اینجانب چیزی برای پنهان کردن ندارد!
در سفری که پاییز گذشته به مصر داشتم برای ادای احترام بر سر مزار مردی از بزرگان تاریخ کشورم حضور یافتم که علی رغم برخی ضعفها یا کم و کسری هایی (که دوست یادشمن به درستی یا نادرستی) به او نسبت میدهند پادشاهی عمیقا وطن پرست و دوستدار پیشرفت مردم کشورش به سوی رفاه و توسعه و مدنیت بود!
به فاتحه و روح و حیات پس از مرگاعتقادی ندارم و میدانم که از این اقدام احترام آمیز، خبری به او نخواهد رسید اما حضور یک سویهام در یک فضای معنا دار تاریخی یعنی در مقبره محمد رضا شاه که غریبانه درکشوری بیگانه آرمیده است، برای من پاسخی بود به یک نیاز عمیق روحی برای فروکاستن عذاب وجدانی که نسل ما به آن گرفتار شد!
آری از بد روزگار من هم متعلق به نسلی بودهام که حقیقت را از پشت شیشه کبود افکار و ایدئولوژی هایی میدید که هزاران سال با منافع عالی مردم سرزمین ما ایران فاصله داشت!
بنا بر این ناخواسته و نادانسته شریک در نادانی و ناسپاسیای بود که بخش وسیعی از مردم کشورم به دام آن افتاده وهمه کاسه و کوزهها را بسیار ناعادلانه و ناجوانمردانه از سر نا آگاهی یا در اثر شیفتگیهای مرامی و فرقهای یا حتی به سائقه بلاهت و جهل برسر شاه و خاندان او میشکست و اینگونه عنان اختیار سرنوشت ملت و نسلهای آتی را به پست ترین و ناجوانمرد ترین و عقب افتاده تر ین موجوداتی که در اعماق لجنزار تاریخ کمین کرده و از آنجا سر برآورده بودند میسپرد!
رک و پوست کنده بگویم این ادای احترام یا این زیارت (اسمش راهرچه میخواهید بگذارید!) صرفا به خاطر فرو کاستن از عذاب وجدان شخصی خودم به عنوان فردی از نسلی بود که نفهمید ه بود در کجای جهان ایستاده است و با پیوستن یا همدلی با نیروهای اهریمنی و بدخواه یافریب خوردهٔ کشور، به دمی یا قدمی یا قلمی (هرکس به فراخور حال و موقعیت و درک و به هدایت فهم یا نافهمی خود) غرقه در این توهم و در این خیال باطل بود که با انقلاب سوسیالیستی یا اسلامی جهان را گلستان خواهد کرد.
و بدین گونه، در برانداختن خانمان ملت و به باد دادن هست و نیست کشور خود شرکت کرد و با تأسف بسیار هم دنیا را باخت و هم آخرت را!
احترام به و اعاده حیثیت از محمد رضاشاه پهلوی، دین ادا ناشدهٔ بزرگی ست که این نسل به تاریخ و به ملت تاریخی ایران بدهکار است و شرافتمندانه ترین کار آن است که از تداوم دشمنی و کینه توزی بیمار گونهاش نسبت به وقایع تاریخ معاصر (که البته خیلی از آنها تراژیک و تأسفبارند) دست بردارد و در التیام زخمهای سیاسی که دستهای گوناگونی از جمله خود وی نیز در ایجاد آن شرکت داشته است بکوشد
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
https://msahar.blogspot.com/