنه دیگری میرود.
مستند اشارات متعددی هم به رقبای سیاسی خامنهای از زبان افراد حاضر دارد؛ مثلا علی لاریجانی خاطرهای از «مرتضی مطهری»، پدر همسرش نقل میکند که پیش از انقلاب، زمانی همراه با خامنهای و «اکبر هاشمی رفسنجانی» برای یک برنامه سیاسی در «دانشگاه تهران» بودند و سپس در زمان بازگشت و قدم زن درباره شعر و ادبیات صحبت میکردند اما چون هاشمی رفسنجانی اهل ادبیات و شعر نبود، میگوید: «حالا چه وقت این حرفها است؟»
«رضا رهگذر»، نویسنده مذهبی و انقلابی که زمانی برنامه «قصه ظهر جمعه» را از رادیو سراسری ایران اجرا میکرد، میگوید به سفارش انتشارات مدرسه که متعلق به آموزش و پرورش است، داستانی درباره زندگی پیامبر اسلام نوشته بود: «چون دولت وقت میخواست چهرهای رحمانی از پیامبر نشان دهد، جنگهای پیامبر در آن نبودند.»
خامنهای از این موضوع برافروخته میشود و به رهگذر میگوید نمی شود زندگی پیامبر را تفکیک کرد و از او میخواهد جنگهای پیامبر اسلام را هم به نوشته اضافه کند و به ناشر دیگری برای انتشار بدهد.
در روایتهای کلاسیک که از دیکتاتورها وجود دارد، آنها عاشق هنر و ادبیات و رمانند. «جوزف استالین» شعر میگفت و عاشق ادبیات بود. «صدام حسین» رمان مینوشت و «روحالله خمینی» همچون «مائو تسه تونگ» و «بنیتو موسیلینی» شعر میگفت. اما خامنهای در این مستند علاوه بر این، فردی مهربان تصویر شده است که خانواده پدریش اهل کتاب و خانواده خود او هم چنان اهل مطالعهاند که شبها هنگام مطالعه به خواب میروند.
خامنهای در این مستند که در جایی از کتابخانه شخصی است، روایت میکند پس از نابینا شدن پدرش که او را بسیار اهل کتابخوانی معرفی کرده، برایش تا چهار پنج ساعت کتاب میخوانده، به شکلی که گاهی سرش گیج میرفته و گاهی پدرش از طول کتابخوانی خسته میشده است.
مش قاسم در اوین
یک بسیجی دبیر و رییس مرکز ملی راهبری هوش مصنوعی شد