حمله دولت اسرائیل به کنسولگری ایران و ترور۷ تن از مهمترین فرماندهان ارشد سپاه قدس، حکومت اسلامی را در مقابل یک دو راهی حساس قرارداده است: از یکسو وسوسه تسلیم به یک نیازمهم یعنی دادن پاسخی قدرتمند در برابر تحقیراقتدارخود از یکسو، و اقدامی بازدارنده برای ممانعت از تکرار و گسترش این نوع تهاجمات به سپاه مدعی رهائی قدس از سوی دیگر. در این معادله عدم واکنش مناسب بهمعنی نشاندادن ضعف مفرط و چراغ سبز به دشمن تلقیمی شود. چنانکه خامنهای از ادعای پشیمان کردن دشمن سخن گفت و شورای امنیت ملی نیز از تصمیمهای اتخاذشده و مقتضی.
۲- از سوی دیگر برای رژیم پنهان نیست که دولت اسرائیل بویژه از هفت اکتبر به این سو در گیرتنشها و جنگهای فرسایشی و فزاینده در اطراف مرزهای خود با نیروهائی است که آن را نیروهای نیابتی حکومت اسلامی و جنگغیرمستقیم با خود میداند. از همین رو مدتهاست که دولت ناتانیاهو بدلایل گوناگونی پایان دادن بهاین بن بست فرساینده و مخمصه بزرگ و راه بردن به اهدافی که برای جنگ تعریف کرده است را، در حرکت به سمت و سوی یک جنگ گسترده تر میداند که در آن سرمارهم کوبیده شود. نباید فراموش کرد که سیاستمداران و فرماندهای نظامی جنگ جاری را به شکل یک جنگ جهانی صورت بندی میکنند که در آن رژیم ایران کانون اصلی بحران را تشکیل میدهد و جهان غرب و آمریکا باید با حمایت از آن به منطقه آرامش بخشند. در همین رابطه باید اضافه کنیم که اگر نقطه قوت حکومت اسلامی در جنگهای بهاصطلاح نامتقارن و نیاتبی و یا غیرمستقیم باشد، بهمان میزان نقطه قوت اسرائیل در جنگهای مستقیم و تاکتیکهای ضربتی با تکیه بهسلاحهای مدرن و کارآمد و حملات مبتنی بر اشراف اطلاعاتی بوده است. در حقیقت دکترین امنیتی اسرائیل پس از هفت اکتبر که آن را یازده سپتامبرخود میخواند نسبت به حضورنیروهای نظامی و شبه نظامی در اطراف مرزهای خود بالکل تغییرکرده است. سیاست پاکسازی این مرزها در راستای نه فقط با غزه و حماس بلکه هم چنین در لبنان و با حزباله و یا در سوربه با خودسپاه قدس و نیروهای نیابتی در دستورکارقرارگرفته است.
بهمین دلیل تهاجم اخیر به سوریه و به نیروهای سپاه و کنسولگری را میتوان از جهاتی نقطه عطفی در گسترش دامنه بحران و گشودن سرآغازی تازه در فرایند استراتژی «کوبیدن سرمار» تلقی کرد. گرچه این مسیر هم، آنگونه که ناتانیاهو تصور میکند چندان آسان و هموار نیست و با انواع چالشها همراه است. نباید فراموش کنیم که تاکنون هم، دولت اسرائیل بدلیل کشتارغزه و یکه تازیاش تاحدی در سطح منطقه و بویژه در سطح جهانی بازی را باخته و منزوی شده است. تا آنجا که حتی دولت آمریکا بهعنوان یک متحدداستراتژیک وجایگزینناپذیر ضمن هشدار به این انزوا ناگزیرشده است که تاحدمعینی حمایتهای بی قید و شرط خود را با اگر و مگرهائی در راستای کنترل خشونت و گستر ش دامنه جنگ همراه کند. با این همه دولت اسرائیل مدعی است که اگر تنها هم بماند این جنگ را تا دست یابی به اهداف خود ادامه خواهد داد.
۳- چنانکه میدانیم از سوی دیگر سیاست دولت آمریکا (بایدن) با توجه به مجموعه اولویتهای استراتژیکی و تاکتیکی، و معضلات داخلی و نیز تجربههای تلخ فرورفتن در باتلاقجنگهای منطقهای، مهارگسترش جنگ در منطقه بوده است. اما سیاست حکومت اسلامی هم چنانکه میدانیم از دیرباز اجتناب از رویاروئی و افتادن به دام جنگ مستقیم با این قدرتها بوده است. بویژه که خروجی نهائی وضعیت کنونی، حالت نه جنگ مستقیم و نه صلح را، به ضرر اسرائیل و بسودخود و جریانهای حامی خود ارزیابی میکند و بهمین خاطر تلاش کرده است که همچنان در بسترشیب لغزنده جنگهای نبابتی و غیرمستقیم کنونی از ورود به باتلاق درگیریهای مستقیم امتناع ورزد. از اینجهت به شکل تاکتیکی هم شده خود را تاحدی با دپیلماسی جهانی و رویکردسازمان ملل و دیگرتلاشها و فعل و انفعالات مربوط بهآتش بس و پایان دادن بهجنگغزه همسو کرده است.
۴-در چنین شیب و سطح لغزندهای است که رژیم ایران اکنون در موقعیتی حساس قرارگرفته است که از یکسو اگر باصطلاح قدرت نمائی نکند حمل بر ضعف شده و موجب ریزش اقتدار و تهاجمی تر شدن حریف میگردد و اگر هم اقدام درخوری کند (مثلا به موشک پرانی مستقیم از خاک ایران به اهداف اسرائیل در منطقه اقدام کند) با به حرکت درآمدن چرخه معیوب جنگ از طریق واکنشهای متقابل، بههمان هدفی خدمت کند که چه بسا دولت اسرائیل بهدنبال آن است. نباید فراموش کرد که بمباران تأسیسات هستهای ایران در متن تعمیق چنین بحرانی خود میتواند یکی از آماجهای مهم دولت اسرائیل باشد و بهمین دلیل هم شده از منظرژریم منطقا نباید جعبه جنگ رودر رو گشوده شود.
۵- اگر ابراز واکنش قدرتمند به عنوان عمل بهمثل و دارای خاصیت بازدارندگی- با فرض اینکه حاکمیت دارای چنان توانی باشد- در تقابل با استراتژی اجتناب از جنگ مستقیم و گشوده شدن زنجیره اقدامات متقابل باشد، انگاه باید گفت که قاعدتا شق محتمل آن است که حاکمیت ایران بویژه با توجه به اینکه در وضعیت کنونی زمان بسوددولت اسرائیل حرکت نمیکند بر وسوسه واکنش قدرتمند در لحظات کنونی فائق آید و آن را با اقدامات دیپلماتیک و برخی اقدامات ایذائی توسط گروههای نیابتی و فشاربه آمریکا و احیانا حمله دریائی به این یا آن کشتی و البته با سروصدا و لفاظیهای تبلیغاتی و نهایتا سپردن انتقام واقعی به فرصت مناسب جایگزین کند و عملا «انتقام پشیمان کننده را» مشمول مرور زمان سازد و حتی آن را به گریزناپذیربودن زوال اسرائیل بدست مبارزان فلسطینی احاله دهد [بطورکلی روشن است که نباید علیرغم سوء استفادههای رژیم و نیز ادعاهای دولت اسرائیل مسأله بحران تاریخی و مزمن فلسطین و مربوط به حق تعیین سرنوشت را به بحران و منازعه اسرائیل و رژیم ایران تقلیل داد]. با این همه با توجه به وضعیت جدیدی که در ادامه بحران غزه در منطقه بوجودآمده و نقطه عطفی که در آن قرارگرفتهایم، حتی چشم فروبستن و بیاعتنائی حاکمان ایران بهمعنی پایان بحران و اجتناب حریف از تداوم ایرادضربات دیگر نخواهد بود. چنان که اشاره شد با تغییر دکترین امنیتی و استراتژی، و تا آن جا که به دولت موجوداسرائیل برمی گردد، آنگونه که نتانیاهو ادعاکرده است که عقب نشینی به معنی فروپاشی کشورخواهد بود، خروج از بن بست مستلزم گسترش دامنهجنگ و کنترل دولت اسرائیل بر حیطه آنسوی مرزهای کنونی کشور است. حمله به حزب اله و کنترل نوارغزه و نابودی حماس و تداوم آن با هدف قطع همهجانبه مداخله و حمایتهای سیاسی و لجستیکی رژیم ایران از آن، بخش لاینفکی از استراتژی فوق است. بطوریکه حتی چشم فروبستن موردی نسبت به واقعه اخیر در سوریه نیز نمیتواند دامنه بحران را فروخواباند و گرهای از کاربگشاید. ادعاهای متناقض و ناسخ و منسوخ رژیم ایران که از یکسو بگوید مداخلهای در تصمیمها و اقدامات نیروهای نیابتی و متحدش در منطقه ندارد و از سوی دیگر با پهن کردن فرش قرمز زیرپای اسماعیل هنیه و هیأت همراه او و استقبال در عالی ترین سطوح اعم از دیدار با رهبری و رؤسای قوا گرفته تا فرماندهان نظامی و سپاهی و یا با زیادنخاله دبیرکل حهاداسلامی فلسطین، دیگر این گونه دودوزه بازی کردنها برای دولت اسرائیل و البته دیگرقدرتهای بزرگ حامی آن، قابل پذیزش نیست. بنابراین حتی در این موردهم مثل موارددیگر ترورسپاهیان قدس در سوریه و نقاط دیگر، علیرغم هارت و پورتها و خط و نشان کشیدن حاکمیت، عملا نادیدهگرفته خواهد شد [حتی بنظر نمیرسد که رژیم بتواند همان واکنشی را که در موردترور قاسم سلیمانی گرچه با اطلاع قبلی به دولت عراق و آمریکا نشان داد نشان بدهد]. اکنون دیگر نه رژیم در همان نقطه قبلی قراردارد و نه دولت اسرائیل. همه در سطح شیب لغزندهای بحرکت در آمدهاند که ریسکهای خود را دارد. با این همه در این شیب لغزنده این رژیم است که گامی به عقب برداشته و این حریف است که گامی به جلو آمده.
۶-علاوه بر ملاحظات فوق نباید فراموش کرد که رژیم ایران، پشت جبهه امنی ندارد و در حقیقت دیری است که جنگ بزرگی بین آن و مردمان ایران جاری است. در چنین شرایطی وقتی که رژیم قادرنیست علیرغم دشمن دشمن کردن، مردم را بفریبد و به این عنوان آنها را حول اتوریته خود بسیج کند، خوب میداند که در چنین شرایطی گشودن یک جبهه تازه و واقعی تا چهحد خطرناک و درحکم رفتن به استقبال مرگ است. آنهم در حالی که میداند با تن دادن به خفت و عدمواکنش مقتدرانه، دشمن گریبانش را رها نخواهد کرد. بدیهی است در شرایطی که رژیم میداند که دیگر حتی کشته شدن سپاهیانش نیز نمیتواند آبی برای او گرم کند، بعیداست که ناپرهیزی کرده و با گشودن جبهه خارجی جدید، جبهه داخل را رونق بخشد. بر رژیم پوشیده نیست که جنگی سرنوشت ساز بین او و مردم در داخل کشور در جریان است.
اما درخاتمه، با همه پیچو خمهای اوضاع و حدس و گمانها پیرامون پیامدهای اوضاع جدید، یک چیز روشن است: اکنون دیگر حتی ادامه همان سیاست تاکنونی حمایت فعال از جنگ غیرمستقیم با دولت اسرائیل و بطورضمنی با دولتآمریکا، که از قضا حکومت میکوشد که از طریق فشاربرآن دولت اسرائیل را مهارکند، بطورگریز ناپذیر با ریسکها و هزینهها و تهدیدات بیشتری همراه خواهد بود. حرکت بر سطح لغزنده جنگ نیابتی به سمت جنگ مستقیم، خواه با تن دادن به آن که جنبه خودکشی دارد و خواه با احتمال قوی امتناع از آن و پذیرش خفت و خواری ناشی از آن، در هرصورت به معنای بازی دوسر باخت برای رژیم است.
-* ناگفته نماند که در این بحث تمرکز اصلی بر واکنش حکومت ایران بود. این که آیا دولت راست افراطی حاکم بر اسرائیل با فرافکنی بحران به ورای مرزهای کنونی و بسط سودای قلمروخویش، ولاجرم گسترش جنگ و خشونت و کشتار، به سوی حل بحران روان است یا به سوی سراب، موضوع دیگری است که مجال دیگری میطلبد.
تقی روزبه
راست افراطی، یا "چپ" نیرنگباز؟ مزدک بامدادان