چگونه درگیری ایران و اسرائیل به رهبرانشان کمک میکند در قدرت بمانند؟
جک استراو، وزیر خارجه پیشین بریتانیا، توضیح میدهد چرا نتانیاهو و خامنهای برای یکدیگر طناب نجات میاندازند و هشدار میدهد همه ما ممکن است بهای سنگینی بدهیم
جک استراو - ایندیپندنت فارسی
یک پرسش: جنگ ایران و عراق در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ یکی از خونبارترین جنگها پس از جنگ جهانی دوم بود. بیشتر قدرتهای بزرگ جهان فعالانه از متجاوز، عراق، حمایت میکردند، به این امید که بتوان انقلاب اسلامی ایران، را که در سال ۱۹۷۹ آغاز شد، خاموش کرد. کدام کشور غربی تنها تامینکننده قابلاطمینان و ثابتقدم تسلیحات برای ایران بود؟ پاسخ: اسرائیل. ایران بدون کمک اسرائیل نمیتوانست هشت سال جنگ را دوام بیاورد. فعالیتهای نظامی کلیدی نیز هماهنگشده بود.
در آوریل ۱۹۸۱، نیروی هوایی ایران با استفاده از عکسبرداری هوایی که اسرائیلیها در اختیارش قرار داده بود، بیش از ۴۰ هواپیمای جنگی عراقی را در پایگاه هوایی اچ۳ (H3) در غرب عراق از بین برد. سه ماه بعد، ایران بود که «تصاویر هوایی» را در اختیار اسرائیلیها گذاشت، که از آنها در تخریب موفقیتآمیز تاسیسات تسلیحات هستهای کلیدی صدام حسین در اوسیراک استفاده کردند.
دیدگاه تحلیلگران اصلی سیآیای (که اکنون از طبقهبندی اطلاعات محرمانه خارج شده است) این بود که اگر اوسیراک نابود نشود، صدام حسین «احتمالا» تا سال ۱۹۸۴ـ۱۹۸۵ یک سلاح هستهای قابلاستفاده خواهد داشت.
مناخیم بگین نخستوزیر وقت اسرائیل و فردی سرسخت و مصمم بود. آیتالله روحالله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی، هم همینطور بود. آنها تصمیم به همکاری (هرچند مخفیانه) گرفتند زیرا نفع مشترک در این بود که زهر صدام گرفته شود. هیچکدام دیگری را دوست نداشتندــ و مسئله این نبودــ اما با هم کنار آمدند و ادامه دادند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
در واقع، اوایل دهه ۹۰ بود که روابط واقعا رو به وخامت گذاشت. ترکیبی از عوامل گوناگون نقش داشت. فتوای ظالمانه خمینی علیه سلمان رشدی در سال ۱۹۸۹ و از آن مهمتر، جنگ قدرت در خاورمیانه در خلاء پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در کنار شکست عراق در جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، در این مسئله دخیل بودند.
هرچند اکنون شکاف عمیقی در جامعه ایران وجود دارد، بین آن اقلیت کوچکی که حامیان فعال جمهوری اسلامیاند و بقیه، چیزی هست که فراتر از هر شکاف و اختلافی است.
این حس قوی غرور ملت ایران در مورد قدمت تمدنش، و به همان اندازه ناخشنودی شدید از اینکه ایران در جایگاهی که بهعنوان یک قدرت بزرگ منطقهای سزاوارش است قرار ندارد.
خمینی، و جانشینش علی خامنهای، در دهه ۱۹۸۰ سخنرانیهای ضداسرائیلی زیادی داشتند، اما تکراری و کلیشهای بودند. آنچه موضع ایران را تغییر داد، محرومیتش از نشست کلیدی خاورمیانه مادرید در سال ۱۹۹۱ بود، که بهصورت غیرمستقیم زمینهساز پیمان اسلو بود.
پیش از این، ایرانیها بهرغم لفاظی خصمانه، بهطور ضمنی این مسئله را روشن کرده بودند هر تصمیمی را که فلسطینیها بگیرند خواهند پذیرفت. اما وقتی از نشست کنار گذاشته شدند، موضعشان را تغییر دادند. آنها بهشکلی احمقانه یاسر عرفات را به «ارتکاب خیانت علیه مردم فلسطین» متهم کردند و پس از آن، با حماس و دیگر سازمانهای طردکننده این پیمان همسو شدند.
برای اسحاق رابین، نخستوزیر وقت اسرائیل، این نعمتی بود که از آسمان افتاد. او با پذیرش توافق صلح با عرفات یک قمار سیاسی بزرگ کرده بود. بهرغم تعهد به انجام این کار، در داخل اسرائیل شدیدترین مخالفتها با این توافق وجود داشت.
رابین از دشمنی خشمگینانه ایرانیها با موجودیت اسرائیل استفاده کرد و توانست جاخالی بدهد، ایرانیها را بهعنوان تهدید راهبردی واقعی علیه اسرائیل معرفی کند و با استفاده از حملات ایران به عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین، بر میانهروی نسبی دومی [در قبال اسرائیل] تاکید کند.
تریتا پارسی، کارشناس مسائل ایران، مینویسد: «تغییر اسرائیل [در رویکردش به ایران] به همان اندازه که شدید بود پیشبینیناپذیر بود.» اما جواب داد. از آن به بعد، جناح راست اسرائیل همراه مقلدهایش در آمریکا، و تندروها در ایران، که بیش از پیش در تلاشاند در قدرت بمانند، یکدیگر را تغذیه کردهاند.
نتانیاهو و خامنهای دارند برای یکدیگر طناب نجات فراهم میکنند تا سر کار بمانند.
حمله پهپادی و موشکی ایران به اسرائیل در شنبه شب هفته گذشته اکنون کانون توجه بینالمللی را از رنج و ویرانی توجیهناپذیر در غزه منحرف و معطوف اسرائیل در جایگاه قربانی کرده است.
در ایران، رژیم از این حمله استفاده میکند تا احساس وطنپرستی را تقویت کند. در شرایط عادی، حسن روحانی، رئیسجمهوری میانهرو سابق ایران، برایش دشوار است به پوشش خبری رسانههای ایران راه پیدا کند. این هفته اینطور نبود. او را آوردند تا بیانیهای شدیداللحن علیه «صهیونیستها» بدهد و هشدار بدهد اگر اسرائیلیها «به تجاوز ادامه دهند»، مجازات خواهند شد. (من مطبوعات ایران را بسیار بهدقت رصد میکنم.)
آنچه بهطور اخص جالب است این است که روحانی همان سیاستمدار ایرانی بود که بیش از هر سیاستمدار دیگری تلاش کرد تا از طریق مذاکرات توافق هستهای در سال ۲۰۱۵، ایران را از انزوا خارج کند.
من همراه همتایان فرانسوی و آلمانیام آن مذاکرات را در سال ۲۰۰۳ آغاز کردمــ با روحانی، که رئیس وقت شورای عالی امنیت ملی بود. او با طرف خودش بیشتر گرفتاری داشت تا با ما. پس از یک دور مذاکرات فشرده در یک پایتخت اروپایی، روی یک اطلاعیه، کلمه به کلمه، توافق کردیم. توی قطار، در راه بازگشت به خانه، دفتر من تماس گرفت تا بگوید وزیر خارجه ایران (و دوستم) کمال خرازی باید فوری با من صحبت کند.
برای اینکه تمام واگن مکالمهمان را نشنوند، به دستشویی رفتم. کمال میخواست بخشی از متن، که همین چند ساعت قبل رویش توافق شده بود، دوباره باز شود.
او گفت: «پاراگراف ۱۵ (ب) را میبینی.» گفتم: «نه، کمال، متاسفانه نمیبینم. من توی دستشویی قطارم. آن کاغذها را همراهم ندارم. و، دوست من، اصلا میدانی مذاکره با دولت ایران چقدر سخت است؟»
خرازی در پاسخ این حرف بهسرعت برق گفت: «جک، تو اصلا میدانی مذاکره داخل دولت ایران چقدر سخت است؟»
آن دشواریهای داخلی وقتی روحانی و سلف میانرو او، محمد خاتمی، روی کار بودند شدید بود. آنها در انتخاباتی بهنسبت عادلانه حمایت بسیار گستردهای [از رایدهندگان] دریافت کرده بودند، اما تحت کنترل «دولت پنهان» غیرمنتخب با مرکزیت رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای، بودند. اما حتی امروز، با وجود اینکه تمام شاخههای دولت از طریق حذف نامزدهای «نامناسب» (از جمله روحانی) و سرکوب مداوم، به تندروها گره خورده، رژیم همچنان از درون بسیار بهانهگیر و سرسخت است.
این موضوع در اصل به سه دلیل است. نخست اینکه رژیم از ته قلب میداند که حتی رضایت توام با بیمیلی اکثریت گستردهای از جمعیت ایرانــ احتمالا حدود ۸۰ درصدــ را بهشکلی فراگیر و همیشگی از دست داده است. این مسئله با سرکوب شدید و وحشیانه اعتراضهای گسترده سال ۲۰۲۲ـ۲۰۲۳ به قتل عمدی مهسا امینی همراه بود، که بهدلیل نداشتن حجاب مناسب دستگیر شده بود.
اقتصاد دچار مشکل مداوم است. تورم لجامگسیخته استــ بهطور میانگین ۲۵ درصد در سال؛ ارزش پول کشور کاهش یافته است، میزان بیکاری از جمله میان جوانان تحصیلکرده بالا است. علاوه بر این، مسئله رقابت و درگیری برای جانشینی خامنهای مطرح استــ او که جمعه گذشته ۸۵ ساله شد، هرگز از سوءقصد ترور بهبود کامل پیدا نکرد و از سال ۱۹۸۹ تاکنون در قدرت است.
نتانیاهو از لحاظ تاکتیکی ماهر اما از نظر راهبردی فاجعه است. توافق هستهای سال ۲۰۱۵ هرگونه جاهطلبی ایران برای دستیابی به تسلیحات هستهای را تا چند دهه به تعویق میانداخت و شدیدترین بازرسی بینالمللی از تاسیسات هستهای ایران را تضمین میکرد.
اما نتانیاهو از خشم کف بر دهان آورد، و ترامپ را نیز تحریک به این کار کرد. ترامپ در سال ۲۰۱۸ زیر کل توافق زد، که نتایجش کاملا قابلپیشبینی بود. ایرانیها اکنون بدون هیچ قیدوبندی تولید اورانیوم غنیشده (یو۲۳۵) با غلظت ۶۰ درصد را تسریع کردهاند، که از این مرحله به بعد غنیسازی بیشتر تا غلظت ۹۰ درصد درجه تسلیحاتی آسان است.
آیا این کار را خواهند کرد؟ گفتنش سخت است، اما اگر نتانیاهو به حمله هفته گذشته واکنش شدیدی نشان میداد، کسانی که در ایران از مدتها قبل میخواستند این کشور به قدرت هستهای تبدیل شود میتوانستند پیروز میدان باشند. آنوقت دنیا به جای بسیار خطرناکی تبدیل خواهد شد. با اسرائیل، پاکستان، هند، و ایران که همگی زرادخانه هستهای در اختیار دارند، و تهدیدهای پوتین به استفاده از تسلیحات هستهای «تاکتیکی» در اوکراین، عربستان سعودی و ترکیه نیز ممکن است همین مسیر را دنبال کنند.
پناه بر تدبیر و خرد مناخیم بگین و روحالله خمینی.
جک استراو از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ وزیر خارجه بریتانیا بود. او همچنین نویسنده کتاب «کار کار انگلیسیهاست: شناخت ایران» و رئیس فعلی اتاق بازرگانی بریتانیاـایران است.