Wednesday, May 8, 2024

صفحه نخست » ارزش‌های انسانی، سیروس یادگار

Sirous_Yadegar.jpgانسانها بخاطر ارزشهای خود از وقت و پول و جان خود مایه میگذارند و در این روند چه بسا که جان و مال دیگر انسانها را به یغما میدهند. این ارزشها گاهی در طول عمر ما خود تبدیل به ضد ارزش می‌شوند و ما انسانها حیرت زده می‌مانیم که چرا روزگاری چنان می‌اندیشیدیم و چرا اکنون برخلاف آن.
هدف من از این مقاله سعی در تفکیک و بررسی ارزشهاست تا شاید در کسانی را که قصد دارند بر سر آنها بقول حافظ جان بگدازند کمی شک و تردید ایجاد کنم.
«گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده این که مبین، آن که مپرس»

تقسیم بندی ارزشها

ارزشها را بطور بسیار ساده‌ای میتوان به ارزشهای اولیه که برآمده از نیازهای اولیه بشر هستند و ارزشهای ثانویه که معلول زندگی در جامعه هستند تقسیم کرد.

ارزشهای اولیه

ارزشهای اولیه همان نیازهای اولیه هستند و از حفظ امنیت خود و خانواده که در بالاترین مکان جای میگیرد تا نیاز به خوردن و نوشیدن، حق تصمیم درباره چگونه زندگی کردن و سایر نیازها که در مراتب بعدی قرار میگیرند. ویژگی این ارزشها محدودیت آنها به شخص و خانواده‌اش بودن، بدیهی بودن، جهانشمول بودن و تغییر ناپذیری آنهاست.

ارزشهای ثانویه

ارزشهای ثانویه معلول زندگی در جامعه هستند و وظیفه‌شان حفظ جامعه از تباهی‌های داخلی و خارجی است. یک جامعه برای حفظ جان تک تک افراد قوانین و قراردادهای تعیین میکند تا کمترین آسیب به افراد جامعه وارد شود وبنابراین انسانها می‌آموزند که از این قوانین جامعه تبعیت کنند و مانند ارزشهای اولیه و حتی بالاتر آنها را پاس دارند. مثلا در مقابل تجاوز یک گروه خارجی به جامعه (قبیله، شهر، کشور) آنها که مامور شده‌اند از جامعه محافظت کنند باید حتی از جان خود بگذرند تا امنیت نه تنها خانواده خود که بقیه اعضای جامعه را تضمین کنند. میبینیم که ارزش یا نیاز اولیه حفظ جان در این صورت فدای ارزش ثانویه حفظ قبیله / کشور میشود. ارزشهای ثانویه محدود به حفظ کشور نمیشوند و تمامی ارزشهایی که ما روزانه از رسانه‌ها و دولتمردان و رهبران دینی و ملی می‌شنویم را شامل می‌شوند. ارزشهای ثانویه قابل تغییر هستند. مثلا اگر کسی مهاجرت کند و شهروند کشور دیگری شود دیگر حفظ امنیت کشور اجدادی جزو ارزشهای او نیست.

تضاد بین ارزشها

ارزشهای ثانویه اغلب با ارزشهای اولیه و سایر ارزشهای ثانویه دچار تضاد می‌شوند و ما را بر سر دوراهی میگذارند. از فدا کردن جان مال خود شروع میشود و به تضادهای بزرگتری مثل حفظ حاکم ظالم کشور در برابر اعضای خود ملت و حتی خانواده شخص که برای آزادی مبارزه میکنند میرسد. قصد من در اینجا رد کردن هر نوع ارزش ثانویه نیست. مسلم است که بعضی از نیازها و ارزشهای شخصی جا دارد که در پای ارزشهای بزرگتر فدا شوند. مثالها فراوان هستند. از سپردن جان خود برای دفاع از جان افراد خانواده تا اجتماع و کشور گرفته تا حتی فدا کردن حقوق و ارزشهای ملی در پای ارزشهای جهانی مثل

ارزشهای دینی-فرهنگی

شاید بزرگترین گروه ارزشهای ثانویه از دین و رسوم و اعتقادات دیرینه نشات میگیرند. در اسلام از منع خوردن خوک و ماهی بدون فلس تا آب و غذا خوردن در ماه رمضان تا منع مشروب و رقص و آواز این ارزشها و نبایدها شروع می‌شوند و بسته به محل زندگی میتوانند شامل منع ازدواج با خارج از افراد قبیله و امثالهم امتداد یابند. حکومتها البته که بعضی ارزشهای عرفی و مدنی که همان قوانین زندگی در اجتماع هستند را هم اعمال میکنند. ارزشهای عرفی و مدنی قابل فهم و دفاع هستند و تا زمانی که منطقی و عادلانه باشند مشکل زیادی بوجود نمی‌اورند ولی ارزشهای ملی، ایدئولوژیک و مذهبی هستند که ما را بر سر دوراهی‌ها قرار میدهند و غالبا زیر پا گذاشتن آنها بیشترین مجازاتها را دارد.
ارزشهای دینی را در ادامه این بحث به کناری می‌گذارم زیرا اگر کسی به آنها ایمان داشته باشد نمی‌توان با هیچ بحث منطقی در اولویت ارزشهای دینی او تشکیک کرد. چه دلیلی می‌توان آورد برای کسی که حاضر است به خاطر حفظ شرایع دینی خود و خانواده‌اش را به کشتن دهد؟

تضاد ارزشهای ملی با ارزشهای اولیه

آنچه ولی در قلمرو عقل انسان هاست ارزشهای ملی/اجتماعی هستند که دولتها برای حفظ نظام بر آنها تاکید بسیار میکنند و این امر بحدی در جان و روح افراد ملت تاثیر میگذارد که حتی اگر با نظام حاکم مخالف باشند هنوز خود را مقید به حفظ برخی از آن ارزشهای ملی میدانند. این بحث البته که حساس و مناقشه‌انگیز است زیرا تشکیک در ارزشهای ملی بسیار مذموم تلقی شده و آنها که خود را حافظ و وارث این ارزشها میدانند به هیچ وجه از چنین بحثی استقبال نمیکنند. این امر طبیعی است. با تشکیک در اولویتهایی که جامعه را به هم میچسباند خطر شکاف و سقوط آن جامعه بالا میرود و بنابراین ما آموخته‌ایم که در آنچه حاکمان و بزرگان جامعه آنها را اصول لایتغیر جامعه می‌دانند تشکیک نکنیم. ولی آیا با توجه به اینکه آمار قابل توجهی از کشته‌شدگان هر ملتی در انقلابها، جنگها و سایر نزاع‌ها بر سر این ارزشها بوده‌اند و خود ما و نزدیکانمان چه بسا که روزی به خاطر آنها صدمه ببینیم و جان بگذاریم آیا نباید سعی کنیم کمی بهتر این ارزشها را بررسی کنیم؟
همانطور که قبلا اشاره کردم تعداد زیادی از این ارزشهای ملی در اثر مهاجرت حتی اگر افراد مهاجر به آن اذعان نکنند از اولویت خارج شده و بعضی به کل فراموش می‌شوند. مثلا حفظ و ترویج زبان مادری که در آذربایجان و کردستان و خیلی مناطق دیگر ایران دوستداران فراوان دارند عملا با مهاجرت به تهران دچار گسست و فراموشی میشود. این مختص مهاجرت داخل کشور و کشور ایران نیست. آلمانی‌ها و فرانسوی‌ها هم زبان خود را در آمریکا به فراموشی میسپارند. همین زبان مادری را که اگر در شهر زادگاه افراد ممنوع شود صدها و هزاران نفر برای حفظ آن حاضر به فداکاری خواهند بود ولی وقتی خودشان برای بدست آوردن زندگی بهتر به خارج مهاجرت می‌کنند اغلب آن را بدست فراموشی میسپارند. زبان مادری یکی از نیازهای اولیه نیست و قابل جایگزین کردن است ولی زندگی و ادامه نسل قابل اغماض نیست. سوال اینجاست که اگر زبان مادری یک ارزش اولیه نیست پس چرا اگر دولت حاکم سعی در به کناری نهادن آن کند باعث شورش در بین مردم میشود؟ بنظر میرسد آنچه واقعا مردم را می‌آزارد سلب کردن حق انتخاب است. ما انسانهای اگر به اختیار خودمان زبان و سایر ویژگیهای ملی و فرهنگی را به کناری بگذاریم مشکلی نیست ولی اگر حق انتخاب از ما سلب شود برای آن نیاز بالاتر حاضریم از جان خود هم بگذریم.
در دنیای کنونی تنها دموکراسی قادر است حداکثر حقوق اولیه را تامین کند و بنابراین اکثر مردمان جهان خواهان تغییر نوع حکومت خود به دموکراسی هستند. در کشورهای دیکتاتوری و بخصوص نوع مذهبی آن بیشترین تضاد بین حقوق اولیه و ارزشهای ثانویه بوجود میاید و مردم مجبور می‌شوند بین ارزشهای سنتی و یا جدید اعمال شده توسط حکومت و حقوق اولیه یکی را انتخاب کنند. بطور مثال خوشحالی مردم از کشته شدن قاسم سلیمانی که یک فرمانده نظامی و حافظ امنیت نه تنها کشور ایران بلکه کشورهای عراق، لبنان و سوریه درمقابل داعش بود این تضاد را بهتر نمایش میدهد. مردم در زمانی که خطر داعش وجود داشت شاید گوش به فرمان سلیمانی می‌دادند ولی در حالت عادی از کشته شدنش بدست آمریکا خوشحال شدند. دیده میشود که گاهاً بعضی از مخالفین جمهوری اسلامی تعرض به تمامیت ارضی ایران را یکی از خط قرمزهای خود عنوان کرده و اعلام میکنند که برای حفظ مرزهای ایران حاضرند تحت فرمان خامنه‌ای با آمریکا یا هر متعارض دیگری بجنگند. بخصوص اگر گروهی در داخل خواهان نوعی خودمختاری و یا تمرکز زدایی باشند. بجز آنهایی که سعی در کسب وجهه بیشتر دارند و واقعا در چنان روزهای سرنوشت‌زایی در کنار گود باقی خواهند ماند مابقی دچار این تضاد بین ارزشها هستند و سعی میکنند به ارزشهای ملی وفادار باقی بمانند حتی اگر این کارشان باعث استمرار رژیمی باشد که برضد منافع ملی و ارزشهای انسانی مردمان کشور و جهان هستند. برای اینکه بتوانیم بدون دچار احساسات ملی شدن این بحث را بهتر بشکافیم بگذارید کشور آلمان هیتلری را در نظر بگیریم. آیا جنگیدن در ارتش هیتلری یک ارزش قابل دفاع بود و یا ضد ارزش؟ آیا اگر هیتلر به سلاح اتمی دست پیدا میکرد و حکومت او چندین دهه و شاید حتی قرن دیگر به طول میکشید منافع بشریت بالاتر از منافع ملی آلمانی‌ها قرار نمی‌گرفت؟ مورد دیگر منافع کل بشریت در مقابل منافع ملی همین بحث حفظ محیط زیست است. اگر شرایط اقلیمی ایجاب کند که کشورهای نفت خیز بر خلاف منافع اقتصادی خود مهمترین منبع درآمد ملی را تعطیل کنند آیا نبایستی منافع و ارزشهای ملی را فدای ارزشهای کل بشریت کرد؟ انتخاب بین انواع ارزشها کار ساده‌ای نیست. آنها که فرزندان خود را اعدام کردند تا ارزشهای ملی و مذهبی خود را حفظ کنند به شما این را خواهند گفت. ولی بایستی در این ارزشها با دقت بیشتری نگریست و اجازه نداد که احساسات متضاد و مخدوش فلان مجری تلویزیونی بر افکار ملتی در بند غلبه کند و به آنها بگوید فلان رنگ و نگار پرچم از حقوق اولیه آنها برتر است و کسی حق ندارد در اولویت رنگ پرچم بر سایر ارزشها تشکیک کند زیرا تشکیک همان و متلاشی شدن کشور هزاران ساله همان. انتخاب بین ارزشها نهایتا یک تصمیم فردی است. هرچند وجود رهبرانی که کمک در تبیین ارزشها و بهترین انتخابها را دارند غنیمتی است برای یک ملت ولی دائما خواهند بود کسانی که وابسته به حکومت و یا نه با صدای بلند فریاد خواهند کشید که چه کلمه‌ها و چه رنگهایی مقدس هستند. بیاد بیاورید آنچه بر سر منشور مهسا کردند و هزار ایراد در هر کلمه دیدند. در صورت شروع جنبشی دیگر همان فریادها دوباره طنین انداز خواهند شد با ادعای حمله به انواع و اقسام ارزشهای ثانویه. شاید بد نباشد به اروپای امروز نگریست. کشورهای اروپایی صدها بار مرزهایشان تغییر کرده است ولی امروزه در پناه دموکراسی دیگر اهمیت مرزها بین کشورهای دموکراتیک عضو در حال از بین رفتن است. شهروندان کشورهای اروپایی امروزه در هر گوشه کشورهای عضو اتحادیه میتوانند کار کنند و ساکن شوند. آیا ارزش واقعی استقرار دموکراسی است یا مرزهایی که بین مثلا ایالتهای خودمختار کردستان و بلوچستان خواهند بود و پرچمهای رنگارنگی که خواهند ساخت؟ در آمریکا هر ایالتی حکومت خود را دارد و در عین حال همه در قالب یک اتحادیه به نام آمریکا هستند. با الگو گرفتن از کشورهای دموکراتیک میبنیم که مرزهای بین آنها در حال آب شدن هستند و اگرچه دولتهای ایالتی در منطقه خود اعمال قدرت کنند ولی این امر ناقض یک ایران متحد نخواهد بود. در آینده شاید نه چندان دور وقتی ایران و تاجیکستان هردو دموکراسی‌های استواری داشته باشند شاید بعضی از تهرانی‌ها به تاجیکستان کوچ کنند و در مقابل بعضی تاجیکها به شیراز. این آینده‌ای است که باید برایش مبارزه کرد، نه ایرانی که تحت لوای دیکتاتوری بماند با مرزهای آهنین و موشکهای اتمی.

سیروس یادگار
اردیبهشت ۱۴۰۳



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy