سیستم اتحادهای غربی با محوریت آمریکا؛ تاکنون هیچ اتحادی مشابه آن در جهان شکل نگرفته است. آتن باستان رهبری لیگ دلیان را بر عهده داشت. اوتو وان بیسمارک، صدر اعظم آلمان با مهارت و زکاوت بالا اتحاد اروپایی را در قرن نوزدهم مدیریت میکرد. اما هیچ ائتلافی در زمان صلح به اندازه ائتلافی که بعد از جنگ جهانی دوم به رهبری آمریکا تشکیل شد چنین گسترده، پایدار و موثر نبوده است. نظام ائتلاف آمریکا ضمن ایجاد صلحی بین المللی به شکل گیری نوعی از توازن قوا در جهان که منتفع آن دموکراسیها بودند کمک کرده است. اما به نظر میرسد که تداوم حیات و دستاوردهای پررنگ این سیستم موجب شده تا آمریکاییها به دشواری بتوانند چالشی را که اکنون با آن مواجه هستند درک کنند.
در آن سوی سرزمینهای اوراسیایی، دشمنان واشنگتن در حال دادن دست دوستی به یکدیگر هستند. چین و روسیه یک شراکت استراتژیک بدون محدودیت تشکیل دادهاند. ایران و روسیه در حال ارتقاء روابط نظامیای هستند که مقامهای آمریکایی آن را یک "تهدید عمیق" برای "کل جهان" تلقی میکنند. دوستیهای غیر لیبرال میان مسکو، پیونگ یانگ، پکن و تهران در حال پخته شدن است. آمریکاییها احتمالا در این اندیشهاند که آیا این روابط در هم تنیده روزی منجر به ایجاد یک ائتلاف رسمی بین دشمنان آمریکا، مشابه نهادهایی که خود آمریکاییها خودشان رهبریاش را بر عهده دارند، خواهد شد؟ پاسخ این سوال هر چه که باشد، پرسیدن نفس این سوال کاری اشتباه است.
زمانی که آمریکاییها به اتحاد فکر میکنند، معمولا به یاد اتحادهای خودشان میافتند، یعنی روابطی رسمی و کاملا سازماندهی شده بین دولتهایی که از طریق تضمینهای امنیتی لازم الاجرا و دوستیها و اعتمادهای واقعی به هم پیوند خوردهاند. اما اتحادها، آنطور که تاریخ به ما یادآوری میکند، میتوانند در خدمت اهداف مختلف باشند و اشکال متعددی به خود بگیرند. برخی اتحادها چیزی بیش از پیمانهای عدم تجاوز، که به کشورها اجازه میدهند به جای یکدیگر طعمههایشان را ببلعند، نیستند. برخی اتحادها شراکتهای نظامی-تکنولوژیک هستند که در آنها کشورها توانمندیهایی را که برای بر هم زدن وضعیتهای موجود بدان نیاز دارند، ایجاد و اشتراک گذاری میکنند. برخی از مخربترین اتحادهای جهان فاقد هماهنگی و حتی رابطه دوستانه بالایی بودهاند: آنها صرفا توافقاتی زمخت و خشن برای حمله به نظم موجود از همه طرفها بودهاند.
اتحادها همچنین میتوانند مخفی یا آشکار، رسمی یا غیررسمی باشند. آنها میتوانند با هدف حفظ صلح یا تشویق به حمله تشکیل شده باشند. یک اتحاد صرفا ترکیبی از دولت هاست که به دنبال اهدافی مشترک است و روابطی بسیار کوچکتر از ائتلافهای امروزی ایالات متحده که موجب ایجاد زلزلههای ژئوپلتیک در گذشته شدند نیز میتوانند دارای اثرگذاری نسبتا بالایی باشند. این امر برای درک رابطه امروز میان دشمنان آمریکا حائز اهمیت است. این روابط ممکن است مبهم و پرفراز و نشیب باشند. آنها ممکن است فاقد تضمینهای دفاعی رسمی باشند. اما همچنان به هم افزایی قدرت نظامی دولتهای تجدیدنظرطلب کمک میکنند و میتواند در کاهش انزوای استراتژیک این کشورها موثر باشد. این اتحادها از طریق کمک به اعضایشان جهت تقابل با قدرت آمریکا در بسیاری از جبههها، فشار بر نظام بین المللی تحت مخاطره امروز را افزایش میدهند؛ و اگر دشمنان آمریکا بتوانند در آینده همکاریهای خود را از طریق فناوریهای دفاعی پیشرفتهتر یا همکاری گسترده در بحرانها و مخاصمات پیش رو گسترش دهند، ممکن است به شکل جدی تری موازنه جهانی را دچار تهدید نمایند.
ایالات متحده ممکن است هرگز با یک ائتلاف یکدست و تمام عیار از کشورها مواجه نشود، اما برای به چالش کشیدن ابرقدرتی که با دلمشغولیهای متعدد خودش را دارد، لزوما نیازی به تشکیل یک نسخه غیرلیبرال و تجدیدنظر طلب از ائتلاف ناتو نیست.
تهیه فهرستی از اقداماتی که نتیجه اتحادهای تجدیدنظرطلبانه قبلی بوده، به ما در درک بهتر اینکه چه مسائلی بیش از هر چیز درباره اتحادهای مشابه در دنیای امروز اهمیت دارد کمک میکند. این شراکتها متعدد و در حال عمیقتر شدناند.
شراکت در حال گسترش روسیه و چین دو دولت بزرگ و به شدت جاه طلب اوراسیا را با هم متحد میسازد. در روابط طولانی روسیه با پیونگ یانگ و تهران، کمک و نفوذ اکنون به صورت دو طرفه جریان دارد. چین در حال نزدیکتر شدن به ایران است تا مکملی برای اتحاد چند دههایاش با کره شمالی باشد. برای سالها، پیونگ یانگ و تهران در حال همکاری در زمینه تولید موشک بودهاند. اینها تشکیل دهنده یک ائتلاف تجدیدنظر طلبانه منفرد و یکدست نیستند.
این یک شبکه پیچیده از روابط میان قدرتهاست که هدفشان ایجاد نظم جدیدتر در منطقه خود و در کل جهان است. این روابط از نزدیکی جغرافیایی سود میبرند. در جریان جنگ جهانی دوم، فواصل طولانی مانع از همکاری کامل میان آلمان و ژاپن بود. اما روسیه، چین و کره شمالی دارای مرزهای زمینی مشترک با یکدیگر هستند. ایران نیز از طریق دریا به روسیه دسترسی دارد. د
ر حالی که جنگ در اوکراین از طریق وابستهتر کردن روسیه و افزایش تمایل آن کشور به انعقاد توافقاتی با کشورهای همسو در حال نزدیک کردن این دولتها به یکدیگر است، این نزدیکی جغرافیایی روابط بین قدرتهای تجدیدنظر طلب اوراسیا را تسهیل میکند. البته این روابط محدودیتهای خودشان را نیز دارند. از بین تجدیدنظرطلبان اوراسیایی، تنها چین و کره شمالی دارای یک معاهده رسمی دفاعی هستند. همکاریهای نظامی در حال گسترش است، اما هیچ کدام از این شراکتها از نظر قابلیت همکاری یا سازماندهی شده بودن همکاریها به پای ناتو نمیرسد.
بخشی از این محدودیتها بدان جهت است که تنشهای تاریخی و عدم اعتماد بین این دولتها گسترده و فراگیر است. به عنوان مثال، چین همچنان ادعاهای سرزمینیای در خصوص برخی از مناطق روسیه دارد. اما با این حال همکاریهای تجدیدنظرطلبانه در حال ایجاد برخی تاثیرات ملموس نیز هستند. روابط دفاعی روسیه با دیگر کشورهای اوراسیا در حال رشد است. ایران موشک و پهپاد به روسیه فروخته است. روسیه نیز در عوض متعهد شده تا سیستمهای دفاع هوایی، جنگنده و دیگر توانمندیهای نظامی در اختیار ایران قرار دهد که میتواند توازن را در منطقه همواره پر تنش خاورمیانه بر هم بزند.
اتحادهای تجدیدنظرطلب همچنین با کاستن از انزوای استراتژیک یکدیگر، در حال کاهش هزینه اقدامات متجاوزانه اعضای خود هستند. به رغم تحریمهای غرب و شکستهای نظامی سنگین، روسیه به لطف پهپادها و موشکهای این کشورها توانسته همچنان جنگ با اوکراین را ادامه دهد. اقتصاد روسیه به مدد کمکهای چین توانسته سرپا بماند. در حالی که دولتهای تجدیدنظرطلب در حال توسعه بیشتر شبکههای خود برای دور نگه داشتن روابط تجاریشان از دسترس تحریمهای واشنگتن هستند، باید انتظار شنیدن خبرهای بیشتری را از این کشورها داشت.
به عنوان نمونه میتوان به کریدور بین المللی مواصلاتی شمال جنوب که ایران و روسیه را به یکدیگر متصل میکند و یا بلوک تجاری و مالی اوراسیاییای که چین در حال ایجاد آن است اشاره کرد. مقامهای آمریکایی باید این موضوع را مد نظر قرار دهند که چطور این شراکتهای شکل گرفته در میان قدرتهای رقیب میتواند به اشکال غیرمنتظره و غیرخطی توسعه و تکامل یابد.
مطالعه روند تحولات سالهای اخیر در این زمینه آموزنده خواهد بود. هرچند شراکت استراتژیک چین و روسیه طی مدت چند دهه گسترش یافته، اما این رابطه، صرف نظر از روابط مسکو با پیونگ یانگ و تهران، در جریان جنگ اوکراین به بلوغ و تکامل رسیده است. اکنون سوال اینجاست که یک بحران دیگر در آینده بر سر تایوان، که احتمالا تحریمهای شدید آمریکا علیه چین را به دنبال خواهد داشت، چه تاثیری بر تحلیلهای هزینه-فایده پکن در خصوص ایجاد اتحادی عمیقتر با روسیه خواهد داشت؟ یا اینکه فروپاشی نظم و موازنه در یکی از مناطق جهان چگونه میتواند قدرتهای تجدیدنظرطلب را نسبت به تقویت اقداماتشان در سایر مناطق اغوا نماید؟
اندیشیدن درباره چنین سناریوهایی در حال حاضر صرفا در حد حدس و گمان است. اما آنچه مسلم است اینکه در سالهای آینده چالش همسویی دشمنان آمریکا احتمالا به امری اجتناب ناپذیر تبدیل خواهد شد و میزان گستردگی آن موجب غافلگیری نخواهد بود.
پاینده ایران و ایرانی
جنبش وحدت ملی ایرانیان
دکتر فریبرز صارمی، پژوهشگر روابط بین الملل و عضو ارشد مؤسسه دفاعی آلمان و آتلانتیک
پاندمیِ دروغ، مسعود نقره کار